دانلود و خرید کتاب فریادهای خاموش مهدیس نادری‌پور
تصویر جلد کتاب فریادهای خاموش

کتاب فریادهای خاموش

انتشارات:نشر بید
دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب فریادهای خاموش

کتاب الکترونیکی «فریادهای خاموش» نوشتهٔ مهدیس نادری‌پور در نشر بید به چاپ رسیده است. 

درباره کتاب فریادهای خاموش

این کتاب دربارهٔ خانواده‌ای است که پدر خانواده اعتیاد دارد و بقیهٔ افراد خانواده هم مستقیم یا غیرمستقیم درگیر این معضل می‌شوند. در این رمان به خوبی مشکلاتی که در اثر اعتیاد پدر برای هرکدام از اعضای خانواده پیش می‌آید به تصویر کشیده می‌شود.

کتاب فریادهای خاموش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به علاقه‌مندان به رمان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب فریادهای خاموش

صبح که چشم‌هایم را باز می‌کنم، کارهای همیشگی و مرتب کردن خانه بر عهده من است دستمالی می‌آورم آن را خیس می‌کنم و به در و پنجره می‌زنم، به سمت کمد می‌روم پتوها را در می‌آورم و درون تشت می‌اندازم آب روی آنها می‌ریزم و می‌شویم. طاهره به پیش من می‌آید و به من می‌گوید: «خسته نشدی؟ من هم می‌گویم: «چرا خیلی؟ او به سمت حوض رفت و به من آب پرتاب کرد من هم شلنگ را به سمت او می‌گیرم صدای خنده هایمان بلند شد حسین و محمد هم به حیاط می‌آیند و با صدای تو دماغی می‌گویند: «چه خبر تونه؟ و ما هم به آنها آب پرتاب می‌کنیم. به گل‌های حیاط آب می‌زنم. در حیاط گل هایی مثل رز، مریم، یاس هست. خونه تمیز شد و روح تازه گرفت. من به مدرسه نمی‌روم و پانزده سال دارم طاهره از من کوچکتر است. به قول پدرم که وقتی سرحال بود می‌گفت: زیبای بی همتا. و من هم خیلی خوشحال می‌شدم. به طرف اتاق می‌روم در قوطی را باز می‌کنم و پول هایی را که جمع کرده بودم را در می‌آورم و جلوی آینه می‌روم چادر مشکیم را می‌پوشم و به سمت در خانه می‌روم به طرف بازار حرکت می‌کنم.

در بازار وسایل سفره هفت سین را می‌خرم به مغازهٔ ماهی فروشی می‌روم و می‌گویم: «ماهی چقد؟» آقای فروشنده گفت: «دونه ای سه هزار.» گفتم: «سه هزار چقدر گرون چه خبرته؟» او هم گفت: «نمی‌خوای نبر.»

منم مجبور شدم بگویم: «باشه بده اما تخفیف هم بده».

دوتا ماهی خریدم و بقیهٔ وسایل هم همینطور. به خانه که رفتم زود سفره هفت سین را چیدم. لحظه‌های تحویل سال بود که دعا کردم از این جهنم نجات پیدا کنم. آغاز سال ۱۳۷۰ مبارک. تا این را شنیدم خیلی خوشحال شدم و به سمت حوض دویدم و شادی خود را با ماهی‌های قرمز تقسیم کردم. روز بعد از صدای گنجشکان از خواب بلند شدم. گل‌ها زیباتر از قبل شده بودند. به سمت آشپزخانه می‌روم زیر گاز را روشن می‌کنم و سفره را می‌چینم صبحانه که خوردم به سرکار می‌روم به تازگی من در یک خیاطی کار می‌کنم. شروع به کار می‌کنم خانم رئیس به پیش من آمد وگفت: «آفرین کارت خوبه.»

کاربر ۵۰۶۹۴۷۳
۱۴۰۱/۰۹/۱۸

خیلی مسخره بود

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۵ صفحه

حجم

۲۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۵ صفحه

قیمت:
۱۶,۰۰۰
تومان