کتاب مجموعه قصه های بی بی ناز و ریحانه
معرفی کتاب مجموعه قصه های بی بی ناز و ریحانه
کتاب مجموعه قصه های بی بی ناز و ریحانه نوشته مریم محققیان است. این کتاب مجموعهای داستان جذاب برای کودکان است.
درباره کتاب مجموعه قصه های بی بی ناز و ریحانه
ریحانه دختر کوچکی که اغلب اوقات زندگی را نزد مادربزرگش، بیبیناز، سپری میکند و در لابهلای ماجراهایی که در طول روز برایش اتفاق میافتد به ماجرایی میرسد که بیبیناز را به یاد داستانهایی از پیامبران و امامان علیهم السلام میاندازد و به خاطر اشتیاقی که ریحانه برای شنیدن داستان از خود نشان میدهد، آن داستانها را برای ریحانه تعریف میکند. این داستانها با نامهای زیر است:
نذر بیبی ناز
تولد شیرخدا در خانه خدا
یونس(ع) در شکم ماهی
نوح(ع) و کشتی بزرگ
صبور باش دخترم
خاکی که آدم شد
بیبی ناز! بگو شیطون کیه؟
خانه خدا را چه کسی ساخت؟
کودکی که در چاه افتاد
خدا روزی رسونه
فرشته آسمانی
آتشی که نسوزاند
میدانستی اولین خیاط یک پیامبر بود؟
حضرت موسی(ع) در گهواره
خواندن کتاب مجموعه قصه های بی بی ناز و ریحانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکان علاقهمند به داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مجموعه قصه های بی بی ناز و ریحانه
ماه محرم تازه تمام شده بود و به هفدهم ربیعالاول که میلاد پیامبر اسلام (ص) بود نزدیک میشدیم. بیبی ناز نذر داشت روز تولد پیامبر اسلام (ص) برای کودکان فامیل و محله جشنی برگزار کند و ریحانه همیشه در چنین مراسمی، به بیبی ناز خیلی کمک میکرد.
هوا کمی سرد شده بود. حوض وسط خانه بیبی ناز پر از سیبهای قرمز بود و ماهیهای قرمز، زیر سیبها پنهان شده بودند. گاهی ریحانه یکی از سیبها را بر میداشت تا ببیند ماهیها زیر سیبها چه کار میکنند. بعد آن را میشست و همانطور که آنها را در سبد کنار دستش میگذاشت با ماهیها حرف میزد. به ماهی بال قرمزی میگفت: یادت باشد روز جشن خیلی شیطنت نکنی. چون اگر گربه پشمالو تو را ببیند، ممکن است تو را اذیت کند. به ماهی کوچولویی هم که تازه خریده بود و او را ماهی خال خالی صدا میزد میگفت: یادت باشد روز جشن مواظب خودت باشی چون من خیلی کار دارم. اگر روی آب بیایی؛ کلاغ دم سیاه، تو را میبیند و با خودش میبرد. همانطور که به تک تک ماهیهای حوض نصیحت میکرد؛ بیبی ناز را دید که با سبدی پر از شکلاتهای رنگارنگ وارد خانه شد. ریحانه خیلی شکلات دوست داشت؛ به سمت بیبی ناز دوید و گفت: این همه شکلات!
بیبیناز روی اولین پلهی ایوان حیاط نشست رو به ریحانه کرد و گفت: سلام ریحانه خانم. ریحانه که تازه یادش آمد سلام نکرده است گفت: ببخشید بیبی ناز. سلام یادم رفت. بیبی ناز لبخندی به او زد و گفت: اشکالی ندارد عزیزم؛ در عوض بیشتر ثوابِ سلام کردن را من بردم. ریحانه گفت: یعنی چی بیبیناز؟ بیبی ناز گفت: امام حسین(ع) فرمودند: سلام کردن هفتاد حسنه دارد که شصت و نه تای آن برای کسی است که سلام میکند و یکی هم برای کسی که جواب میدهد. ریحانه کمی فکر کرد و گفت: حسنه چیست بیبی ناز؟ بیبی یکی از شکلاتها را به ریحانه داد و گفت: یعنی جایزه. بعد به ریحانه لبخندی زد و گفت: یعنی یک دانه شکلات برای تو که جواب سلام مرا دادی بقیه اش برای من که اول سلام کردم.
بیبی ناز از روی سکو بلند شد و گفت: پیامبر اسلام(ص) همیشه در سلام کردن به دیگران پیش قدم میشدند. ایشان وقتی کودکان را در کوچه میدیدند به آنها سلام میکردند. ریحانه به شکلاتی که در دست داشت نگاه کرد گفت: چقدر حضرت محمد (ص) مهربان بوده اند! ایکاش برایم باز هم از ایشان میگفتید. بیبی ناز گفت: بیا برویم داخل تا هم شکلاتها را برای روز...
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
نظرات کاربران
خیلی جالبه فقط باید خرید. بهترین کتاب دنیا است! قسمت های مهم را لو دادم!