دانلود و خرید کتاب آرزوی ستاره ها آیلین خالقی
تصویر جلد کتاب آرزوی ستاره ها

کتاب آرزوی ستاره ها

نویسنده:آیلین خالقی
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب آرزوی ستاره ها

کتاب آرزوی ستاره ها نوشته آیلین خالقی است. کتاب آرزوی ستاره ها را انتشارات متخصصان برای تمام علاقه‌مندان به داستان‌های ایرانی منتشر کرده است. 

درباره کتاب آرزوی ستاره ها

این کتاب داستان جذابی است از زندگی دختری که از ۱۷ سالگی عاشق نقاشی کشیدن بوده و به هنرستان رفته است تا نقاشی کشیدن را ادامه دهد اما حالا در جوانی نمی‌تواند نقاشی محبوبش را بفروشد. از طرفی خانواده درگیر بیماری هستند و رستورانی را اداره می‌کنند که چندان از پس هزینه‌های خودش بر نمی‌آید. کتاب آرزوی ستاره ها روایتی جذاب است که به ظاهر ساده شروع می‌شود اما کم‌کم درگیر اتفاقات پیچیده‌ای می‌شود که تاثیر آدم‌ها بر هم را نشالن می‌دهد. 

خواندن کتاب آرزوی ستاره ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی معاصر ایران پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب آرزوی ستاره ها

نور خورشید به چشمانم می‌تابد. پلک‌هایم را آهسته باز می‌کنم اما نمی‌توانم بیشتر از این نگهشان دارم؛ زیرا بسیار خسته‌اند. دوباره می‌خواهم به خواب بروم که به یاد نمایشگاه می‌افتم و شتابان از تخت پایین می‌پرم. فکر کنم باز دیر خواهم رسید. سریع دندان‌هایم را می‌شویم و به صورتم چند مشت آب می‌پاشم. از دستشویی خارج شده و برای حاضر شدن راهی اتاقم می‌شوم که صدای مادرم را می‌شنوم: «چرا زود پا شدی؟»

«دیرم شده باز خواب موندم.»

«هنوز ساعت ۹ هم نشده کجا خواب موندی؟»

به ساعت نگاه میکنمو می‌بینم که ۸:۴۵ است. نفس آسوده‌ای می‌کشم. خوشحالم که این بار خواب نمونده وبرای پیدا کردن غرفه عرق سرد نمی‌ریزم. «هنوز دو ساعت مونده برو بخواب.»

ولی دیگر خواب از چشمانم پریده است. «نه نمی‌خوام بخوابم... میرم وسایل‌هامو جمع کنم.»

سری تکان می‌دهد و به آشپزخانه می‌رود. وسایل مربوط به نمایشگاه را آماده کنار در قرار می‌دهم. برای اینکه چیزی از یاد نبرم بار دیگر نگاهی به اطراف می‌اندازم و از اتاق خارج می‌شوم. هنوز نیم ساعت گذشته. بوی خوبی به مشامم می‌رسد که هرگز از خوردنش لذت نبردم ولی بویش آدم را مست می‌کند. روی صندلی می‌نشینم و حرکات مادرم را زیر نظر می‌گیرم. به‌طور حرفه‌ای ماهی تابه را تکان میدهد و نیمرو را می‌چرخاند. در دل میگویم الحق که آشپز است. چند دقیقه بعد اجاق را خاموش نور خورشید به چشمانم می‌تابد. پلک‌هایم را آهسته باز می‌کنم اما نمی‌توانم بیشتر از این نگهشان دارم؛ زیرا بسیار خسته‌اند. دوباره می‌خواهم به خواب بروم که به یاد نمایشگاه می‌افتم و شتابان از تخت پایین می‌پرم. فکر کنم باز دیر خواهم رسید. سریع دندان‌هایم را می‌شویم و به صورتم چند مشت آب می‌پاشم. از دستشویی خارج شده و برای حاضر شدن راهی اتاقم می‌شوم که صدای مادرم را می‌شنوم: «چرا زود پا شدی؟»

«دیرم شده باز خواب موندم.»

«هنوز ساعت ۹ هم نشده کجا خواب موندی؟»

به ساعت نگاه میکنمو می‌بینم که ۸:۴۵ است. نفس آسوده‌ای می‌کشم. خوشحالم که این بار خواب نمونده وبرای پیدا کردن غرفه عرق سرد نمی‌ریزم. «هنوز دو ساعت مونده برو بخواب.»

ولی دیگر خواب از چشمانم پریده است. «نه نمی‌خوام بخوابم... میرم وسایل‌هامو جمع کنم.»

سری تکان می‌دهد و به آشپزخانه می‌رود. وسایل مربوط به نمایشگاه را آماده کنار در قرار می‌دهم. برای اینکه چیزی از یاد نبرم بار دیگر نگاهی به اطراف می‌اندازم و از اتاق خارج می‌شوم. هنوز نیم ساعت گذشته. بوی خوبی به مشامم می‌رسد که هرگز از خوردنش لذت نبردم ولی بویش آدم را مست می‌کند. روی صندلی می‌نشینم و حرکات مادرم را زیر نظر می‌گیرم. به‌طور حرفه‌ای ماهی تابه را تکان میدهد و نیمرو را می‌چرخاند. در دل میگویم الحق که آشپز است. چند دقیقه بعد اجاق را خاموش 

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۲۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۲۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان