کتاب ولترکس، اختاپوس دوسر (نبرد هیولاها شش گانه دهم، ارباب وحشی ها: جلد پنجاه و هشتم)
معرفی کتاب ولترکس، اختاپوس دوسر (نبرد هیولاها شش گانه دهم، ارباب وحشی ها: جلد پنجاه و هشتم)
کتاب ولترکس، اختاپوس دوسر (نبرد هیولاها شش گانه دهم، ارباب وحشی ها: جلد پنجاه و هشتم) نوشتهٔ آدام بلید و ترجمهٔ محمد قصاع است و انتشارات قدیانی آن را منتشر کرده است.
داستانهای مجموعه نبرد هیولاها اثر آدام بلید که عنوان اصلیاش Beast Quest است، در سرزمینی به نام «آوانتیا» اتفاق میافتد. جادوگری خوشنیت به نام «آدورو» در این سرزمین زندگی میکند و شش هیولا یعنی ارباب دریا، پیکانی در هوا، کوه رونده، جنگجوی شمالی، ارباب خاک و ملکهٔ حشرهها مامور حفاظت از این سرزمیناند.
پس از مدتی بر اثر جادوی مالول (جادوگر تاریکی) این ماموران شروع به نابودی سرزمینشان میکنند. در این میان پسری ۱۲ ساله به نام «تام» به همراهی «اِلنا»، با هیولاها میجنگند تا سرزمین را نجات دهند.
درباره کتاب ولترکس، اختاپوس دوسر
تام گمان میکند که دشمنش، مالول، جادوگر شیطانی را شکست داده است. اما اشتباه میکند! مالول زنده است و قصد دارد با خلق شش هیولای مرگ آور آوانتیا را ویران کند. تام مجبور است ابتدا با نکتیلا، جغد مرگ، روبهرو شود و بجنگد!
آیا تام میتواند جان سالم به در ببرد؟ آیا شما جرئت دارید با تام همراه شوید؟
خواندن کتاب ولترکس، اختاپوس دوسر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کودکان و نوجوانان علاقهمند به خواندن داستانهای پرماجرا و فانتزی را به خواندن مجموعه نبرد هیولاها دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب ولترکس، اختاپوس دوسر
«تام گفت: «طوفان! بلوط تازه!»
و بلوطها را داخل ظرف ریخت و افزود: «غذای خوب تغییر دلپذیری است، مگرنه؟»
اسبش شیههای کشید، سرش را تکان داد و بعد مشغول خوردن غذای خوشمزهاش شد. تام با شنیدن صدای جویدن بلوطها لبخندی زد. نقرهای، گرگ النا، در همان نزدیکی دراز کشیده و تکهای استخوان بزرگ را بین پنجههایش گرفته بود و میجوید.
تام کنار طوفان و نقرهای بیرون کلبهای بود که سانا، زن درمانگر، در آن زندگی میکرد. بخار از در کلبه بیرون میآمد. النا و سانا داخل خانه مشغول کار بودند. آنها برگهای تنگیای را که جمعآوری کرده بودند، در دیگ بزرگی روی آتش میجوشاندند تا از جوشاندهٔ آن دارو تهیه کنند.
النا پیشتر کمی از همان دارو را آماده و کوری سانا را درمان کرده بود. زن بیچاره از زمان رویارویی با لاستور، تیر اسیدی هیولای شیطانیای که در مرداب گوگردی اطراف آتشفشان استونوین کمین کرده بود، بیناییاش را از دست داده بود.
تام گوی نقشهٔ آدورو را از پیراهنش درآورد، به آن نگریست و گفت: «چرا اینقدر طول میکشد؟»
او گوی را کف دستش نگه داشت. وقتی گوی بر کف دست زخمیاش فشار آورد، برای لحظهای چشمانش را بست. با وجود داروهای گیاهی النا، گوشت و پوست قرمز کف دستش هنوز درد میکرد. برگ گیاه تنگی باعث میشد تا سوختگیهای ناشی از اسید لاستور عفونت و چرک نکند، اما درد را از بین نمیبرد. شمشیر تام هنگام حمله به شوالیهٔ سرخ، در تماس با زرهی آتشین شوالیه، بهشدت داغ شده و دستش را سوزانده بود.
تام خسته بود و به استراحت کافی احتیاج داشتـ همهٔ آنها به استراحت نیاز داشتندـ اما با وجود خستگی ناشی از نبرد با لاستور و وارکول مرگآور، تام نمیتوانست استراحت کند. بهزودی میفهمیدند که دشمن بعدی آنها کجا کمین کرده است.
سطح گوی مرمرین، نقشهای از آوانتیا را نشان داد. در گذشته هر بار که یکی از شوالیههای فورتون را شکست داده بودند، کره مسیر رسیدن به هیولای شیطانی بعدی را نشان داده بود. تام میدانست که بهمحض یافتن مسیر نبرد بعدی، تمام خستگی زیادش را فراموش میکند!
النا و سانا از کلبه بیرون آمدند. پورتوس، پرندهٔ دستآموز سانا، اطراف او پرواز کرد و آواز خواند.
النا پرسید: «هنوز اتفاقی نیفتاده؟»
تام پاسخ داد: «هیچچیز. این مهمترین و اضطراریترین مأموریت ماست. عدهٔ زیادی آسیب دیدهاند... هیولاهای خوب و مردم بیگناه. ما باید قبل از اینکه خسارت و ویرانی بیشتری ایجاد شود، سه شوالیهٔ آخر را هم شکست بدهیم.»
النا بهآرامی یادآوری کرد: «شوالیهها مقصر نیستند. آنها قبلاً نیروهای خوب آوانتیا بودند... طلسم شرارتآمیز مالول، بد و شرورشان کرده.»
تام با خشم سر تکان داد. زمانیکه آن مأموریت شروع شده بود، به آنها گفته بودند که مالول، جادوگر شیطانی، در سرزمین خودش، گورگونیا به دام افتاده است. اما آن اسارت باعث شده بود که او با طلسم قدرتمندی شوالیههای فورتون را از تالار مقبرهها در زیر زمین بیدار کند و آنها را با همان طلسم به موجودات شیطانی و بدی تبدیل کند. بدتر از همه اینکه شوالیهها میتوانستند به هیولاهایی تبدیل شوند که مدتها پیش خودشان آنها را شکست داده بودند.»
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۰ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۰ صفحه