کتاب نفسم را پس بده
معرفی کتاب نفسم را پس بده
کتاب نفسم را پس بده نوشتۀ حمیده انصاری پور است. این رمان را انتشارات متخصصان منتشر کرده است.
درباره کتاب نفسم را پس بده
هدف حمیده انصاری پور از نگارش کتاب نفسم را پس بده، مسئولیتپذیری در مقابل جامعه ذکر شده است. این نویسنده کوشیده کاری برای جامعهاش انجام دهد و با نمایانکردن کاستیها و عواقب فقر در جامعه، به حل معضلات و پیشرفت آن کمک کند. گفته شده است که او در این راستا، تمام تلاشش را کرده تا بهترین مسیر را برای بیان هدفی که دارد، انتخاب کند. این نویسندهٔ ایرانی در رمان حاضر چهرهای از جامعهٔ ایران را به تصویر کشیده که کمتر به آن توجه شده است؛ کودکانی که با بیرحمی تمام، ابزار کار قدرتهایی هستند که هیچگاه توان و یا انگیزهٔ مبارزه با آنها در اجتماع فراهم نبوده است. نویسنده، کودکانی را به تصویر کشیده است که بهخواست و انتخاب خود در این راه قرار نگرفتهاند و ناخواسته پا به این عرصه گذاشتهاند.
خواندن کتاب نفسم را پس بده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای ایرانی مناسب است.
بخشی از کتاب نفسم را پس بده
«لبخند خواهرانهای به او زدم و از دفتر بیرون آمدم. نه حوصلهٔ رانندگی داشتم و نه حوصلهٔ به خانه رفتن. به پارک نزدیک دفتر کارم رفتم و به دنبال نیمکتی گشتم تا روی آن بنشینم. از روزی که به این محله آمده بودم، هر وقت از کار خسته میشدم، ساعتها در این پارک مینشستم و رفتوآمد رهگذران و بازی بچهها را تماشا میکردم و در افکار دور و درازم غرق میشدم. افکاری که اغلب نمیدانستم چه هستند و از کجا آمدهاند. نمیدانستم چرا رهایم نمیکنند و دائم در تلاش و تقلا هستند تا همچون گرداب من را در خود بکشند و غرق کنند و در میان افکار و اوهام متعدد، بچرخانند؛ آنقدر که گاهی آرزو میکردم فقط این افکار تمام شوند و گاهی هم با صدای بلند خطاب به ذهن و مغزم میگفتم دیگر کافی است، من خسته شدم، تمامش کنید! اما مگر گوش میدادند؟ مگر خواسته و حرف من برایشان مهم بود؟ فقط خودشان مهم بودند و وقتوبیوقت، در حین کار یا موقع استراحت، خودنمایی میکردند و من را به درون خود میکشیدند. آنقدر فکر میکردم که به قول محمود دولتآبادی، احساس میکردم مغزم درد میگرفت از آن همه فکر؛ از آن همه کارکرده و ناکرده. حسرتهایی که بهناچار باید تا ابد بر دل میکشاندم و درد و داغشان را در سینهام پنهان میکردم تا مبادا کسی از رنجی که میکشم، بویی ببرد.
واقعیت این بود که اطرافیانم از شنیدن اندوه من، غمگین میشدند و من نمیخواستم که این اتفاق بیفتد، و دیگران هم که یا برایشان مهم نبود یا صرفاً میخواستن با یک همدردی سرسری، یادآوری کنند اینکه زندگی و عزیزانت را از دست دادهای، برای ما مهم نیست، هر کس مشکل خودش را دارد، لطفاً کار ما را راه بینداز!
آری، جوامع انسانی اینگونهاند؛ هر کس بر اساس منافع خودش با دیگری ارتباط میگیرد و اگر سودی نیابد، به سویی میرود که گمان میکند برایش بهتر است. البته همه همینطور هستیم و ایرادی بر کسی نیست. در نتیجه، باید درد را پنهان کرد و از درون سوخت و له شد، اما دم برنیاورد.
حتی گاهی مادران و پدرانی که در پارک یا کوچه و خیابان بودند و متوجه نگاه پر از حسرت و اندوه من به فرزندشان میشدند، بهسرعت احوالشان دگرگون میشد و از من فاصله میگرفتند و فرزند خو را از من دور میکردند. لابد گمان میکردند آه دل اندوهگین من میتواند سرمایه زندگیشان را برباید و آنان نیز به درد بیدرمان گرفتار آیند.»
حجم
۲۰۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۱۱ صفحه
حجم
۲۰۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۱۱ صفحه