کتاب ردپای بی نشان
معرفی کتاب ردپای بی نشان
کتاب ردپای بی نشان سرودهٔ فاطمه هادیان امیریان است و نشر بید آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب ردپای بی نشان
کتاب ردپای بی نشان مجموعه اشعار فاطمه هادیان امیریان است. شعر یکی از راههای انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرنها شاعران در شعرشان بازگو کردهاند.
شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب ردپای بی نشان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر علاقهمند به دنیای شعر و از طرفداران اشعار شاعران معاصر هستید، کتاب ردپای بی نشان یک انتخاب خوب برای شماست و خواندن کتاب ردپای بی نشان را به شما پیشنهاد میکنیم. با خواندن این کتاب لذتی ویژه از دنیای شعر میبرید.
بخشی از کتاب ردپای بی نشان
عقربه هایی که در سرم میچرخند
در سرم غوغاست
پر ازدحام از همهمهای بیمار
که فجیع می سوزد
نعره ای به گوش میرسد
انکارِ یک سلامتی روانی
پچ پچ سلولهای بیمار
به تشریحِ یک شیونِ جاندارِ بی جان
شکنجه میدهد عقربههایی
که در سرم میچرخند
پی در پی
بیمار است
یک بیماری لا علاج
آوای تشویق فریاد میزند
چنگ می زند به موهایی ژولیده
گاه وزین
شاید هم سیراب از
سلول های سرطانیِ حاد
گاه لکه های از هم پاشیده
خون مردگی ست که
دست و پا را مغشوش میکند
شاید هم باشد
اخطار...
شاید هم
آژیر...
آژیری که ذهن را فلج می کند از فرمان
به
تحریک
شاید هم
فرمانی ابدی
که نا منصف این قلعه بیمار را محصور کرده
هر سو نظر کنم از قوت درون کاسته میشود
ولیکن...
غافل؟؟!!
نه…...
آگاهم نهایتِ رقابت
مغلوبم
اگر میانه جولانگاه، رقابت را سبکبار کنم
عقربه های درونم به خواب میروند
یک خوابِ یخبندانِ عمیق
گاه آوایش رو اعصاب است
آوای تکههای یخ است که با
ملاقاتِ تشنجی شب هنگام
درسرم خُرد میشوند
مانندِ شکستنِ شیشه که
شیشه خردههایش
در سری جریح و خونین
خوفناک
تیز می سوزد
***
محمول وزین
آراستهی سیاحت
منتها
محمول وزین بر دوش دارم
کجا را تفتیش میکنی
جامه دان خالیست
نتواند نقل کند کسی
این محمول وزین
لا غیر من
یادمان پژمان را نقل کردهام
جامه دان خالیست
***
باز هم به اینجا میآیم
ولیکن این بار
عزب
فرمایش من
نیز همیشگی ست
لطفا
دو عدد قهوه تلخ
نیز جایگاه دنج همیشگی
ولیکن محزر نیست
که چه موسم مشرف شود
بازهم به یادگار تو
ضلع این روزنه فراخ
نشستم آشنام که قریبی
این دم توست
که بازدم می شود
همه چیز این مکان نیز
همیشگی ست
سوای قهوه تلخ و آن حبیب دیرین
که دیگر نیست همیشگی
در حیرت اند
این ارباب رجوع چایخانه
گمان می کردند
شیدای این قهوهام
دریغا
دریغا
نمی دانند این قهوه تلخ دمسازیست
به یاد بود آن دوران
نوشین با هم بودن»
حجم
۳۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه
حجم
۳۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه