کتاب زودتوپیا
معرفی کتاب زودتوپیا
کتاب زودتوپیا نوشتۀ هیدر نولس و ترجمۀ زینب طاهری و ویراستۀ سپیده پاشایی است. انتشارات دلتا این داستان کودکانه را روانۀ بازار کرده است.
درباره کتاب زودتوپیا
در کتاب زودتوپیا داستان خرگوشی به نام «جودی» را میخوانیم. جودیجستوخیز، خرگوش ریزهمیزه اما زبروزرنگی است که توانسته از آکادمی پلیس فارغالتحصیل شود، اما هیچکس قدرت و توانایی او را باور ندارد. او که میخواهد دنیا را بهجای بهتری تبدیل کند، با روباهی مکار به نام «نیک وحشیزاد» همراه میشود. با اینکه روباهها بزرگترین دشمن خرگوشها هستند، جودی و نیک در ماجراجویی پرهیجان و خطرناکشان تمام باورهای قدیم شهر را تغییر میدهند! با جودی و نیک در کوچهپسکوچههای زودتوپیا همراه شوید و لذت ببرید.
خواندن کتاب زودتوپیا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب برای کودکان مناسب است.
بخشی از کتاب زودتوپیا
«زوتوپیا شهری بزرگ و شگفتانگیز بود. حیوانهای ریزودرشت با هر شکل و قیافهای آنجا خوش و خرم کنار هم کار و زندگی میکردند همه باهم برابر بودند، چه آنهایی که پنجولهای گنده داشتند و چه آنهایی که پنجولهای کوچولو توی زوتوپیا حتی خرگوش کوچک مزرعهٔ بانی بارو هم میتوانست شغل رؤیایی خودش را داشته باشد جودی هاپس اولین خرگوش نیروی پلیس زوتوپیا بود.
جودی با ذوق و شوق منتظر بود تا اولین مأموریتش را انجام بدهد همین که رئیس پلیس باگو دستگاه صدور قبض جریمه را تحویلش داد حالش بدجوری گرفته شد. آخه او دلش میخواست پروندههای جنایی را حل کند نه اینکه پارکبان باشد.
هیچکس جودی را جدی نمیگرفت؛ اما او همیشه کارهایش را خوب انجام میداد گوشهای خرگوش کوچولو آنقدر تیز بود که دینگدینگ دستگاههایی را که زمان پارک ماشینشان تمام شده بود، فوری میشنید او تا قبل از ظهر صد تا قبض جریمه نوشت.
سر ظهر وقتی جودی از کنار مغازهای رد میشد که بستنی یخی گندهٔ فیلی میفروخت چشمش افتاد به روباه کوچولو. طفلی خیلی دلش بستنی میخواست؛ اما نیک، بابای روباه کوچولو دستخالی از مغازه بیرون آمد. نیک گفت که کیف پولش را جا گذاشته است جودی هم برای روباه کوچولو بستنی خرید.
جودی خیلی زود فهمید که نیک ناقلا گولش زده.
نیک بستنی یخی گندهٔ فیلی را آب میکرد.
... و با آن بستنی یخی پنجهای کوچولو درست میکرد و خیلی گرانتر میفروخت.
آن شب، جودی با لبولوچهٔ آویزان به تختخواب رفت. روزش آن طور که دلش میخواست پیش نرفته بود. او دلش میخواست با جرم و جنایت بجنگد و دنبال یک فرصت خوب میگشت تا خودی نشان بدهد.
روز بعد، جودی فرصتی را که دنبالش بود، گیر آورد.
همسر خانم آترتان سموره گم شده بود. جودی درخواست کرد که این پرونده را خودش حل کند. منشی شهردار بِلودِر قبول کرد. جودی فقط چهل و هشت ساعت وقت داشت آقای آترتان را پیدا کند.
جودی در تحقیقاتش فهمید که نیک چند روز پیش آقای آترتان را دیده است او با دوزوکلک روباه را راضی کرد تا کمکش. کند وقتی روباه داشت از کارهای خلافش حرف میزد جودی زرنگ با مداد هویجی صدایش را ضبط کرد.
«من همیشه از زیر مالیات درمیروم!»»
حجم
۱۴٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه
حجم
۱۴٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه
نظرات کاربران
عالی