کتاب پیرمرد و دریا
معرفی کتاب پیرمرد و دریا
کتاب پیرمرد و دریا نوشتهٔ ارنست همینگوی با ترجمهٔ محبوبه فهیمی در نشر آستان مهر چاپ شده است. ارنست همینگوی، پیرمرد و دریا را در سال ۱۹۵۱ در کوبا نوشت و یک سال بعد آن را به چاپ رساند.
درباره کتاب پیرمرد و دریا
پیرمرد و دریا زندگی سانتیاگو، پیرمرد ماهیگیر لاغر و نحیفی است که روزی قلمرو بزرگ دریا در حیطه اقتدارش بود اما اکنون ۸۴ روز گذشته و نتوانسته است حتی یک ماهی صید کند.او در آرزوی بزرگترین صیدش دل به دریا میزند. پیرمرد به آرامی پارو میزد. دریا بسیار آرام بود و گاهی موجهایی میآمد که یک سوم نیروی پیش برنده قایق را مهیا میکرد. زمانی که هوا روشن شد متوجه شد خیلی دورتر از جایی است که امیدوار بود تا این ساعت رسیده باشد. با خودش فکر کرد: «من یه هفته در قسمتهای عمیق مشغول بودم و چیزی صید نکردم. امروز به محلی که دسته ماهیهای بونیتو و آلباکور هست میرم تا شاید ماهی بزرگی اونجا پیدا کنم.»
کتاب پیرمرد و دریا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این داستان به علاقهمندان به مطالعهٔ رمانهای مشهور جهان پیشنهاد میشود.
درباره ارنست همینگوی
ارنست همینگوی نویسندهٔ بزرگ آمریکایی، برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات و پایهگذار سبک وقایعنگاری ادبی است. همینگوی در ۲۱ ژوئیهٔ ۱۸۹۹ در اوک پارک ایالت ایلینوی متولد شد. همینگوی در سال ۱۹۱۷ کار خود را بهعنوان گزارشگر گاهنامهٔ استار آغاز کرد. آنچه که همینگوی به آن شهره است، ماجراجویی اوست. او در جنگ جهانی اول داوطلب ورود به ارتش و حضور در جنگ شد. ضعف بینایی او گرچه مانع حضور او در ارتش شد اما نتوانست او را از حضور در جنگ بازدارد. همینگوی عضو صلیب سرخ و رانندهٔ آمبولانس شد. او در ژوئیهٔ سال ۱۹۱۸ مجروح شد تا مجبور شود برای ماهها در بیمارستان بستری شود و بعدها بر اساس همین حادثه رمان «وداع با اسلحه» را نوشت. او پس از درمان جراحات برداشته از جنگ، بهعنوان خبرنگار مشغول به کار شد. او در سال ۱۹۲۱ به همراه همسر اولش هادلی ریچاردسون به پاریس مهاجرت کرد و کار خود را پی گرفت. همینگوی در پاریس همنشین نویسندگان و هنرمندان بزرگی شد که در آن ایام در این شهر مأوا گزیده بودند. او اولین رمان خود «خورشید نیز طلوع میکند» را در سال ۱۹۲۶ نوشت.
همینگوی در سال ۱۹۳۷ برای پوشش جنگ داخلی اسپانیا بهعنوان خبرنگار عازم این کشور شد و تا سال ۱۹۳۹ نیز در آن کشور حضور داشت. او در اوایل سال ۱۹۳۹ با قایق خود به کوبا سفر کرد و هتل آمبوس موندوس در هاوانا ساکن شد. او در هاوانا با مارتا گلهورن آشنا شد و این آشنایی پس از جدایی قطعی همینگوی از همسرش اولش در سال ۱۹۴۰ به ازدواج انجامید. او در سال ۱۹۴۱ به همراه مارتا گلهورن به چین رفت و برای مدتی در آن کشور زندگی کرد. ارنست همینگوی در سال ۱۹۴۴ وارد لندن شد و در آنجا با مری ولش خبرنگار روزنامهٔ مجلهٔ تایم آشنا شد و به او علاقه پیدا کرد. همینگوی پس از جدایی از مارتا در سال ۱۹۴۵ با مری ولش ازدواج کرد. همینگوی در جنگ جهانی دوم نیز شرکت داشت. یکی از مهمترین لحظات همینگوی در جنگ دوم جهانی حضور او در آزادی پاریس در ۲۵ آگوست بهعنوان خبرنگار بود. در سال ۱۹۴۷ به پاس حضور همینگوی در جنگ جهانی دوم مدال ستارهٔ برنزی به او اعطا شد. ارنست همینگوی پس از یک عمر فعالیت درخشان ادبی نوبل ادبیات را در سال ۱۹۵۴ دریافت کرد. همینگوی در دوم ژوئیه ۱۹۶۱ پس از یک دوره بستری در کلینیک به دلیل افسردگی، با تفنگ دولول محبوبش به خود شلیک کرد و درگذشت.
از آثار ارنست همینگوی میتوان به کتابهای در زمان ما (۱۹۲۵)، خورشید همچنان میدمد (۱۹۲۶)، وداع با اسلحه (۱۹۲۹)، برفهای کلیمانجارو (۱۹۳۶)، زنگها برای که به صدا درمیآیند (۱۹۴۰) و پیرمرد و دریا (۱۹۵۲) اشاره کرد.
بخشی از کتاب پیرمرد و دریا
«آن دو در عرشه نشستند و به نوشیدن مشغول شدند در حالیکه بسیاری از ماهیگیرانی که از کنارشان رد میشدند، به پیرمرد میخندیدند ولی او از این وضعیت عصبانی نبود اما سایر ماهیگیرانی که سن بیشتری داشتند به وی نگاه میکردند و تأسف میخوردند اما این تأسف را به ظاهر نمیآوردند و در مورد جریان و عمقی سفری که در هوای خوب و مناسب قایقرانی کرده بودند به صورتی مودبانه صحبت میکردند. ماهیگیرانی که در آن روز موفق بودند، پیش از این وارد شده بودند و نیزه ماهی که شکار کرده بودند را سلاخی کرده بودند و آنها را به طول کامل بر روی دو تخته میز قرار داده بودند در حالیکه دو مرد به سختی انتهای هر تخته را گرفته بودند و تلوتلوخوران آنها را به ماهی خانه میبردند که در آنجا منتظر کامیون یخ میماندند تا ماهیها را به بازارِ هاوانا ببرد. آنهایی هم که کوسه شکار کرده بودند، آنها را به شرکت شیلات مربوط به کوسه در آن سمت خور میبردند و کوسهها را روی یک طناب قرقره قرار میدادند، کبدشان را جدا میکردند، بالههایشان را میبریدند و پوستشان را میکندند و گوشتشان را نواری میکردند و نمک سود میساختند.
هروقت که باد از سمت شرق وزیدن میگرفت، بوی این کارخانه را با خود به خلیج میآورد؛ اما امروز شمهٔ کوچکی از این بو خلیج را گرفته بود زیرا باد به سمت شمال درگرفته بود و ناگهان متوقف شد و در تراس هوا بسیار خوشایند و آفتابی بود.»
حجم
۸۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۸۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه