کتاب سفیدبرفی و هفت کوتوله
معرفی کتاب سفیدبرفی و هفت کوتوله
کتاب سفیدبرفی و هفت کوتوله نوشتهٔ والت دیزنی و ترجمهٔ معصومه حسیننسب است و انتشارات فرواک آن را منتشر کرده است. این کتاب از قصههای جورواجور؛ مجموعهای از بهترین داستانهای کودکانه دنیاست.
درباره کتاب سفیدبرفی و هفت کوتوله
در زمانهای گذشته در یـک قلمرو دور، شـاهزادهای جوان، زیبا و دوستداشتنی بـه نام سفیدبرفی زندگی میکرد که نامادری ظالم و مغروری داشت. نامادری سفیدبرفی به خاطر زیبایی او به سفیدبرفی رشک میبرد و این قضیه آنقدر شدید شد که حتی تصمیم گرفت سفیدبرفی را به وسیلهٔ یک شکارچی از میان بردارد؛ اما این اتفاق آنجور که فکر میکرد پیش نرفت و سفیدبرفی توسط هفت کوتوله نجات پیدا کرد و سرنوشت دیگری برایش رقم خورد. سفیدبرفی از آنها میخواهد که بگذارند او آنجا بماند ولی در عوضش او خانه را برایشان تمیز میکند و اینگونه او در کلبه آنها میماند و… .
انیمیشن سفیدبرفی و هفت کوتوله (به انگلیسی: Snow White and the Seven Dwarfs) یک انیمیشن آمریکایی است که در سال ۱۹۳۷ (۱۳۱۶ خورشیدی) به کارگردانی دیوید هند و بر اساس افسانه متل آلمانی سفیدبرفی اثر برادران گریم ساخته شده است. این فیلم از نگاه انجمن فیلم آمریکا، برترین فیلم جهان در سبک پویانمایی (انیمیشن) است. سفیدبرفی و هفت کوتوله اولین انیمیشن طولانی از مجموعه انیمیشنهای کلاسیک والت دیزنی است.
در سال ۱۹۸۹ میلادی این فیلم تحت عنوان «اثر فرهنگی، تاریخی، زیبا و قابل توجه» به فهرست گنجینه ملی فیلم آمریکا اضافه شد و از نگاه انجمن فیلم آمریکا، یکی از ۱۰ فیلم انیمیشن برتر جهان است.
خواندن کتاب سفیدبرفی و هفت کوتوله را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سفیدبرفی و هفت کوتوله
وقتی سفید برفی وارد کلبه شد، دید که میز و صندلیهای کوچک پر از گرد و غبار و آشپزخانه پر از ظرفهای کثیف است.
سفید برفی با خودش گفت : "شاید بچههایی که اینجا زندگی میکنند یتیم باشند و به کسی نیاز داشته باشند که از آنها مراقبت کند. شاید آنها اجازه دهند من بمانم و برای آنها خانهداری کنم."
حیوانات همگی به او کمک کردند و طولی نکشید که کلبه به مکانی تمیز و مرتب تبدیل شد.
در همین حین، هفت کوتوله، که در کلبه زندگی میکردند، از معدن، جایی که کار میکردند، به خانه برگشتند. کوتولهها وقتی وارد کلبه شدند از اینکه خانه خود را تا این حد تمیز میدیدند شگفتزده شدند. آنها وقتی به طبقه بالا رفتند و سفیدبرفی را که خوابیده بود آنجا دیدند شگفت زدهتر شدند!
داک گفت : "این یک دختر است!"
باشفول گفت : "او چه زیباست."
گرامپی هم گفت : " فکر کنم او به دردسر افتاده است!"
سفید برفی وقتی از خواب بیدار شد و کوتولهها را دید، با تعجب گفت: "چرا، شما بچه نیستید؟! چه میبینم؟! شما مردهای کوچک هستید؟!"
سپس به آنها گفت:" من اسمهای شما را روی تختها خواندهام، بگذارید حدس بزنم هر یک از شما که هستید. تو داک هستی و تو باشفول، تو هم اسلیپی هستی. اون یکی هم باید گرامپی باشه!
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه