کتاب نهایت عشق
معرفی کتاب نهایت عشق
کتاب نهایت عشق نوشته نورا محمدیان رمانی عاشقانه است که انتشارات آوای آرامش منتشر کرده است.
درباره کتاب نهایت عشق
داستان از جایی شروع میشود که ساره درحالی که گریه میکند در یک شب بارانی از خانهاش بیرون میآید و شروع به قدم زدن میکند، در همین زمان یک ماشین با سرعت به او میزند و او به طرف دیگر خیابان پرت میشود و از حال میرود، وقتی چشمهایش را باز میکند متوجه میشود ۶ ماه است در بیمارستان بیهوش است و مردی که با او تصادف کرده تمام مدت هزینه بیمارستان را داده و هرروز به بیمارستان آمده تا خانواده او را پیدا کند و رضایت بگیرد. اما ساره خانوادهای ندارد، اقوامش خارج از ایرانند و خودش تنها زندگی میکند و وکیل دادگستری است. در همین زمان او با پرستاری آشنا میشود و با هم درددل میکنند و زندگیشان را کمکم برای هم میگویند.
خواندن کتاب نهایت عشق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستان عاشقانه فارسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نهایت عشق
از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم. برگه را خواست و من آن را به او دادم، نوشتهی روی برگه را خواند و تا میتوانست خندید. پرسیدم: چرا اینقدر میخندی؟ آخه مگه من چیز خندهداری روی آن نوشتهام که میخندی؟ جواب داد: نه بابا، فکر کردم میخواهی از من تقاضای هم- غذایی بکنی. منو باش چه فکرهایی که از من سر نمیزنه. او درست فکر کرده بود. اما من چیز دیگری را نوشته بودم تا پیش او کم نیاورم، اما اشتباه میکردم. چون او زرنگتر از این حرفها بود. صبحانه را با سلیقهی خود روی میز چید و جلوی من کشید. خداروشکر که دست راست و پای چپم هیچ آسیبی ندیده بودند. فقط دست چپ و پای راستم و کمرم ضربه دیده بودند که آنها هم به امید خدا کمکم درست میشدند و من بهبودی کامل خود را به دست میآوردم. من در سرزمین بزرگ رویاها و فکرهایم غرق بودم که متوجه شدم یلدا خود نیز در کنار تخت من نشسته وشروع به خوردن صبحانهاش و حرف زدن کرده، دختر خیلی پرحرفی بود و مرا کاملاً از تنهایی درمیآورد. خیلی دوستش داشتم. باعث خندههای من و شادیهای من بود. آنقدر مرا میخنداند تا اشک از چشمانم جاری میشد. یک روز صبح بود که سراسیمه در اتاقم را باز کرد و به سرعت داخل اتاق شد. گفتم: یلدا جان اتفاقی افتاده؟ چرا اینجوری وارد اتاق میشی؟ رو به من کرد و گفت: به خدا تقصیر من نیست... اون مرتیکه آمده بیمارستان، نمیدونم از من چی میخواد... آخه من ازش خوشم نمیاد.
- کدوم مرده؟ چی داری میگی؟ اصلا حالت خوبه یا اینکه دیوانه شدهای دختر خوب؟
- نه، من دیوانه نیستم، اون دیوانه است... فکر کرده ثروت داره به همین راحتی میتونه منو تصاحب کنه... اصلا ساره جان اگر کسی یکی رو دوست نداشته باشه، به زور میشه مجبور به ازدواجش کرد؟
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۵ صفحه
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۵ صفحه