بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب موسیو پن | طاقچه
تصویر جلد کتاب موسیو پن

بریده‌هایی از کتاب موسیو پن

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۲.۷از ۳ رأی
۲٫۷
(۳)
وقتی ژان بلاک‌من را در ۱۹۳۹ به خدمت سربازی خواندند، بااکراه خودش را معرفی کرد. در آوریل ۱۹۴۰، در گروهانش همه‌اش حرف از بهترین راه برای ترک پست بود. هیچ‌کس فرار نمی‌کرد. تقریباً همه‌شان تسلیم شدند. اما بلاک‌من نه؛ او در جست‌وجوی بیهودهٔ راه فراری برای بازگشت به پاریس، همراه چند سرباز دیگر دوروبر اراس می‌چرخید. وقتی با دشمن مواجه شد، از این‌که دید سرسختانه و حتا با اشتیاقی خاص دارد می‌جنگد تعجب کرد. متوجه شد که شجاع است، اما مهم‌تر از همه متوجه شد که خوش‌شانس است: بدون حتا یک زخم، جان سالم دربرده بود. از آن‌جا که همهٔ افسران مرده یا ناپدید شده بودند، مردان باقی‌مانده به طور ضمنی به عنوان رهبر انتخابش کردند.
سجاد احمدی
از پنجرهٔ کم‌وبیش مه‌گرفتهٔ تاکسی به نمای ساختمان کلینیک نگاهی انداختم و متوجه شدم آن‌سویش، بیش از هر چیز دیگری، حتا بیش از جنون، تنهایی وجود داشت؛ شاید ظریف‌ترین یا دستِ کم شفاف‌ترین فرمی است که جنون می‌تواند به خود بگیرد.
nemo
«آدم وقتی می‌تونه شجاع باشه که می‌دونه داره با چی می‌جنگه، ولی من نمی‌دونم. دشمنای من تو هوان. نه، بدتر: اون زیر مخفی‌ان. اونا دارن توی قلمروِ گناه می‌خزن.»
نورا
مرگ در واقع تنها آیین ناب باقی‌مونده توی دنیا بود.
نورا

حجم

۱۱۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

حجم

۱۱۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

قیمت:
۳۱,۰۰۰
۱۵,۵۰۰
۵۰%
تومان