کتاب افسانه موفقیت
معرفی کتاب افسانه موفقیت
کتاب افسانه موفقیت نوشتهٔ اما گنن و ترجمهٔ امید حسینی است. نشر همراز این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی که میخواهد یادمان دهد موفقیت برای هر شخص، سروشکلی ویژه دارد.
درباره کتاب افسانه موفقیت
کتاب افسانه موفقیت برای ما توضیح داده است که نمیشود همهچیز را با هم داشت. این کتاب که نویسندهْ مقدمهاش را در سال ۲۰۲۳ میلادی نوشته، ۹ فصل دارد. عنوان برخی از این فصلها عبارت است از «افسانهٔ خوشحالی»، «افسانهٔ پول»، «افسانهٔ سلبریتی»، «افسانهٔ رسیدن» و «"فرمول" موفقیت وجود ندارد». اما گنن معتقد است که ما لیاقتش را داریم که خوشحال باشیم و زندگیمان را یک موفقیت بزرگ ببینیم. او گفته است که ما همین حالا هم به «مقصد» رسیدهایم. او میخواهد با مطالعهٔ این کتاب، ببینیم موفقیت برای خودمان چه شکلی است. وقتش رسیده است که از خودمان بپرسیم چه میخواهیم (نهفقط بهلحاظ مادی) و راهِ رفته را برگردیم تا خواستهٔ خود را پیدا کنیم. این کتاب ترکیبی از تجربههای شخصی و یافتههای نویسنده از شگفتانگیزترین مصاحبههایش است. او یک معتاد به موفقیت است که دارد اعتیادش را ترک میکند! با اما گنن همراه شوید در کتاب افسانه موفقیت.
خواندن کتاب افسانه موفقیت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب افسانه موفقیت
«چند روز پیش با حال خوبی از خواب بیدار شدم. شب قبلش با دوستانم غذای خوشمزهای در رستوران خورده و از ته دل خندیده بودم. در آشپزخانه کمی کره روی نان مالیدم و آهنگ «بیا با هم باشیم» از ارث، ویند اند فایر (Earth, Wind & Fire) را گذاشتم. ناگهان یاد خاطرات عکاسیام برای کتاب اولم افتادم. آن موقع هم این آهنگ پخش میشد و داشتم برای چاپ عکسم روی جلد کتاب ژست میگرفتم. این بزرگترین رؤیایم و همان موفقیتی بود که همیشه آرزویش را داشتم: یک آرایشگر داشت صورتم را اصلاح میکرد، ویراستارم داشت بهم میگفت چقدر از چاپ کتاب هیجان دارد، دستیارم داشت قهوه و خوراکی تهیه میکرد و دوست عکاسم داشت ازم عکس میگرفت و با هم میخندیدیم. باورم نمیشد. مراسم عکسبرداری، آن هم برای کتاب اولم. انگار بر بام دنیا ایستاده بودم. بالاخره موفق شده بودم. زندگیام قرار بود برای همیشه زیر و رو شود. خودش بود: مقصد.
اما چند ماه بعد از چاپ کتابم، به یک نشست مطبوعاتی رفتم و با چندین نفر در آن صنعت گپ زدم. «اوضاع چطوره؟»؛ «خدای من، عجب کتابی نوشتی!»؛ «عالی بود»؛ «باید خیلی خوشحال باشی که کتابت اومده بیرون»؛ «کارت خییییلی خوبه». بعدش دوستم کیت لیور (Kate Leaver) را دیدم: نویسنده و انسانی گرم و صمیمی که با دیدن صورت مهربانش اشکهایم سرازیر شدند. او را به گوشهای کشیدم و بهش گفتم حالم بد است. از گفتن این حرف خجالت میکشیدم. اوضاع خیلی با انتظاراتم فاصله داشت. بیرونآمدن کتابم تغییر خاصی در حس و حالم نداده بود. این که فروش اولیهٔ کتاب خیلی خوب نبود هم اوضاع را بدتر کرد. کیت خیلی خوب درکم کرد، اما معلوم بود کمی هم غافلگیر شده. زندگیام از بیرون کاملاً بینقص به نظر میرسید. حس انزوا و تنهایی داشتم. به خاطر گلایههایم هم عذاب وجدان داشتم. و خیلی ناامید بودم. رؤیای کودکیام محقق شده بود، اما حسم هیچ فرقی با قبل نداشت.»
حجم
۲۴۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۲۴۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه