کتاب دختری با صدای رسا
معرفی کتاب دختری با صدای رسا
کتاب دختری با صدای رسا نوشتۀ ابی داره است و با ترجمۀ نفیسه غفاری مقدم در انتشارات اگر به چاپ رسیده است. داستان دربارۀ دختری به نام آدونی است که در نیجریه زندگی میکند و آرزو دارد به مدرسه برگردد و درس بخواند، اما پدرش او را مجبور میکند تا ازدواج کند.
درباره کتاب دختری با صدای رسا
آدونی یک دختر ۱۴ ساله اهل نیجریه است که در یک روستای کوچک زندگی میکند. او به تازگی مادرش که تنها دوست واقعیاش در زندگی بود را از دست داده و هنوز هم عزادار و غمگین است. مادر آدونی از کودکی او را تشویق به درس خواندن میکرد و به او میگفت که باید تحصیلاتش را به پایان برساند، اما دست یافتن به چنین چیزی برای دختری مثل آدونی که در یک روستای کوچک با عقایدی سنتی و مردسالارانه زندگی میکند، بسیار دشوار است. او میداند که درس خواندن تنها چیزی است که میتواند او را از فلاکتی که گرفتارش است نجات دهد. او فقط با درس خواندن میتواند صدای خود را به گوش دیگران برساند.
آدونی به همراه پدرش و دو برادرش زندگی میکند. آنها وضع مالی خوبی ندارند و پدرش هم تقریبا هیچ درآمدی ندارد. پدر آدونی برای اینکه بتواند پولی به دست بیاورد، برخلاف خواستۀ دخترش او را مجبور به ازدواج با مرد پولداری میکند که سنش خیلی از او بالاتر است و دو زن دیگر هم دارد. وظیفۀ آدونی به عنوان همسر سوم این است که برای او پسری به دنیا بیاورد. آدونی که تحمل رفتارهای خشونتآمیز شوهرش را ندارد، از آنجا فرار میکند اما اینبار گرفتار زن و شوهری میشود که از او به عنوان برده استفاده میکنند. کتاب دختری با صدای رسا، داستان دختر شجاعی را تعریف میکند که سختیهای بسیار زیادی رو متحمل میشود، اما هرگز دست از جنگیدن برای رسیدن به رویایش که درس خواندن است برنمیدارد.
خواندن کتاب دختری با صدای رسا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به تمامی افرادی که به ادبیات داستانی و واقعگرایانه علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دختری با صدای رسا
«امشب همهجا پر از کرم شبتاب است، بدنهای رنگارنگشان برق میزند؛ سبز و آبی و زرد. همگی در تاریکی شب میرقصند و چشمک میزنند. خیلیوقت پیش مامان گفته بود کرمهای شبتاب قاصد خبرهای خوش برای اهالی شب هستند. میگفت: «شبتاب چشم یه فرشته است. آدونی اون یکی رو ببین، اونی که روی برگ اون درخت نشسته. بهمون میگه قراره پول برسه به دستمون.» نمیدانم آنشب کرم شبتاب چه خبری برایمان آورده بود اما مطمئنم که هیچ پولی به دستمان نرسید. مامان که مرد نوری در درونم خاموش شد. ماهها خودم را در تاریکی غم حبس کردم تا اینکه یک روز کایوس در اتاقی غرق اشک و غصه پیدایم کرد، چشمهایش از ترس گرده شده بود، التماسم کرد که دیگر گریه نکنم چون اشکهایم دلش را پر از غصه میکرد. آن روز اندوهم را برداشتم و جایی در قلبم حبسش کردم تا بتوانم قوی باشم و از بابا و کایوس مراقبت کنم. اما گاهیاوقات، مثل امروز، غم بیرون میآید و به وجودم چنگ میاندازد. بعضی روزها که چشمهایم را میبندم مامانم را شکل یک گل رز میبینم، یک رز زرد و قرمز و بنفش با گلبرگهایی درخشان.»
حجم
۹۹۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۹۹۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه