کتاب پیدایش شانارا؛ جلد سوم (بخش دوم، کودک جادو)

کتاب «کودک‌جادو» نوشتهٔ تری بروکس، بخش دوم از جلد سوم مجموعهٔ پیدایش شانارا است. این کتاب توسط بهرنگ حبعلی‌موجانی به فارسی ترجمه شده و نشر ویدا آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب پیدایش شانارا؛ جلد سوم (بخش دوم، کودک جادو)

این کتاب بخشی از مجموعهٔ پیدایش شانارا است که داستان آن به گذشتهٔ دنیای شانارا بازمی‌گردد و از ظهور و سقوط تمدن‌های انسانی و جادویی روایت می‌کند. «کودک‌جادو» در دنیایی پساآخرالزمانی رخ می‌دهد که زمین در نتیجهٔ جنگ‌ها، بیماری‌ها و فجایع طبیعی ویران شده است. از ویژگی‌های کتاب می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

دنیاسازی پیچیده و خیال‌انگیز: تری بروکس با مهارت، دنیایی چندلایه خلق کرده که خواننده را به کاوش در آن دعوت می‌کند.

شخصیت‌های متنوع: شخصیت‌هایی با پیشینه‌های گوناگون که هر یک به شکلی خاص به روایت داستان کمک می‌کنند.

داستانی چندمحوری: روایت داستان از چند زاویه دید، ماجرا را پیچیده‌تر و جذاب‌تر می‌کند.

در این اثر گروهی از شخصیت‌های متفاوت با پیشینه‌های گوناگون تلاش می‌کنند تا در برابر تهدیدات شیطانی که آینده را تهدید می‌کند، ایستادگی کنند. برخی از شخصیت‌های داستان:

لوگان تام: شوالیه‌ای که وظیفه دارد یک نجات‌دهندهٔ افسانه‌ای را پیدا کند.

آنجلیانا: یک "ویرانه‌گرد" که برای حفاظت از مردمش به دنبال امیدی برای نجات است.

کودک‌جادو: شخصیتی اسرارآمیز با قدرت‌های فوق‌العاده که نقش کلیدی در سرنوشت جهان دارد.

تم‌ها و درونمایه‌های اصلی کودک جادو عبارت‌اند از:

نبرد خیر و شر: مانند بسیاری از آثار فانتزی، محور اصلی داستان، جنگ بین نیروهای روشنایی و تاریکی است.

رستگاری و امید: با وجود تاریکی‌ها و خطرات، داستان دربارهٔ تلاش برای بازسازی امید و آینده‌ای بهتر است.

پیوند انسان و جادو: تلفیق جادو و انسانیت در دنیایی پساآخرالزمانی، یکی از جذابیت‌های این مجموعه است.

تری بروکس یکی از برجسته‌ترین نویسندگان ژانر فانتزی در ادبیات آمریکایی است. آثار او در طول دهه‌های متمادی به‌ویژه در حوزهٔ داستان‌های فانتزی جوانان، الهام‌بخش خوانندگان بسیاری بوده است. مجموعهٔ شانارا از محبوب‌ترین آثار او به‌شمار می‌رود که دنیایی پیچیده و خیال‌انگیز را با شخصیت‌هایی ماندگار ارائه می‌دهد.

کتاب پیدایش شانارا؛ جلد سوم (بخش دوم، کودک جادو) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای علاقه‌مندان به ژانر فانتزی، به‌ویژه دوستداران داستان‌هایی با دنیای پسا‌آخرالزمانی و شخصیت‌های قوی و عمیق، اثری جذاب است. همچنین جوانان و نوجوانانی که به ماجراهای هیجان‌انگیز و فانتزی علاقه دارند، از این کتاب لذت خواهند برد.

بخشی از کتاب پیدایش شانارا؛ جلد سوم (بخش دوم، کودک جادو)

«کیریسین که به پهلو غلتیده بود، از گوشه چشم آن سخنگو را دید، هیکلی نحیف و خمیده داشت. هم بدنش و هم دست‌وپایش کج‌ومعوج بودند و کله‌اش در وسط شانه‌هایی چنان استخوانی فرو رفته بود که بیشتر به یک جفت تیغه تبر شباهت داشتند که زیر پارچه لباسی کهنه قلمبه شده باشد.

بعد کرکس‌ها دوباره سروقتش آمدند، او را به زمین چسباندند، به‌زور دست‌هایش را به پشتش کشاندند. کیریسین سعی کرد یواشکی در طنابی که به دورش می‌بستند، کمی برای خودش جا باز کند، اما کرکس‌ها هیس‌هیس‌کنان بندهای دور تنش را از آن هم که بود، محکم‌تر کردند. پاشنه پاهایش را هم طناب‌پیچ کردند، با یک‌مشت طناب دیگر پاشنه‌هایش را ضربدری به‌هم بستند و او را کَت‌بسته ول کردند. انگشت‌های کرکس‌ها با اینکه دراز و نازک بودند، زور زیادی داشتند. دست‌وپا زدن بی‌فایده بود.

کارشان که تمام شد، او را به حال خودش در تاریکی رها کردند، کیریسین هم جز جنب‌خوردن کاری از دستش ساخته نبود، نه می‌توانست از جایش بلند شود و نه حتی سر جایش بنشیند. دقیقه‌ها می‌آمدند و می‌رفتند و تنابنده‌ای نبود که از کیریسین بپرسد احوالش چطور است. احساس می‌کرد که کرکس‌ها دارند از میان تاریکی او را می‌پایند. شاید می‌ترسیدند اگر نزدیک‌تر بیایند، کیریسین بلایی سرشان بیاورد. اما این فکر لحظه‌ای بیشتر در ذهنش دوام نیاورد. اگر این لاشخورها توانسته بودند وقتی دست‌وبالش هنوز باز بود، او را طناب‌پیچ کنند، چه دلیلی داشت که حالا از او بترسند. احتمال منطقی‌تر آن بود که سردسته‌شان آن‌ها را دور نگه می‌داشت.»