کتاب راز پرهون زرد
معرفی کتاب راز پرهون زرد
کتاب راز پرهون زرد مجموعه دلنوشتهها و اشعار زهرا افراسیابی است که در انتشارات متخصصان به چاپ رسیده است. این مجموعه در تلاش است تا به کنشها و واکنشهای انسانی در مقابل دست سرنوشت پاسخ دهد.
درباره کتاب راز پرهون زرد
در تمام طول تاریخ، شعر محل و مکانی برای ابراز آدمیان بوده است. شاعران افکار، دغدغهها، احساسات و تمام آنچه را که پیرامون خود مشاهده میکردند در قالب شعر درمیآورند و نمونههایی عالی از گذشته امروز به دست ما رسیده است.
زهرا افراسیابی نیز در اشعار کتاب راز پرهون زرد تلاش کرده تا مجموعه کلمات را طوری در کنار یکدیگر بنشاند که نقشی از واکنشهای او به حوادث و وقایع روزگار را نشان دهد. او در این بازخوردها به هیجانات منفی و افکار امیدبخش اشاره کرده است و آنها را با کمک نمادهای طبیعی، اسطورهها و تلاشهای فردی و اجتماعی به قالب شعر و دلنوشته درآورده است.
کتاب راز پرهون زرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب راز پرهون زرد را به تمام دوستداران شعر معاصر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب راز پرهون زرد
هویت حرفی مشترک با هیچ دارد
هویت همزاد لحظهٔ هیس
هویت الفبای اول هستی
هویت هی دو چشم حروف
هویت راز هاچ زنبورک معروف
هویت کتاب دانش هابل
در کنکاش ستارهٔ هالی
هویت هقهق هر شب
غصهٔ همدرد هابیل است
هویت هچل هرروز
هیمهٔ آذر ابراهیم است
هویت هجرت هردم
از وطن تا ورای یک عالم
هویت هجوم هرز اشکهاست
هویت هوای آزادیست
هبوط سخت یک آدم
هپروت ناتمام یک ماتم
هویت نخستین حرف واژهٔ هیچ
اولین حرف واژهٔ همهچیز!
***
صدای تلنگر باران پاییز
روی شیروانی کلبه خیس
پلکهای خمار خفته را
به تماشا گشوده است
مثل یک کودک مسرور
رها از چنگ پلشتیها
میگریزم به آغوش مه
صبحگاه
چکمههای صورتی را
پاپوش قدمها میکنم
سبد حصیری در دست
بی چتر
بدون پالتوی خزدار
دور میگردم از مرز آبادی
مثل آهوان تیزپای
که رمیدهاند از
یورش شیران غرنده مست
مثل غزالان سیهچشم
در گریز از
حمله ددان وحشی پست
من اینجا در پناه سروهای بیبرگ
در سایه سار کاجهای خیس
ایستادهام به تماشای پیچکها
میخوانم با نوای سارها
***
عمق سرد خاک
گور جسم آدمهاست
دخمه افسردگی
مدفن جانهای رنجور است
و آنجاست که
تاریکخانه پلکها
آخرین ایستگاه تصویر میشوند
سکوت
حاصل زخم روان توست
درد فرومانده در گلوست
و گاه اشکی سوزان
که بر گونهات
میغلتد
سکوت
نقش حسرت
بر دیوار آرزوست
رنگ دروغ را
به خندههایت میزند
و سرمه انتظار را
به چشمانت میکشد.
***
در ازدحام واژگان شعرم
برای آرامش روح کلمات
نقاشی میکشم
دختری تنها و
مردابی از
گلهای نیلوفر
نقش میزنم
تپش نور را که
در سبزینه برگها
غرق شدهاند و
صلابت تن نیلوفرها را
برای زیستن در این
گوراب سختیها
تلاب زنده است
این مانداب پهناور
مدفن سیاه ناامیدیهاست
اینجا زندگی سبز است
رود خروشان حیات
همچنان جاریست
***
روی عرشه سکوت
کنارم بنشین
اینجا دوردستهای نیلی
اقیانوس تماشا دارد
بیپروا
بدون ترس و بیم
بزنیم بر قلب کفآلود موجها
در گستره بیکران آفاق و انفس
همسفر شویم در سیاحتی بی پایان
تو همان نوح کشتیدار
ناخدای سفینه نجات میشوی
و من تا ساحل نجات
روزها را شماره میکنم
زیر لب آرام
زمزمه میکنم
آهنگ دانوب آبی را
ترانه قایقرانان رود ولگا را
تا حماسه آمدنت را
زیر طاق نصرت چشمانت
آذین ببندم
سالهاست که همینجا
در انتظار ایستادهام
همینجا روی پل سکوت...
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه