کتاب مثل آقا خره به دنبال خوشبختی باش
معرفی کتاب مثل آقا خره به دنبال خوشبختی باش
کتاب مثل آقا خره بهدنبال خوشبختی باش نوشته کاترینا گئورگی کارگانوو با ترجمهٔ ساجده اخلاق پسند در نشر متخصصان منتشر شده است.
درباره کتاب مثل آقا خره به دنبال خوشبختی باش
آقا خره میخواست خوشبختی را پیدا کند. اما اول باید میفهمید که خوشبختی اصلاً چه جور چیزی است. به همین خاطر شروع به گشتن دنبال خوشبختی کرد و در جستوجوی آن به خانهٔ حیوانات مختلف جنگل سر زد. این کتاب از ۴ بخش زیر تشکیل شده است:
مثل آقا خره به دنبال خوشبختی باش
چگونه پرندهٔ چرخریسک، گرگ را نجات داد؟
آواز موش کوچولو
جوجه زرد کوچولو
کتاب مثل آقا خره به دنبال خوشبختی باش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب مناسب گروه سنی ب و ج است.
بخشی از کتاب مثل آقا خره به دنبال خوشبختی باش
«آقا خره به سمت کلبهی طلایی همسایهاش بره خانوم روی تپهی سبز رفت. بره خانم مشغول دیدن برنامهی رقص باله بود، آقا خره زنگولهای که به کلبه طلایی بره خانم وصل بود رو به صدا درآورد، صدای دینگدینگ زنگوله بلند شد. بره خانم پرسید کیه؟ آقا خره گفت: منم بره خانم از پنجره بیرونو نگاه کرد و به آقا خره سلام کرد، آقا خره گفت سلام تو خوشبختی داری؟ - بره خانم گفت: بیا داخل الان نگاه میکنم. آقا خره وارد خانه بره خانم شد. بره خانم داخل انبار، کمد، یخچال و زیر تخت رو گشت و شونههاشو به معنای تأسف بالا انداخت و گفت: متأسفم چیزی ندیدم! بره خانم جلوی آقا خره رو که در حال رفتن بود گرفت. وایسا آقا خره شاید خوشبختی این باشه؟ و روسری ترکمنی شو جلوی آقا خره باز کرد. آقا خره گفت: نه فکر نکنم، میرم پیش خانم بزه ممکنه اون خوشبختی رو داشته باشه، در همین حین که آقا خره میرفت، بره خانم وایساده بود و به بافتن شالگردن گرمش فکر میکرد، بنابراین نشست و شروع به بافتن کرد، دو تا پشت، سه تا رو. سه تا پشت، دوتا رو ... همینطورکه بَرّه خانم مشغول بافتن بود و حلقهها رو میشمارد، همزمان دُم پشمیش رو هم میچرخوند و رشتههای نخی رو از دم پشمیش بیرون میکشید. وقتی بره خانوم به رشته نخهای رنگی بیشتری نیاز داشت دم خودشو در قوطیهای رنگِ، سبز، آبی، قرمز و زرد غوطهور میکرد و شال بلندی میبافت و آواز مورد علاقشو میخوند.
واااای چه نخهایی
چه نخهای رنگیایی
چه نخهای پشمیایی
چه حلقههایی
چه گرههایی
چه کلاهی، چه جورابی
برای من زمستان، کولاک و آبوهوای بد وحشتناک نیست من لباسهای پشمی زیادی دارم اما خوشبختی ندارم.
در همین حال که بره خانم در فکر و کار غرق بود، آقا خره نزدیک خونهی خانم بزه شد. جلویِ خونهی خانم بزه باغ گندم و گل بابونه بود داخل خونهی خانم بزه روی قفسه آشپزخونه، ماکارونی، سبد حصیری بافتهشده، کاسه طرحدار سفالی و گمج قرار داشت.
گمج: دیگ گِلی برای پختن خورشت میباشد که با گل مرغوب و خاک رس گیلانی درستشده و در گیلان یافت میشود در روسیه گمج را گلدان پختوپز میشناسند.
خانوم بزه کاسه سفالی طراحیشدهاش رو، با پارچه آبگیر گلدوزی شده آشپزخونه پاک میکرد و همزمان آهنگ محبوب ِ زمان کارشو میخوند
روغن آفتاب گردونم
شیر و قاشق و فنجونم
سفید سفیدِ بابونم،
آقا خره رسید و با پا به در کوبید تقتقتق. خانم بزه گفت: بفرمایید. آقا خره وارد خونه شد و هر چهار پایش را روی حصیر جلوی در تمیز کرد و گفت: صبح بخیر خانم بزه آیا تو شادی داری؟ خانم بزه مژههای مصنوعی بلند و سیاه خودشو درآورد و داخل کاسهی طراحیشده روی میز گذاشت و گفت: احتمالاً خوشبختی وجود داره فقط من نمیدونم اون کجاست ...؟ آقا خره سرشو چرخوند سمت صندوقچه کنار پنجره و پرسید: ممکنه اون جا باشه؟ خانم بزه گفت: نگاه کن؛ بنابراین خانم بزه در صندوقچه رو برداشت و آقا خره گردنشو به جلو دراز کرد»
حجم
۴٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۷ صفحه
حجم
۴٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۷ صفحه