کتاب آمینتا
معرفی کتاب آمینتا
کتاب آمینتا بهقلم فاطمه یاراحمدی را انتشارات اولینها منتشر کرده است. این کتاب داستان دختر جوانی به نام آمینتا و چالشهای زندگی او بهعنوان یک افسر پلیس زن است.
درباره کتاب آمینتا
کتاب آمینتا راوی زندگی افسر زن جوانی است که پس از مأموریتی سخت و سنگین، حالا محکوم به خیانت است. او که در این مأموریت تا مرز مرگ رفته و برگشته و بهترین دوستش را هم از دست داده، حال برای اثبات بیگناهیاش باید چالشهای سختی را پشت سر بگذارد تا عیار وفاداریاش مشخص شود.
خواندن کتاب آمینتا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای ایرانی در ژانر جنایی و درام از خواندن این کتاب سود خواهند برد.
بخشی از کتاب آمینتا
«از بین جمعیتی که تو کنارهأ سوله قرار داشتن فردی فریبرز رو صدا زد که باعث شد به طرفش برگرده. سرم پر از صدا بود و هیچ تمرکزی روی محیط نداشتم، فقط میتونستم هالهای از محیط رو ببینم بنابراین نه اشرافی روی صدای افراد داشتم و نه روی چهرههای جدیدی که به محض ورود ما به سوله از ماشین پیاده شده بودن. تو این چند ماهه شناخت کاملی روی نیروهای شاپور و پرهام پیدا کرده بودم و بهراحتی می تونستم حتی از روی راه رفتن هر کدوم از نیروها تشخیص بدم که کی به کی هست. ضربههایی که به سر و صورتم خورده بود حقیقتا به حدی بد بود که دیگه نمیتونستم به این موضوع فکر کنم که چرا الان که باید ذهنم رو آزاد کنم که این افراد تازهوارد رو شناسایی کنم نمیتونم . نمیدونم چی به فریبرز گفته شد ولی نتیجهاش خالی شدن کل اون ۲۰ لیتری بنزین روی مشهدی بود و تو کسری از ثانیه به آتش کشیده شدنش ... سعی کردم خودم رو روی زمین بکشم تا بلکه بتونم بهش نزدیک بشم نمیدونم چرا فکر میکردم که میتونم اون آتیش رو مهار کنم اون هم وقتی خودم حتی نا ندارم حتی یه کلمه حرف بزنم . مشهدی بدجوری به خودش میپیچید و تنها صدایی که ازش بلند میشد نالههای کوتاه ضعیفی بود که اون هم بین خندههای توی سوله گم میشد. صدای شلیک گلوله تو سوله بلند شد و تنها هدفی که تو دید بود جسم مشهدی بود. این بار با اشارهای که فریبرز زد، ضربهای از پشت سر به سرم زده شد که باعث شد نگاهم بیشتر رو به تاریکی بره. تنها چیزی که تونستم ببینم حرکت محو یه زن به شدت آشنا بود که باعث میشد اون رو بدون هیچ پیشزمینهای در گروه حیدری قرار بدم. قبل از بسته شدن چشمهام تونستم تتوی فریبرز رو ببینم که قبل از بالا و پایین کردن طرحش چشمهام بسته شد و سوت ممتدی که تو گوشم پیچیده شد.»
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۸۴ صفحه
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۸۴ صفحه