کتاب مهمان ناخوانده

کتاب «مهمان ناخوانده» نوشتۀ غزال موسوی است و انتشارات پرتقال آن را منتشر کرده است. کتاب مهمان ناخوانده داستانی بامزه دربارۀ یک مهمان کوچولو و عجیب است که به خانۀ یک خانوادۀ مؤدب می‌رود. 

درباره کتاب مهمان ناخوانده

اگر روزی یک مهمان عجیب به خانۀ شما بیاید چه می‌کنید؟

داستان مهمان ناخوانده دربارۀ یک خانوادۀ آرام است که در خانه مشغول خوردن نهار هستند تا اینکه زنگ خانه به صدا در می‌آید و یک موجود کوچک با ظاهری عجیب به نام ماکوتو وارد می‌شود. او مؤدبانه از آن‌ها درخواست می‌کند که برای مدتی در خانۀ آن‌ها بماند. پدر و مادر قبول می‌کنند اما از زمانی که ماکوتو وارد خانه می‌شود کارهای بسیار عجیبی از او سر می‌زند. رفتارهای ماکوتو برای پسر کوچک خانواده جالب و بامزه است اما برای بزرگ‌ترها نگران‌کننده به نظر می‌رسد.

تصاویر کتاب مهمان ناخوانده بسیار زیبا،‌جالب، بامزه و پر از جزئیات است که تماشای آن هنگام خواندن کتاب برای کودکان و حتی بزرگسالان بسیار لذت‌بخش است. تصاویر کتاب که اثر مریم طهماسبی است گاهی به‌جای جمله‌ها و کلمات داستان را روایت می‌کنند و کودک با دیدن تصاویر متوجه می‌شود که چه اتفاقی در داستان می‌افتد. این ویژگی به قدرت تمرکز و توجه کودکان کمک می‌کند و به آن‌ها این فرصت را می‌دهد تا با استفاده و کمک تصاویر بخش‌هایی از قصه را خودشان روایت کنند.

کتاب مهمان ناخوانده با داستان بامزه و جالب به موضوع مهمان‌داری و آداب معاشرت می‌پردازد و نویسنده تلاش کرده است تا به کودکان نشان دهد چطور می‌توانند با مهمانان مهربان باشند و لحظات خوشی را برای خودشان و مهمان فراهم کنند. این کتاب همچنین غیرمستقیم به ارزش مهمان و اهمیت رعایت ادب تأکید دارد. 

خواندن کتاب مهمان ناخوانده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به علاقه‌مندان به کتاب‌های کودک و همچنین کودکان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مهمان ناخوانده

««آن روز نهار ماکارونی داشتیم. درست سر نهار بود که زنگ خانه‌مان به صدا درآمد. ما مهمان داشتیم، یک مهمان ناخوانده! گفت: «من ماکوتو هستم و اگر اجازه بدهید می‌خواهم مدتی پیش شما بمانم». بابا کمی نگاهش کرد و بعد ساک دستی کوچولو‌موچولویش را از دستش گرفت و گفت: «بفرمایید تو!» مامان کمی مکث کرد و بعد برای ماکوتو یک بشقاب پر ماکارونی کشید و گفت: «بفرمایید غذا!». بابا گفت این دیگر چه کاری است! مامان‌بزرگ گفت: غذا که برای بازی نیست! مامان گفت: ای‌وای همه‌جا را کثیف کرد! من هم گفتم: وای، چه جالب! اما ماکوتو کار خودش را می‌کرد.»