کتاب آدمک چوبی
معرفی کتاب آدمک چوبی
کتاب آدمک چوبی نوشته محدثه مرادی است. این کتاب را انتشارات همخونه منتشر کرده است.
درباره کتاب آدمک چوبی
این کتاب داستان زندگی دختری مسیحی است که با پدر و مادر و برادرش زندگی میکند. او نمیخواهد از ارتباطات و پارتیبازی پدرش استفاده کند و میخواهد خودش کار پیدا کند و برای این موضوع بسیار تلاش میکند اما نمیداند زندگی سرنوشت دیگری سر راهش قرار داده است.
خواندن کتاب آدمک چوبی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آدمک چوبی
بعد ازاینکه شالمو روی سرم مرتب کردم، کفشهای ال استارمو پوشیدم. کیفم و روی دوشم انداختم وبرای به رگبار بسته شدن توسط حرفهای پدرم آماده شدم. دراتاقمو بازکردم. پامو توی راهرو گذاشتمو به اتاق ادوارد که درست روبه روی اتاقم بود خیره شدم. به سمتش رفتم ودستگیره در را بالا و پایین کردم. قفل بود. حتما دیشب هم دیر به خونه اومده. من نمیدونم چرا مامی و پاپا اینقدر به این پسر آزادی دادن. اونوقت برای من تصمیم میگیرن که چه جایی باید کار کنم. برای خودم خیلی متاسفم که پاپا هنوز فکر میکنه من بچم!
دیشب الهام بهم گفت: خاک برسرت خب پدرت دلش برای تو میسوزه، خب دخترشی، دوست داره، برات نگرانه، دلش میخواد جایی که توکار میکنی خیالش راحت باشه. تازه دلتم بخواد بابات پارتی داره دختر! ولی من به این حرفها گوش نمیکنم. البته هرچقدر هم الهام حرفهای بی ربط بزنه بازم این حرفش که
"بابات پارتی داره"
تاحدودی قابل پذیرشه. یه پامو روی نرده گذاشتمو با صدای تقریبا بلندی گفتم: من دارم میام. واز روی نرده سرازیر شدم. بند کفشام! دیگه برای بستنش دیر شده بود. چرا اینقدر سرعتم زیاد شد ! وای! سرم! فکرکنم شکسته. خودمو از روی زمین جمع کردم. به محض بلند شدن خانم تپلی را دیدم که روبه روم ایستاده باود ودستهاشو به کمرش زده بود واخمی روی ابروهای نازکش انداخته بود.
ملوک جونمه دیگه! چقدر عصبانیه! حالا خوبه من داغون شدم. ملوک خانم: دیدی آخرم خوردی زمین مادر! الهی چشم دشمنت کورشه دفعه دیگه که افتادی پات میشکنه. وبه دنبال حرفش دستش رو روی دست دیگرش زد
_اول سلام. اینو خودتون یادم دادین که"اول سلام، بعداکلام"حالا هم که چیزی نشده از این اتفاقا برای من زیاد میفته. شما خودتونو ناراحت نکنین.
رفتم جلوتر تا لپ تپلشو ماچ کنم. یکم به سمت عقب هلم داد: دختر چه قدر بگم منواینطور ماچ نکن. اگه بمیرم جواب مامانتو خودت باید بدی. _خدانکنه! مگه میشه بدون ملوک خانم و غذاهای خوشمزش زندگی کرد! صدای ادواردوشنیدم. پس بالاخره بیدار شد.
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه