کتاب فرگال به اردو می رود

کتاب «فرگال به اردو می رود» نوشتۀ رابرت استارلینگ، ترجمۀ سمیه حیدری و ویراستۀ سیده هستی حسینی است و انتشارات مهرسا آن را منتشر کرده است. فرگال به اردو می‌رود داستان اژدهایی را روایت می‌کند که حاضر است هرکاری بکند تا بهترین باشد.

درباره کتاب فرگال به اردو می رود

داستان دربارۀ یک اژدهای کوچک به نام فرگال است که می‌خواهد به اردوی اژدهایی برود اما کمی احساس نگرانی می‌کند چون قرار است در اردو تعداد زیادی اژدهای جدید ببیند و چیزهای تازه‌ تجربه کند. تمام چیزی که فرگال می‌خواهد این است که بهترین باشد تا همه از او خوششان بیاید، حتی شده با تقلب اما حقیقت این است که نمی‌تواند و کارها آن‌طور که انتظار دارد پیش نمی‌رود. فرگال آن‌قدر خودش را مشغول بهترین بودن می‌کند که ناخواسته باعث می‌شود افراد از دوروبرش دور شوند. سؤال اینجاست: آیا فرگال می‌تواند در اردوی اژدهایی دوستی پیدا کند؟

شخصیت فرگال در کتاب فرگال به اردو می‌رود یاد می‌گیرد که در یک موقعیت جدید فقط برنده بودن و دیگران را تحت‌تأثیر قراردادن آدم را محبوب نمی‌کند و باعث محبوبیت نمی‌شود. فرگال هرچه پیش رفت متوجه شد نمی‌تواند از این روش با دیگران ارتباط مثبتی برقرار کند. این داستان یک پیام مهم دارد: دیگران شما را برای آنچه که واقعاً هستید دوست دارند. رابرت استارلینگ از طریق داستان فرگال به اردو می‌رود تلاش کرده است تا به بچه‌ها بیاموزد که همیشه لازم نیست همه نفر اول باشند تا خود را در دل آدم‌های دیگر جا کنند. گاهی لازم است فقط با دوستان خوش‌گذرانی کنند و شاد باشند. فرگال از ابتدای داستان تمام دغدغه‌اش این مسئله است که چه کند تا همه با او دوست شوند اما اتفاقاتی که در اردو می‌افتد نشان می‌دهد که نیازی به این‌همه تلاش نیست. اگر او خود واقعی‌اش باشد جذاب‌تر است.

این کتاب بامزه به همراه تصاویر ساده، رنگارنگ و جذابش دو جلد دیگر هم دارد: «فرگال از کوره در می‌رود» و «فرگال با فرن آشنا می‌شود»، تمامی جلدهای این مجموعه به موضوعاتی می‌پردازد که مهارت‌های اجتماعی کودکان را تقویت می‌کند. 

خواندن کتاب فرگال به اردو می رود را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به کودکان ۳ تا ۵ ساله و علاقه‌مندان به کتاب‌های کودکی که محتوای آموزشی دارند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب فرگال به اردو می رود

«اخم‌های فرگال توی هم رفت و با خودش فکر کرد: خداکند همۀ آن‌هایی که توی اردو هستند از من خوششان بیاید. شاید اگر همۀ کارها را خیلی خوب انجام بدهم... وقتی به اردوگاه رسیدند، چشم‌های فرگال از تعجب گرد شد. همه جا پر از اژدها بود.»