کتاب مرز
معرفی کتاب مرز
«مرز» مجموعه داستانهای کوتاهی از حسام کشاورز، نویسنده معاصر ایرانی است.
در بخشی از داستان «مرز» از این مجموعه میخوانیم:
من و مینا صبح زود سر کوچه به هم رسیدیم و بدون عجله به طرف مدرسه راه افتادیم.
سوم دبیرستان بودم، رشته تجربی.
صبحها زود از خواب بیدار میشدم و زودتر از دیگران برای رفتن به مدرسه آماده میشدم. برای همین از خانه که بیرون میآمدم وقت زیادی برای رسیدن تا مدرسه داشتم.
مینا هم مثل من بود. البته اینجوری نبود ولی از اول دبیرستان آنقدر به خاطر دیر آمدن سرش قُر زده بودم که به اجبار به زود آمدن عادت کرد. البته زود آمدنهای بیفایده، چون باید کلی وقت تلف میکردیم تا زنگ صبحگاه مدرسه بخورد و برویم سر صف.
چه میشد کرد، اخلاقم اینگونه بود، شاید بخاطر این بود که همیشه دنبال بهانه میگشتم تا برای دیگران بزرگتری کنم. فرقی نمیکرد مینا باشد یا دوستهای دیگرم و چه خواهر کوچکتر از خودم مرجان.
توی مدرسه هم برای خودم برو بیایی داشتم. هم مبصر کلاس بودم و هم عضو شورای دانشآموزی. از سال قبل جای پای خودم را توی مدرسه خوب محکم کرده بودم.
یادش بخیر، دوران شیرینی بود و البته سخت. چند سالی بود که از بچگی درآمده بودیم و هر روز که میگذشت زنانگیمان بیشتر میشد و احساسات تازهای را درک میکردیم. دنیا برایمان تازگی عجیبی داشت، تجربهی دوست داشتن، لذت دوست داشته شدن، نگاه بازی با پسرهای سر کوچهی مدرسه، هیجان رد شدن از جلوی چشمشان و احساس توجه آنها، شاید یک جور دلبری بود از آرزوهای خودمان. وقتی از جلویشان رد میشدیم احساس میکردیم پرنسسهای روی زمین هستیم و تمام جهان محو تماشای ماست، با غرور کودکانهای قدم بر میداشتیم و زن بودن را آرام آرام حس میکردیم.
با همهی اینها یادم نمیآید حرفی از کسی شنیده باشم و سرم را به سمتش برگردانده باشم و نگاهش کنم، مغرور بودم و کلّه شق.
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۷۸ صفحه
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۷۸ صفحه