دانلود و خرید کتاب جرعه‌ای حکمت محمدتقی باقری
تصویر جلد کتاب جرعه‌ای حکمت

کتاب جرعه‌ای حکمت

انتشارات:محمدتقی باقری
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جرعه‌ای حکمت

«جرعه‌ای حکمت» مجموعه داستان‌های پندآموزی از محمدتقی باقری است. بارها شنیده‌اید که زندگی‌های بسیاری فقط با یک جمله از این رو به آن رو شده‌اند یا یک جمله یا پندی تحولی انقلابی را در وجود یک فرد و چه بسا اجتماع و تاریخ ایجادکرده‌است. واقیعت این است که بازگشت به گذشته به هیچ وجه امکان‌پذیر نیست. ما بابت گذشته عمر گرانبهایمان را داده‌ایم اما چیز با ارزشی هم دریافت کرده‌ایم که تجربه نام دارد. پس لازم است مانند گوهر با ارزشی آن را گرامی داریم و از اشتباهات و رخدادهای گذشته درس بگیریم. اگر احساس می‌کنید به کمی تغییر در هر زمینه‌ای (نگرش، فکر، تجزیه و تحلیل، روش و نحوه برقراری ارتباط با اعضاء خانواده و ......) نیاز دارید، این مجموعه می‌تواند برای شما مفید باشد. حراجی شیطان: به روایت افسانه‌ها روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد. او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها بود. ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر می‌رسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد. کسی از او پرسید: این وسیله چیست؟ شیطان پاسخ داد: این نومیدی و افسردگی است. آن مرد با حیرت گفت: چرا این قدر گران است؟ شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: چون این مؤثرترین وسیله من است. هرگاه سایر ابزارم بی‌اثر می‌شوند، فقط با این وسیله می‌توانم در قلب انسان‌ها رخنه کنم و کاری را به انجام برسانم. اگر فقط موفق شوم کسی را به احساس نومیدی، دلسردی و اندوه وا دارم، می‌توانم با او هر آنچه می‌خواهم بکنم.. من این وسیله را در مورد تمامی انسان‌ها به کار برده‌ام. به همین دلیل این قدر کهنه است.
نظری برای کتاب ثبت نشده است
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم می‌میرم خیلی ناراحت شدم اوایل از خونه بیرون نمیومدم. کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن، تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم. خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم، اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت، خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمی‌کرد، با خودم می‌گفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن. آخه من رفتنی‌ام و اونا انگار نه، سرتونو درد نیارم من کار می‌کردم اما حرص نداشتم. بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمی‌کردم و دوستشون داشتم، ماشین عروس که می‌دیدم از ته دل شاد می‌شدم و دعا می‌کردم، گدا که می‌دیدم از ته دل غصه می‌خوردم و بدون اینکه حساب و کتاب کنم، کمک می‌کردم. مثل پیرمردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی می‌کردم، الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد.
S

حجم

۱۷۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

حجم

۱۷۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

قیمت:
۳,۰۰۰
تومان