دانلود و خرید کتاب عینک سیاه افسردگی ریحانه قیصری
تصویر جلد کتاب عینک سیاه افسردگی

کتاب عینک سیاه افسردگی

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب عینک سیاه افسردگی

کتاب عینک سیاه افسردگی نوشتهٔ ریحانه قیصری است. انتشارات مهراب این داستان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب عینک سیاه افسردگی

نویسندهٔ کتاب عینک سیاه افسردگی که حاوی یک داستان معاصر و ایرانی است، باور دارد که فرد افسرده با عینک سیاهش نه‌تنها آینده را سیاه می‌بیند؛ گمان می‌کند آینده وجود ندارد. ممکن است گمان کنید او تنبل است، اما او فقط توان انجام کاری را ندارد؛ زیرا آن‌قدر ذهن و روحش خسته است که نمی‌تواند جسمش را تکان بدهد. ریحانه قیصری از ماخواسته است کنار فرد افسرده بمانیم و دوستش بداریم و به او یادآوری کنیم که هنوز خودش است؛ چون آن‌ها فکر می‌کنند تمام توانایی‌هایشان از بین رفته و دنیا به آخر رسیده است.

خواندن کتاب عینک سیاه افسردگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب عینک سیاه افسردگی

«امروز، یکشنبه: شروع دوباره یک روز لعنتی و تکرار تمام آن ثانیه‌های مزخرف! باید از لاک خود بیرون بیایم و شکست دیروزم را جبران کنم.

امروز، دوشنبه: چیزی دست از سر من بر نداشته و هنوز آنقدر خسته ام که از خوردن آب اجتناب می‌کنم که دسشویی نروم! هنوز چیز جالبی پیدا نکرده ام. چیزی مرا ترغیب به ادامهٔ زندگی نمی‌کند و هنوز حالم از وجودم بهم میخورد.

امروز، سه‌شنبه: تازه کمی به خود نگاه کردم، این صورت یک دختر جوان نیست، شکل و شمایلم از آنچه که بد باشد فراتر رفته و بسیار کثیف هستم، از انچه که هستم عقم میگیرد و دلم‌نمیخواهد نگاهی به خودم بیندازم.

امروز، چهارشنبه: خسته ام.میخواهم تا اخر عمرم بخوابم، درحقیقت میخواهم عمری نداشته باشم. مادرم هر لحضه مرا بیدار می‌کند.. اما من خسته ام، آنقدر که وقت اینکه به انها بگویم من دیگر بیخواب نیستم را ندارم و آنقدر شیفتهٔ خواب شده ام که تمام آن کابوس‌های حال بهم زن را به جان خریده ام.من خسته ام آنقدر که میخواهم بگویم فعلا مرا دوست نداشته باشید و در زمانی دیگر برگردید، زمانی که جانی برای حرکت داشته باشم تا من هم بتوانم دوستتان بدارم.

امروز، پنجشنبه: باران می بارد، از پنجره اتاق به ابرهای زیبایی که مردم به یکدیگر نشانشان میدهند مینگرم، برایم زیبایی ندارند؛ همچنان بی‌حسم. از اینکه کسی شوقی برای داشتن احساسم داشته باشد خوشم نمی‌اید. روی هم رفته بیش از ده قرص خورده ام، اینکه مدام سرم به ساعت باشد تا هر دقیقه چندین قرص، ذهن و روح مرا کنترل کنند دیگر جزوی از عادتم شده.

امروز، جمعه: چندین نفر را دیدم که باید در نزدشان خوشحال باشم؛ آنها انسانهای بسیار مزخرفی در قالب مردمانی خوب هستند، ثابت کردن دستان و چشمان کثیفشان به افرادی که انهارا خوب میپندارند کار سختیست. همچنان زندگی خسته کننده است.

اتمام هفته.

شروع هفته دیگر؛ امروز شنبه: نمیتوانم از جایم بلند شوم، میخواهم درجایم بمیرم، حال و هوای انجام هیچ کاری را ندارم، مدتیست با کسی سخن نگفته ام.همه درگیر کارها و شلوغی‌های خودشان هستند و برایم اهمیتی ندارد کار من کجای دنیارا خواهد گرفت.

امروزیکشنبه: با قهقه ای بلند میخواهم خنده ام را همه بشنوند، برایم اهمیتی ندارد که چه حالی دارم...دوستانم کنار من هستند و باید با تظاهر به خوشحالی، آنها را شاد کنم. میدانم که اجازهٔ گذاشتن تاثیر بد روی آنهارا ندارم.

امروز دوشنبه: مردم بسیار غمگینند، همچنان باید همه چیز را مخفی نگه دارم. کلمات را گم می‌کنم و خاطرات را به یاد نمی‌اورم، کوچکترین تمرکزی ندارم و هرگز توان جمله بندی به سراغم نمی‌آید. خودم را گم کرده ام و پیدا شدنم اصلا برایم اهمیتی ندارد و آسان نیست.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰ صفحه

حجم

۶۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰ صفحه

قیمت:
۲۶,۰۰۰
تومان