کتاب رویای ماه گمشده
معرفی کتاب رویای ماه گمشده
کتاب رویای ماه گمشده نوشته زهرا لعل یغمایی است. این کتاب داستانی جذاب است که در دوره قاجار روایت میشود و خواننده را با زندگی اقشار مختلف مردم آشنا میکند.
درباره کتاب رویای ماه گمشده
رمان رویای ماه گمشده ماجرایی درباره دردهای زیاد و مختلف کودکان کار و مشکلاتشان با کسانی است که آنها را استثمار کردهاند. اتفاقات و داستانهای این کتاب همزمان با دوران قاجار در ایران است. داستانی درباره آزادی، حق مسلّم تمام انسان و تمام موجودات است.
این رمان تلاش کرده است تا چهره زشت دیکتاتورها و به اصطلاح بردهداران زمانه را با داستانی جذاب روایت کند. رویای ماه گمشده، سرگذشت دختری اصالتا ایرانی به نام ماه دخت که پیش از تولد، والدینش به علت ادامه تحصیلِ پدر خانواده برای مدتی از ایران به کشور ایتالیا کوچ میکنند. همه چیز آرام است تا اینکه در بامداد آخر و شب عید میلادی، درست زمانی که خانواده تصمیم بازگشت به ایران را گرفته اند، در آغوش جادههای پر از برف و لغزنده از یخ، اتومبیلشان با ماشینی که رانندهای ناخوش احوال دارد تصادف و خودروشان وارونه میشود و این حادثه باعث میشود تا سرنوشت خانواده کاملا دگرگون شود. از قضا در اتومبیل مقابل، علاوه بر راننده دو مرد خبیث به نامهای جوزف و سیمون حضور دارند که نقشه شومی میکشند.
خواندن کتاب رویای ماه گمشده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رویای ماه گمشده
در سال ۱۲۷۹ هجری شمسی و شبی از سردترین و جانسوزترین شامگاهان زمستان شهر هزار رنگ و هزار فرقه "تهران"جهانگیر، طفلی که عملا تنها فرزند و میراث خانواده پاکزاد به حساب میآمد، روی صندلی چوبی و پشت میز مطالعهاش، درست مقابل پنجره اتاق خانه اشرافیشان که تمام شهر را در آغوش بسته خود جای داده نشسته و محو تماشای قاب زیبای رو به رویش بود. آسمان با ماه که به دانه مرواریدی عظیمالجثه و درخشان میماند روشن شده و با ستارههای الماسوار زینت یافته و حاشیههای کنار پنجره با لایههای نازکی از یخ پوشیده شده بود. مردم شهر نیز، با لباسهای قجریشان که به این ترکیب فوقالعاده جلایی خیرهکننده بخشیده بودند در خیابان قدم میزدند. پسر، چشمانش را از تابلو متحرک و زنده مقابلش دزدید و به عمق آسمان خیره شد، در همان لحظه ستارهای دنبالهدار از کنار ماه عبور کرد و با سوسو و چشمکی فریبنده ناپدید شد.
جهانگیر با ذوق و هیجان از جایش بلند شد، به سوی مادر دوید و او را صدا زد. مادرش که در اتاق مقابل بود با اضطراب پرسید چه شده و جهانگیر گفت: «بالاخره ستاره دنبالهدار را دیدم! یعنی امسال آرزویم برآورده میشود؟»
او لبخندی زد، دست نوازش بر سر فرزندش کشید، بوسهای برپیشانیاش زد وگفت: «البته! امیدوار باش، اگر به صلاحت باشد چراکه نه؟» و بعد شانه به شانه، از راهرو به سمت راه پله چوبی که طبقه بالا را به سالن نشیمن وصل میکرد قدم زدند. پلهها را یکی یکی گذراندند.
مادر ادامه داد:«همیشه انتظار برآورده شدن رؤیاها و آرزوهایت را نداشته باش، شاید آن خواسته تنها از نظر و دید تو بسیار زیبا و شیرین باشد اما ممکن است در حقیقت، تحقق آن برایت چیزی جز تلخی به همراه نداشته و راهی باشد که مسیر زندگیات را به سمت و سوی آن درماندگی و تباهی میکشاند. به خدا بسپار، اگر حقیقتا رؤیای شکروار به ظاهر دست نیافتنی سودمند باشد، مطمئن باش که تحقق خواهد یافت.»
حجم
۱۰۰۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه
حجم
۱۰۰۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه
نظرات کاربران
از موضوع و چکیده معلومه خفنه و اینکه وقتی نویسنده خانم یغمایی معروف باشه دیگه شکی در عالی بودنش نیست من مثل اثر قبلیشون👌👌
عالیه خانم زهرا لعل یغمایی نویسنده مشهور و محبوب با قلم گیرا و روایاتی فوق العاده جذاب. داستان زندگی یک مردشون هم بسیار زیبا بود با آرزوی موفقیت و درخشش روزافزون برای این بانوی فرهیخته🙏🌹🌹🌹❤🌺
جذاب ترین کتابی بود که بعد سالها مطالعه کردم. فصل اول برام جذاب نبود اما از فصل دوم به بعد که تازه داستان شروع شد هر لحظه بیشتر جذب داستان شدم و کتاب بسیار متفاوت و پر مفهومی بود👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
این کتاب سرشارازمعنویت ودرس بود.برای زندگی بهتر،برای شاد بودن ،امیدواربودن،این کتاب سرگذشت دختری بود که در شرایط سخت هم امیدش را از دست نداد ونور زندگی را دردل دیگران هم روشن میکرد داستان کوتاه بودو پرازدرس ،داستان بسیار روان ودلنشین بود،من