نظرات درباره کتاب یک رمانک لمپن و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
تصویر جلد کتاب یک رمانک لمپن

نظرات کاربران درباره کتاب یک رمانک لمپن

انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۱۷ رأی
۳٫۷
(۱۷)
Helen.
داستانی با ماجرایی آشنا؛ روایتی که شاید شبیهش را در اخبار شنیده باشید، یا حتی در اطرافتان دیده باشید: مرگ پدر و مادر، و زندگیِ بعد از آن. در رمان «رمانک لمپن» اثر روبرتو بولانیو، پدر و مادرِ دو نوجوان دبیرستانی، دختری به نام بیانکا و برادری بی‌نام (چرا که در طول داستان نامش را نخواهیم فهمید) در یک روز، در یک تصادف، از دست می‌روند. آن‌ها می‌مانند با خانه‌ای ساکت، خاطراتی ناتمام، و اندک مستمری بازماندگان، بدون راهنما و سرپرست و بدون تکیه‌گاه. حالا در این خلأ، باید راهشان را پیدا کنند؛ میان بی‌پولی، بلوغی که قد و قواره‌ش به آن ها نمی‌خورد و تصمیم‌هایی که انگار آدم را بزرگ می‌کنند. آدم‌هایی وارد زندگی‌شان می‌شوند که نه‌تنها آن‌ها را تغییر می‌دهند، بلکه کم‌کم مرز میان انتخاب و اجبار، میان انفعال و سقوط و حتی خطر را کمرنگ می‌کند. این کتاب، نخستین اثری‌ست که از روبرتو بولانیو، نویسنده‌ی اسپانیایی‌زبان، می‌خوانم. شاید بعدها سراغ دیگر آثارش بروم، اما فعلاً تصمیم داشتم تا چند رمان نسبتاً جدید از نظر زمان نگارش را امتحان کنم. به همین دلیل، این کتاب را انتخاب کردم. انتخابی که کمی توی ذوقم زد. انتظار روایت پررنگ‌تری داشتم، شاید هم من هنوز به همان روایت‌گری کلاسیک عادت دارم: شروعی محکم، آشنایی، اوج و بحران، و بعد پایان. اما این‌جا با چنین الگویی روبه‌رو نشدم. انگار درست در میانه‌ی یک زندگی پرتاب شده بودم؛ بی‌هیچ پیش‌درآمد یا زمینه‌سازی خاصی. همان‌طور که از عنوانش برمی‌آید (رمانک لمپن)، این اثر چیزی بین داستان کوتاه و رمان است؛ روایتی شبیه به خاطرات یک دختر هفده ساله که دستی هم بر ادبیات دارد، و با زبان سرد و تختش روایت را از آنِ خود می‌کند. تمام داستان از زبان بیانکا، شخصیت اصلی، و به شکل اول‌شخص بیان می‌شود؛ و ما، با دوربینی که بی‌وقفه بر شانه‌ی اوست، همراه می‌شویم تا نه فقط ماجرا، بلکه حال و هوای بی‌وزنِ زیست‌اش را نظاره کنیم. ادبیات کتاب شباهت نزدیکی با جریان مینیمالیسم دارد؛ روایت از توصیف‌های اضافه و گاهی حتی توصیف‌های ضروری پرهیز می‌کند، و تاکید عمده‌اش بر مفهوم یا خط اصلی داستان است. همین تک‌صدایی و یک‌دستیِ روایت، در کنار کم‌گویی افراطی نویسنده، برایم کمی کسالت‌بار بود. گاهی نیاز داشتم سرنخ‌هایی برای فضاسازی بگیرم، اما چنین امکانی در این سبکِ سردِ نگارش، وجود نداشت. شاید این بی‌حوصلگیِ روایت، ویژگی ذات مینیمالیسم باشد، اما در اینجا برای من، به‌جای کشش، نقطه‌ضعف بود. انتظار داشتم شخصیت برادر، پررنگ‌تر و پُربارتر باشد. چیزی فراتر از عادت‌ها و سرگرمی‌هایش. شخصیت‌پردازی در مجموع بسیار محدود است؛ ما با کمتر از پنج شخصیت اصلی سروکار داریم و همین موجب می‌شود انتظار بیشتری برای عمق یافتن‌شان داشته باشیم. اما نویسنده، با همان کم‌گویی آگاهانه‌اش، این فرصت را از ما می‌گیرد. بیانکا برای من دختری بود که تمام بارِ خانه و خانواده را پس از مرگ والدین، بر دوش می‌کشید. شخصیتی دچار ملال و افسردگی که انگار خود را به دست جریان سپرده، بی‌آن‌که تلاشی برای جهت‌دادن به مسیر کند. ما در تمام داستان با همین ملال همراه‌ایم؛ با پوچی‌ای که در بسیاری از لحظات، نه از سر معنا یا فلسفه، بلکه صرفاً به‌عنوان یک وضعیت خام و بی‌توضیح بر ما تحمیل می‌شود. پوچی‌ای که «هست»، بدون آن‌که توجیهی یا بُردی در کار باشد. با وجود این، بولانیو موفق می‌شود موقعیت زیستی یک نوجوان یتیم‌شده را با دقت تصویر به تصویر بکشد. ما، با زاویه دید بیانکا، جهان را از نگاه کسی تجربه می‌کنیم که کم‌کم به زندگی‌ای لمپن‌وار، در حاشیه‌ی جامعه، رانده می‌شود. لمپن، فردی‌ست که در پایین‌ترین لایه‌های اجتماع زندگی می‌کند؛ نه کارگر آگاه است، نه روشنفکر، نه طبقه‌ی متوسط. انسانی‌ست بی‌ریشه، بی‌ثبات، بی‌هویت طبقاتی؛ معمولاً درگیر بقا، نه زندگی. بیانکا درست چنین کسی‌ست، او از مدرسه بیرون می‌زند، هویت دانش‌آموزی‌اش را رها می‌کند، هیچ پیوندی با جامعه ندارد. در تصمیم‌گیری‌هایش نه اراده‌ای در کار است، نه تحلیل، نه حتی خواسته‌ای روشن. گاهی از سر کنجکاوی، گاهی برای فرار از بی‌حوصلگی، و گاهی صرفاً به‌خاطر هیچ‌چیز، به دل موقعیت‌هایی می‌افتد که سرنوشتش را شکل می‌دهند. این «افتادن»‌ها، تصمیم نیستند؛ اتفاق‌اند، انفعال‌اند. مرزهای شخصی و اخلاقی را یکی‌یکی می‌شکند، اما نه با نیت بد، بلکه با بی‌تفاوتی مطلق. احساس می‌کردم زندگی‌ای که بیانکا روایت می‌کند، حتی کاملاً متعلق به خودش نیست. هیچ رد پایی از تنوع احساسی یا پیچیدگی روانی در آن نمی‌دیدم. روایت، خاموش پیش می‌رفت؛ و حتی در صحنه‌هایی که قرار بود اوج باشند، احساس نمی‌کردم در حال وقوعِ یک بحران یا انفجارم. همه‌چیز در بی‌وزنیِ نگاه بیانکا محو می‌شد. در نهایت، می‌توانم بگویم که این کتاب، بیش از آن‌که بر داستانش تکیه کند، بر ادبیاتش استوار است. اگر به دنبال کشمکش داستانی، اوج و فرود روایی یا پیچش‌های احساسی هستید، شاید این اثر ناامیدتان کند. اما اگر بخواهید تکه‌ای از زیستن در حاشیه، انفعال، و فروپاشی آرام را تجربه کنید، این کتاب شما را با خود می‌برد؛ بی‌آن‌که دستتان را بگیرد.
minoo
خیلی بی‌محتوا یک نواخت و بر پایه هرزگی
شیما.بیات
به خواندنش می ارزد فضای روانی عمیقی ایجاد می‌کند.
Nazanin.h
رمانی متفاوت و جذاب و البته ناراحت کننده
Mona
زندگی روزمره خواهر برادری که با هم زندگی میکنن و وضع مالی بدی دارن. خواهر مجبور میشه واسه پول شب ها خانه مردی رفت و آمد کنه.فضاش ناامیده ولی به من حس خوبی داد.لحظات زندگی روزمره رو خیلی خوب توصیف میکنه
AS4438
داستانی فوق العاده زیبا از انسانهائی سردرگم وبلاتکلیف، آخرداستان بازبود.

حجم

۶۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۹۴ صفحه

حجم

۶۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۹۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان