دانلود و خرید کتاب پریشون الهام عندلیبی
تصویر جلد کتاب پریشون

کتاب پریشون

ویراستار:آزاد تیموری
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پریشون

کتاب پریشون نوشتهٔ الهام عندلیبی و ویراستهٔ آزاد تیموری است. انتشارات طلایه این رمان معاصر، ایرانی، عاشقانه و اجتماعی را منتشر کرده است.

درباره کتاب پریشون

کتاب پریشون حاوی یک رمان معاصر، ایرانی، عاشقانه و اجتماعی است. این رمان داستان پسری در آستانهٔ جوانی را روایت می‌کند. او با عشق‌‌و‌عاشقی‌هایی جگرسوز روبه‌رو می‌شود. این اثر را داستانی چندلایه و غیرقابل پیش‌بینی دانسته‌اند از عشق‌های آتشین روزهای نو - جوانی. الهام عندلیبی در ابتدای رمان حاضر از اضطراب‌های شخصیتِ اولِ داستان برای پشت‌سرگذاشتن کنکور و دستیابی به موفقیت‌های بیشتر سخن می‌گویند.در ادامه متوجه می‌شوید که نگرانی‌های آماده‌شدن برای کنکور، تنها دغدغهٔ قهرمان این رمان نیست. او در خانواده‌ای با ارتباط‌های فامیلی ریزودرشت بزرگ‌ شده‌ است. چندین دخترِ هم‌سن‌و‌سالِ او در این خانواده زندگی می‌کنند. این دخترها شیطنت‌های ویژهٔ سنشان را دارند؛ پس نقشه‌های عاشقانه و عجیب‌غریبی برای این پسر چشم‌و‌گوش‌بسته کشیده شده است. رویارویی قهرمان رمان پریشون با این دخترها و ارتباط‌هایی خانوادگی که با آن‌ها روبه‌رو می‌شود، ماجراهای مختلفی را پیش روی شما قرار داده است.

خواندن کتاب پریشون را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان عاشقانه و اجتماعی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب پریشون

«مامانم که از اتاق خارج شد، دلم می‌خواست گریه کنم. نگار از جلوی چشمام کنار نمی‌رفت. وقتی که به یاد اون صورت کبود و خونیش می‌افتادم تمام بدنم از ناراحتی داغ می‌شد. انگاری تمام دنیا برام به پایان می‌رسید. خدای من دانیال چه‌طوری دلش اومده بود اون گل پاک رو این‌طور لگدمال کنه. باید یه کاری می‌کردم. یه فکر اساسی که نگار رو از اون خونه بیرون بکشم. اگه باهاش ازدواج می‌کردم می‌تونستم برای همیشه از اون وضعیت بیرون بیارمش. اما مطمئناً با مخالفت‌های شدید خانواده‌م مخصوصاً مامانم مواجه می‌شدم. اون شب تا صبح همش کابوس نگار رو دیدم. خواب دیدم هرچی دنبالش می‌کنم بهش نمی‌رسم. نگار ازم فرار می‌کرد. یه جورایی ازم می‌ترسید. اون‌قدر دوید تا بالاخره هر دوی ما افتادیم توی یه درهٔ عمیق. با هراس از خواب پریدم. تمام صورتم پر از عرق شده بود. احساس تشنگی شدیدی بهم دست داده بود. رفتم یه لیوان آب خوردم و دوباره بی‌رمق افتادم روی تخت‌خوابم. دوباره با یاد نگار به خواب رفتم. صبح با فکری مغشوش از خونه بیرون زدم تا به دانشگاه برم. جلوی در دانشگاه که رسیدم یه لحظه تردید داشتم که به کلاسم برم یا نه. آخه حوصلهٔ نشستن توی کلاس رو نداشتم. مخصوصاً این که کلاس استاد مقدم هم بود. توی این افکار بودم که یه صدای ظریف و زنانه من رو از توی افکارم بیرون آورد. وقتی که نگاه کردم دیدم که خانم شاکریه. با یکی از دوستاش بود. با لبخندی که احساس می‌کردم سرشار از زندگیه به من سلام داد.

سر زنده بودنش باعث شد که بهش یه لبخند بزنم و جواب سلامش رو بدم. این کارم باعث شد که یه لبخند دیگه به روم بزنه و با دوستش ازم دور شدند. داشتم با خودم فکر می‌کردم که یه لبخند من این‌قدر برای این بندهٔ خدا مهم بود که این‌قدر خوشحال شد و رفت. این‌بار احساس کردم که یه چیزی محکم روی کتفم اصابت کرد. وقتی که برگشتم دیدم دستای سنگین افشین باعث شده که من درد شدیدی رو احساس کنم. آرمین دستش رو جلو آورد سلام داد و گفت: می‌بینم که دیگه برای دخترا طاقچه بالا نمی‌ذاری.»

yeganeh
۱۴۰۳/۰۴/۰۸

خیلی بی محتوا

حجم

۳۸۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۷۶ صفحه

حجم

۳۸۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۷۶ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
تومان