کتاب هرگز به سنجاب اعتماد نکن
معرفی کتاب هرگز به سنجاب اعتماد نکن
کتاب هرگز به سنجاب اعتماد نکن نوشتهٔ پاتریک کوپر با ترجمهٔ سیدمهدی شجاعی در انتشارات کتاب نیستان منتشر شده است.
درباره کتاب هرگز به سنجاب اعتماد نکن
کتاب هرگز به سنجاب اعتماد نکن داستان یک خرگوش کوچک آفریقایی است که با مادرش زندگی میکند. یک روز خرگوش آفریقایی حوصلهاش سر رفته است که ناگهان یک سنجاب میبیند. از نظر خرگوش سنجاب بامزه و مهربان است، اما مادرش به او تأکید میکند هرگز به سنجابها اعتماد نکند. خرگوش کوچولو نمیخواهد حرف مادرش را بپذیرد و خواب میبیند با سنجاب دوست شده است. اتفاقات دیگری منتظر خرگوش کوچک است.
خواندن کتاب هرگز به سنجاب اعتماد نکن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ بچههایی که عاشق قصه هستند پیشنهاد میکنیم.
درباره سیدمهدی شجاعی
سیدمهدی شجاعی در سال ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد. او شاعر، داستاننویس و روزنامهنگار ایرانی است که با دیپلم ریاضی، برای ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ تئاتر وارد دانشکدهٔ هنرهای دراماتیک شد. او در بدو ورود به دانشکده، گرایش کارگردانی تئاتر را برگزید و حدود ۳ سال نیز با همین گرایش پیش رفت و عموم واحدهای کارگردانی را پشت سر گذاشت. در این زمان که به ۲۰سالگی رسیده بود، از میان مسیرهای مختلف پیش رو، نویسندگی را بهعنوان حرفه برگزید. بههمینجهت از رشتهٔ کارگردانی به نمایشنامهنویسی و ادبیات دراماتیک تغییر جهت داد و همچنین با اعلام انصراف از ادامهٔ تحصیل همزمان در رشتهٔ علوم سیاسی، علیرغم گذراندن عموم واحدهای مهم و اساسی، تمرکز خود را بهطور ویژه در حوزهٔ داستاننویسی قرار داد.
او در سال ۱۳۷۶ اقدام به راهاندازی انتشارات کتاب نیستان کرد. انگیزه اصلی این حرکت معرفی و چاپ برگزیدگان ادبیات در حوزههای داستان، شعر و نمایشنامه بود. این پروژه در نهایت در سال ۱۳۸۰ با انتشار بیش از ۲۵۰ دفتر از هنرمندان معاصر خاتمه یافت.
سیدمهدی شجاعی سالها سمتهای اداری، فرهنگی و هنری داشته و آثاری را برای مخاطبان کودک و بزرگسال نوشته و چاپ و منتشر کرده است. عنوان برخی از کتابهای مشهور او عبارتند از: «کشتی پهلوگرفته»، «ضریح چشمهای تو»، «پدر، عشق، پسر»، « دموکراسی یا دموقراضه»، «آفتاب در حجاب»، «دست دعا، چشم امید» و «یعقوبترین یوسف، یوسفترین زلیخا».
عنوان «پدر ادبیات آیینی ایران» برای سیدمهدی شجاعی در نظر گرفته شده است.
بخشی از کتاب هرگز به سنجاب اعتماد نکن
« در یک روز بهاری خرگوش افریقایی که حوصلهاش حسابی سر رفته بود، در خانهاش نشسته بود و راه رفتن سوسکی را تماشا میکرد...
که ناگهان
تلپ
سنجابی از بالای درخت به پایین پرید و درست مقابل او قرار گرفت»
حجم
۵٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۰
تعداد صفحهها
۲۹ صفحه
حجم
۵٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۰
تعداد صفحهها
۲۹ صفحه