دانلود و خرید کتاب افسانه‌ کرایدر امیررضا عابدینی
تصویر جلد کتاب افسانه‌ کرایدر

کتاب افسانه‌ کرایدر

دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب افسانه‌ کرایدر

کتاب افسانه کرایدر نوشته امیررضا عابدینی است. این کتاب رمانی فانتری و جذاب است که خواننده را به دل افسانه‌ها می‌برد.

درباره کتاب افسانه کرایدر

مادر و پدرش انسان‌های شریفی بودند، پدرش یک کشاورز بود. اما کرایدر علاقه زیادی به سلاح‌های جنگی داشت و برای خود نیزه‌ای درست کرده بود و با آن تمرین می‌کرد. کم‌کم در استفاده از نیزه بسیار مهارت یافته بود و هرروز به جنگل می‌رفت و شکار می‌کرد تا اینکه روزی به جنگل رفت و برای غذا قصد شکار کرد و همان روز پادشاه با گارد ویژه خود به جنگل برای شکار آمده بودند که او را دیدند، وقتی پادشاه استعداد آن را در شکار و کار با نیزه دید خیلی تعجب کرد و از نیروهایش خواست تا آن را به خدمتش بیاورند و بعد از مکالمات طولانی که بین پادشاه و کرایدر صورت گرفت، پادشاه وی را به لشکر خود دعوت کرد تا به او خدمت کند. کرایدر از این پیشنهاد بسیار خوشحال شد و پذیرفت ولی نمی‌دانست که چه عاقبتی در انتظارش است.

او با دلاوری‌هایی که در جنگ‌های مختلف از خود نشان داد خیلی زود توجه همه مقامات و پادشاه را جلب کرد و پیاپی ترفیع درجه گرفت و بعد از چند سال به آرزوی همیشگی خود یعنی سرلشگری رسید و سپاه پادشاه به‌طور کامل تحت امر او قرار گرفت. تا اینکه اوضاع تغییر کرد او به مامورتی مهم رفت و در آنجا با فرماندار دیدار کرد. بدون آنکه بداند فرماندار کرایدر را مسموم می کند و او فرار می‌کند،‌ اما یک موجود عجیب و بزرگ او را نجات می‌دهتد. وکس یک جنگجوی دورگه و مشهور انسان -  اورک است. 

خواندن کتاب افسانه کرایدر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات فانتزی پیشنها می‌کنیم.

بخشی از کتاب افسانه کرایدر

او گفت: اول از همه مردم روستا (اورک‌ها) که سال‌هاست تحت تحقیر نژاد انسان هستند، دوم من و رئیس قبیله اورک‌ها بلودس که مردم روستا از او پیروی می‌کنند. (بلودس، قدرت‌های جادوی خاصی دارد مانند کنترل طبیعت و او به علم کیمیاگری و جادوگری مسلط است) و بعد وکس گفت یک یاغی (شقایتون) در این منطقه است که نیروهای زیادی دارد و با دادن کمی پول می‌توانیم آن و نیروهایش را به خدمت بگیریم. من به وکس گفتم اﮐﻨﻮن ﺑﺎﯾﺪ ﭼﻪ ﮐﺎری اﻧﺠﺎم دﻫﯿﻢ؟ وکس گفت: باید به سراغ بلودس و شقایتون برویم و آن‌ها را متقاعد به همکاری کنیم. من نگاهی به وکس کردم و گفتم اول به سراغ کدام‌یک برویم؟ وکس گفت بلودس و بعد تبرهایش را از روی میز برداشت و به داخل اتاقی رفت و من هم پشت‌سر او رفتم. در آن اتاق خرس دست آموزش بود (جسی)، خیلی بزرگ بود و بسیار قدرتمند به نظر می‌رسید. وکس شروع به حرف زدن با آن کرد ولی نه به زبان ما با زبانی بسیار عجیب، بعد از اتمام حرف‌هایشان وکس رو به من کرد و گفت آماده‌ای تا به سراغ بلودس برویم؟ و من با حرکت دادن سرم گفتم: بله و بعد از اتاق بیرون آمدیم و به سمت درب خروجی کلبه رفتیم.

وکس در را باز کرد و ناگهان تیری به شانه سمت چپ وکس اصابت کرد، من درب را سریع بستم.

وکس به‌سمت چپ و من به‌سمت راست درب تکیه دادیم، وکس گفت حتماً نیروهای فرماندار هستند و باید با آن‌ها مقابله کنیم، به وکس گفتم من که سلاحی ندارم! وکس با دست راستش به من صندوقچه‌ای را نشان داد که در گوشه‌ای از کلبه قرار گرفته بود و گفت: آنجا سلاحی است.

من به‌سمت صندوقچه دویدم و در آن را باز کردم، یک نیزه کوتاه طلایی‌رنگ بسیار زیبا در آن بود. آن را برداشتم، ناگهان نیزه نوری شدید از خود ایجاد کرد، من چشمانم را بستم و بعد از چند ثانیه چشمانم را باز کردم.

گیج بودم رو به وکس کردم و دیدم او با تعجب به من نگاه می‌کند، خواستم از او بپرسم چه شده که ناگهان در کلبه شکست و یکی از نیروهای فرماندار وارد شد وکس با تبری که در دست راستش بود سر او را از تنش جدا کرد. 

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۵ صفحه

حجم

۱۰۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۵ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان