کتاب مرلین
معرفی کتاب مرلین
کتاب مرلین نوشتۀ علیرضا حمیدیان است. این کتاب را انتشارات هورین در سال ۱۴۰۲ و در ۱۹۳ صفحه منتشر کرده است.
درباره کتاب مرلین
کتاب مرلین درمورد مادری به اسم مرلین است که بهتنهایی پسرش، ساشا را بزرگ میکند. آنها یک خانواده مسیحی هستند. ما در ابتدای داستان چیزی از پدر ساشا نمیدانیم؛ ولی ساشا منتظر است تا مادرش داستانهایی درمورد پدرش به او بگوید. آنها در همسایگی خانوادۀ مسیحی دیگری زندگی میکنند که با آنها دوست هستند و با هم ارتباط دارند. همچنین ساشا با دختر آنها مری دوست است.
خواندن کتاب مرلین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب مرلین برای علاقهمندان به داستان و رمان ایرانی کتابی خواندنی و جذاب است.
بخشی از کتاب مرلین
«صبح زود مرلین به سراغ ساشا رفت. دید پسرش در یک خواب عمیقی است. دلش نیامد که او را بیدار کند. اما یکلحظه چشمش به ساعتدیواری افتاد. فهمید وقتی نیست، او را بهسختی بیدار کرد.
+ پسرم من هزار بار گفتم شبها زودتر بخواب که اول صبح راحت بیدار شی. سریع برو دست و صورتت رو بشور صبحونه رو آماده کردم.
مامان دیشب قرار بود برام قصه بگی خیلی وقته به من قول دادی، دربارۀ بابام صحبت کنی.
+ پسرم دیدي که من خیلی گرفتارم، کار زیاد دارم. به مردم قول دادم لباساشونو آماده کنم. اونا رو حرف من حساب باز کردن، باشه پسرم امشب برات میگم. مامان راستی من کی بزرگ میشم؟
+ عجله نکن کمکم بزرگ میشی. ساشا اول صبح فکر مدرسه باش، از مدرسه که اومدی باهم حرف میزنیم.
مرلین به هر شکلی که بود، ساشا را روانه مدرسه کرد. یکنفس راحتی کشید و بلافاصله سراغ چرخخیاطیاش رفت. آنقدر سرگرم کار میشد که گذشت زمان را متوجه نمیشد.
مرلین خیالش از نهار راحت بود میدانست از شام دیشب مانده است.
وقتی مدرسه تعطیل میشد. ساشا به سمت خانه حرکت میکرد، مادرش میرفت و سر خیابان میماند، تا ساشا بیاید و کیف او را بگیرد و باهم به خانه بیایند. بعد از خوردن نهار، مادرش به او گفت:
+ اول درساتو بخون، بعد برو بازی. مامان ما کی میریم کلیسا؟
+ پسرم وقتی که شما مدرسه میری که نمیشه، هفته دیگه بعدازظهری هستی، بعد من تورو به کلیسا میبرم؛ مری و مادرشم با ما میان.
این خبر خوشحالکننده ساشا را به وجد آورد.»
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۵ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۵ صفحه