کتاب بیتل ها چه کسانی بودند؟

کتاب بیتل ها چه کسانی بودند؟ نوشته جف ادگرز است که با ترجمه ابوالفضل طاهریان ریزی است. کتاب بیتل ها چه کسانی بودند؟ یکی از کتاب‌های مجموعه به سوی موفقیت است که به نوجوانان کمک می‌کند تا بهتر شخصیت‌های مشهور را بشناسند.

درباره کتاب بیتل ها چه کسانی بودند؟

گروه بیتلز به Fab Four (چهار لوبیا) معروف بودند و آنقدر مشهور بودند که اگر شما فقط می‌گفتید جان، پل، جورج و رینگو، همه مردم می‌دانستند که شما در مورد چه کسی صحبت می‌کنید. آنها از اکثر جوانان در اوایل دهه ۱۹۶۰ متفاوت بودند. آنها موهایشان را بیشتر بلند می‌کردند. خبرنگاران آنها را برس گردگیری می‌نامیدند که تمام دکمه‌های پیراهن‌هایشان را تا بالا می‌بستند. لهجه‌های آنها نیز متفاوت بود، زیرا آنها از انگلستان بودند (لیورپول، انگلیس). قبل از آنها؛ همه بزرگان و ستارگان موسیقی پاپ، آمریکایی بودند. این کتاب داستان گروه موسیقی بیتلز است که ستاره‌های سبک راک و رول در دهه ۶۰ میلادی بودند. 

خواندن کتاب بیتل ها چه کسانی بودند؟ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان علاقه‌مندان به گروه بیتلز پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بیتل ها چه کسانی بودند؟

در زندگی جان لنون هیچ چیز معمولی نبود، حتی روزی که او به دنیا آمد. روز تولدش ۹ اکتبر ۱۹۴۰ بود و جنگ جهانی دوم در اروپا در جریان بود. لیورپول، انگلیس، توسط آلمان‌ها بمباران می‌شد؛ اما جان صبر نداشت، مادرش جولیا به بیمارستان رفت و ساعت هفت صبح زایمان کرد. با ورود وی، دیوارهای بیمارستان از انفجار بمب لرزید.

حتی قبل از جنگ، لیورپول مکانی تاریک برای زندگی بود. یک بندر دریایی پر رفت و آمد که غرق در باران فرسوده شده بود. بسیاری از کارخانه‌ها در حال تعطیلی بودند و کارخانه‌هایی که باز بودند شغل کافی نداشتند. خانواده‌های فقیر در آپارتمان‌های کوچک در محله‌های فقیرنشین شهر زندگی می‌کردند. ابتدا جان با مادر و پدربزرگ و مادربزرگش زندگی می‌کرد. پدر جان، آلفرد، هرگز در خانه نبود. او در یک کشتی کار می‌کرد و ماه‌ها به دریا می‌رفت. وی زیاد تلاش می‌کرد، اما مادر جان نمی‌توانست پول کافی برای تأمین هزینه فرزند خود را به دست آورد. کمی بیشتر از یک سال، آلفرد چک‌هایی را به خانه فرستاد. سپس ارسال چک‌ها متوقف شد و آلفرد نامه نوشتن را متوقف کرد. جولیا حتی توانایی تهیه تختخوابی را برای جان نداشت. او پسرش را نهایتاً در تختخواب خود خواباند.

به‌تدریج اوضاع بدتر هم شد؛ خانواده جان شروع به دعوا درباره محل زندگی او کردند. جولیا دوست داشت جان پیش او بماند. او پسرش بود؛ اما او در مراقبت از وی مشکل داشت. خالهٔ جان، میمی نیز پسر را می‌خواست. او گفت که وضعیت جان بهتر خواهد بود. میمی در یک خانه بزرگ در قسمت بهتری از شهر زندگی می‌کرد. پدر جان نیز سعی کرد او را ببرد. آخر هفته، جان به دیدار پدرش می‌رفت که قایقش در لیورپول پهلو گرفته بود. آلفرد از پسر پنج ساله‌اش پرسید که آیا می‌خواهد به یک ماجراجویی بپردازد؟ کشتی آنها قرار بود به کشوری دور به نام نیوزیلند سفر کند. جان گفت: "مطمئناً." به نظر  سرگرم‌کننده می‌آمد. وقتی جولیا فهمید که آلفرد قصد چه چیزی را دارد. او به آلفرد گفت که از آنها دور شود؛ اما وقتی جولیا دید که پسرش به خانه‌ای بهتر احتیاج دارد تصمیم گرفت که او را نزد خاله میمی بفرستد.