حس میکنیم برای همیشه زنده خواهیم بود
اگرچه میدانیم که خواهیم مُرد.
Mohammad
نمیخواستم هیچ
جز تو را اما نه به این شکل
توی قدیمی را میخواستم
Mohammad
چه بر سرم آورده بودی؟
در سکوت خانه راه میرفتم
صدایت میزدم برگردی
پاسخی نمیدادی
بر صندلی مینشستم
و زل میزدم به اتاق
دیوارها برهنه بود
و آینه در غیابت هیچ
Mohammad
چیزی نمیخواستم هیچ
جز تو را اما نه به این شکل
توی قدیمی را میخواستم
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
چرا باید سوار قطار میشدم
وقتی جایی برای رفتن نیست
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
از خاک بلند شو
بلند شو از خاک
نمیبینی که بر تو مویه میکنند؟
یك رهگذر
تو دورتر از ستارهها
دورتر از بارانِ نور
زیر تلّی از سنگ خوابیدهای
هیچ نشانهای برجای نیست که بازگردی
یك رهگذر
چه بر سرم آورده بودی؟
در سکوت خانه راه میرفتم
صدایت میزدم برگردی
پاسخی نمیدادی
یك رهگذر
گونههایم را به شیشه میچسباندم
چیزی نمیخواستم هیچ
جز تو را اما نه به این شکل
توی قدیمی را میخواستم
بسیار اندوهگین بودم و آواز میخواندم
طوری که همسایگان مویه میکردند
یك رهگذر