کتاب دیر است، دور نیست!
معرفی کتاب دیر است، دور نیست!
کتاب الکترونیکی دیر است، دور نیست! نوشتۀ زهرا عبدی است و انتشارات زائر آستانه مقدسه آن را منتشر کرده است. کتاب دیر است، دور نیست! شامل چند داستان کوتاه عبرتآموز با رویکردی دینی است که مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد.
درباره کتاب دیر است، دور نیست!
داستان کوتاه مثل دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی باز میشود و خواننده می تواند برای مدت کوتاهی از این دریچه به اتفاقهایی که رخ میدهند نگاه کند. داستان کوتاه شبیه یک تصویر است. یک عکس. لحظه کوتاهی از زندگی یک شخصیت یا خلق یک حادثه. داستانهای کوتاه یا در نشریهها و مجلات چاپ میشوند و یا به صورت مجموعهای از چند داستان در یک کتاب منتشر میشوند. داستانهایی که در یک کتاب کنار هم قرار گرفتهاند میتوانند از یک نویسنده باشند یا از نویسندههای مختلف. اگر به دنبال خواندن داستانهای جذاب و به یادماندنی هستید اما حوصله یا وقت کافی برای یک رمان کامل را ندارید، مجموعه داستانهای کوتاه، بهترین راه حل برای شما هستند؛ داستانهایی که لذت مطالعه را در زمانی بسیار کوتاه به مخاطبین میچشانند. داستان کوتاه مشغلههای زندگی را دور میزند و به مخاطب این فرصت را میدهد که از ادبیات و جهانِ تخیل و خلاقیت دور نماند. این کتاب شامل ۱۲ داستان کوتاه است که هرکدام نکتهای اخلاقی در درون خود جای داده است تا تلنگری برای هر یک از ما باشد که بیش از اندازه درگیر مسائل روزانۀ شخصی خود هستیم.
خواندن کتاب دیر است، دور نیست! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای کوتاه با موضوعات دینی مناسب است.
بخشی از کتاب دیر است، دور نیست!
«توی پیاده رو قدم میزنم. به ساختمان بزرگ شرکت تبلیغاتی نگاه میکنم و خیرهی تابلو سردرش میشوم:
«اگر اینجا کار کنم خیلی از مشکلاتم حل میشود. خدا پدر و مادر جمشید را حفظ کند. راست میگویند همسایه از فامیل به آدم نزدیکتر است. این فامیل که سال تا سال سراغی از ما نمیگیرند.
به هرجا هم سرزدم نتوانستم کار پیدا کنم.
جمشید با مدیرشرکت آشناست. از من تعریف کرده و پیشنهاد داده منشی شوم. خدا را شکر طوری زندگی کردیم که توی درو همسایه آبرو داریم.»
بعد برنامه میریزم.
«ظهر که از مدرسه برگردم نهار میخورم و میآیم شرکت و شبها تا دیر وقت بیدار میمانم و تکالیفم را انجام میدهم. فقط خدا کند بچههای مدریه من را نبینند. توی مدرسه را پر میکنند که آبدارچی شدهام. نمیدانند که منشی هستم.»
بعد خودم را دلداری میدهم:
«کار سختی نیست. چند تا تلفن زدن است و جابهجایی برگهها و پروندهها... حالا چند تا چایی هم ببرم برای مدیر و کارمندها که طوری نمیشود...»
حجم
۹٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
حجم
۹٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه