دانلود و خرید کتاب دفتر غزلیات نگارستان سروش قطران
تصویر جلد کتاب دفتر غزلیات نگارستان

کتاب دفتر غزلیات نگارستان

نویسنده:سروش قطران
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دفتر غزلیات نگارستان

کتاب دفتر غزلیات نگارستان سرودهٔ سروش قطران است که در نشر متخصصان منتشر شده است.

درباره کتاب نگارستان

شعر یکی از راه‌های انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرن‌ها شاعران در شعرشان بازگو کرده‌اند.

شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.

خواندن کتاب نگارستان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران شعر معاصر فارسی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب نگارستان

«دریغ از ما مدار ای نازنین چشمان زیبا را

که همتا گشته با خورشید و روشن کرده دنیا را

غریب از پیکر هستی و بیگانه به خود بودم‌

دو چشمانم فروبستی گرفتم جام صهبا را

نسب از عالم وحدت به دامان ازل داری

حضوری متصل خواندی سرشت گمره ما را

خدا را شکر این رحمت که شمع دل درخشاند

مرام معرفت پویی و شوق راه پویا را

چه در جان‌ها فروزان شد که افشای حقیقت کرد

چه اسراری که بر دار اناالحق برده جان‌ها را

خموش ای بلبل مستان که باغت را بسوزاند

به حکم ساز موزونت که جان بخشیده شیدا را

الا ای صاحب مسند بدان اندیشه‌ی حبلش

ز هر بندی رها خواند ره اندیشه‌پیما را

نوای زهره پا دارد قرار رقص پاینده

ز شوق شهریار اکنون تلاقی ثریا را

سروش امشب تو را فهمی به سیر خویشتن سازد

همانا فهم عشق او بیابد وصل یکتا را

...

گره زلف پریشان تو را باد گرفت

گره زلف پریشان تو را باد گرفت

عاقبت سینه برافروخت و فریاد گرفت

رسم عاشق‌کشی ای نوگل امید مبر

که ز دست تو دلم حلقه‌ی بنیاد گرفت

جان و دل پیشکش زلف خم‌اندرخم تو

دل به رقص آمد و جان طارم آزاد گرفت

آنکه پیرانه سخن بر غم هجران تو زد

دوش دیدم که به بالین غمش زاد گرفت

حق‌به‌جانب نبری گر سخن از عشق زنی

خسروا آمد و شیرین ز فرهاد گرفت

بلبل طبع هوی از صفت سینه زند

پر زد و ناله‌کنان شاخه‌ی شمشاد گرفت

ارغنون و نی و بربط زنی از باغ طرب

شامگه نغمه‌ی جانسوز مرا شاد گرفت

سیر این عمر نگر در طلب هرچه که بود

کودکی کرد و نظرها ز عمل یاد گرفت

هنر نغز نوشتار درین قالب بین

قلم صنع کف جوهر استاد گرفت

مست و مدهوش تو شد چشم گران‌خواه سروش

جام گوهر طلبش باده‌ی مازاد گرفت

...

باز آی که عاشقت نشسته تا با نفست نفس برآرد

باز آی که عاشقت نشسته تا با نفست نفس برآرد

بشکن لب‌چین حفاظ لیلی مجنون نفسی هوس برآرد

دل را ز امید وصل رویت خون گشته جگر ز تاب مویت

برگیر هزار سرمه از چشم تا دیده ازین قفس برآرد

از جانب درگهت بیامد شرح دل تنگ ما سرآید

سر تا قدمش خجسته بادا کز سینه چنین جرس برآرد

این راه که می‌رود ز اصلش ممتد شده بر سپهر وصلش

آنجا که نوای رهگذران بر کوی تو ملتمس برآرد

از چشم خمار حیرت‌انگیز خوردیم شراب نقش پردیس

دور از همگان ندارد این جام یک جرعه می‌ای که کس برآرد

کلکت ز ترنم امیدش بر کام سروش خوش نشسته

آن‌گونه سخن‌تراش نغزی کز شعر ترش نفس برآرد

...

نگارینی که من دارم اگر یاری کند ما را

فدای چشم او خوانم نگارستان دنیا را

سر سرکش ببازم تا به آرامش نشاند دل

سر گیسوی مشکینش برآرم صبح فردا را

ز مهر دلنواز او کجا یابم نوای عشق

بنازم ناز لبخندش ببینم روی زیبا را

بصیرت باد هرلحظه نظر بر روی او بندم

تصدق گردم آن چشمان گرگ‌ومیش گیرا را

صبا چون طره بگشاید ز پیچ‌وتاب زلف او

به نیکی عرضه می‌دارد حیای ماه‌سیما را

من از حسن دلارام رخ یوسف همی دیدم

که عشق مشاطه‌کار آمد بیاراید زلیخا را

حدیث دوست می‌گوید ز ترجمان حق موسی

چراغ معرفت تابد حریم طور سینا را

بشوی اوراق و تحصیلی که استدلال می‌جوید

اشارات حقیقت نیست ترتیب الفبا را

کجا جویی مقام دل که سرمستان میخانه

به جام می حوالت کرده‌اند حل معما را

اگر اقبال را سر بر بلندای فلک باشد

سکندر را فرو ماند که یابد تاج دارا را

مراد هرکسی در جلوه‌ای رخ می‌نهد هردم

نباشد غیر تو یکدم مراد دل سروشا را»

safir
۱۴۰۲/۰۱/۰۷

عالی بود

kimia
۱۴۰۲/۰۱/۰۸

jeldesh kheili khoshgele

کاربر 6443311
۱۴۰۲/۰۲/۱۳

غزلیات این کتاب بسیار دلنشین است

کاربر ۶۲۷۹۶۶۴
۱۴۰۲/۰۱/۲۰

عالیه عالی

setare.gm
۱۴۰۲/۰۱/۰۸

خسروا آمد و شیرین ز فرهاد گرفت

Hadizadeh
۱۴۰۲/۰۲/۰۲

👍

Smile
۱۴۰۲/۰۱/۰۸

لحن شیرین و مهربانی دارید 🙂

کاربر 7880598
۱۴۰۲/۱۰/۲۱

عالیه عالی ، حتما بخونیدش ، تمام اشعار به زبون ساده و روان سروده شده ❤😍

Elham
۱۴۰۲/۰۲/۱۳

زیبا و روان تبریک میگم ب نویسنده این کتاب 😍

من هیچم و هوش نقش آن شد تا هیچ وقوع حق نشاند دانی همه اوست ذات مطلق کز ارزش هیچ جان نهادست
silicode

حجم

۷۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

حجم

۷۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

قیمت:
۲۲,۵۰۰
تومان