بریدههایی از کتاب اسکی روی شیروانیها
۴٫۰
(۲۴)
دیگر منتظر کسی نیستم
هر که آمد
ستاره از رویاهایم دزدید
هر که آمد
سفیدی از کبوترانم چید
هر که آمد
لبخند از لبهایم برید
منتظر کسی نیستم
از سر خستگی در این ایستگاه نشستهام!
sarahoosh
کافیست
دعوایی جزئی شکل بگیرد
رکیکترین
دشنامها را میدهند
آدمهای بهظاهر مؤدب.
A~
فهمیدم که خواهد رفت
مانعش نشدم
اگر در را میبستم از پنجره میرفت
zahra
ای پرندهٔ زیبا
زخم بالت را که میبستم
عاشقت شدم
نباید اینقدر بیرحمانه دور میشدی
بیپروبالم من
آسمانبهآسمان
چگونه دنبالت بگردم؟
ای پرندهٔ زیبا
اسیر زیباییات شدهام
مرا به قفس انداختهای!
امیررضا
اگر در باز بود میرفتم
اگر سد میشکست
جاری میشدم
اگر قفسی در کار نبود
میپریدم
زندانی که باشی
گاه مثل انسان میاندیشی
گاه مثل آب
گاه مثل پرنده
نیلوفر🍀
آدمی بودن غمانگیز است
وقتی هوای آسمان به سرت بزند و
بال نداشته باشی
ꪑꪮꫝꪖꪑꪑꪖᦔ ꪑꪖꫝᦔ𝓲
دعا میکنم که دعایم
آفتابی باشد بر فراز روزهای برفیاش.
آمین
یا ربالعالمین!
MKS
از تو دور شدم
مثل ابر از دریا
اما هر جا رفتم باریدم!
zahra
دیگر منتظر کسی نیستم
هر که آمد
ستاره از رویاهایم دزدید
هر که آمد
سفیدی از کبوترانم چید
هر که آمد
لبخند از لبهایم برید
منتظر کسی نیستم
از سر خستگی در این ایستگاه نشستهام!
zahra
دلم برای تو تنگ شده است
اما نمیدانم چهکار کنم
مثل پرندهای لالم
که میخواهد آواز بخواند و نمیتواند.
zahra
نیمی آتشم
نیمی باران
اما بارانم، آتشم را خاموش نمیکند.
Pooria Mardani
بهار
بهار میآید
عکسها
پُر از خرگوش میشوند
بالکنها پُر از گنجشک
توفان
نسیم میشود و
نسیم
شانهای برای علفزار
بهار میآید
دنیا عوض میشود
اما آمدن بهار مهم نیست
مهم
شکفتن گلها در رویاهای توست.
vafa
دیگر منتظر کسی نیستم
هر که آمد
ستاره از رویاهایم دزدید
هر که آمد
سفیدی از کبوترانم چید
هر که آمد
لبخند از لبهایم برید
منتظر کسی نیستم
از سر خستگی در این ایستگاه نشستهام!
دنیا
من از دقت او در تماشای کوچ درناها
فهمیدم که خواهد رفت
مانعش نشدم
اگر در را میبستم از پنجره میرفت
دستهایش سفیدتر شده بودند
میتوانستند به بال بدل شوند
به شکل رفتن درآمده بود
به شکل دور شدن ماه از پنجره
به شکل پرواز پرنده
از لبهٔ پاییز
به شکل محو شدن رنگ از چهره در وقت ترس.
دنیا
بهار میآید
عکسها
پُر از خرگوش میشوند
بالکنها پُر از گنجشک
توفان
نسیم میشود و
نسیم
شانهای برای علفزار
بهار میآید
دنیا عوض میشود
اما آمدن بهار مهم نیست
مهم
شکفتن گلها در رویاهای توست.
ꪑꪮꫝꪖꪑꪑꪖᦔ ꪑꪖꫝᦔ𝓲
چشمهایم بارانیست
در حسرت تو
sama
باید شعری تازه گفت
آهنگی تازه نواخت
باید در چوبی این باغها را
که در رویاهایمان شکل گرفتهاند
روبهشهر باز کرد
باید
همهچیز را از نو ساخت
هیچ بادی
لانهٔ پرندگان را
دوباره سر جایش نمیگذارد.
نیلوفر🍀
دور آتش ایستادهایم
اما در دلهایمان برف میبارد.
721
حال آدمی را دارم
که میخواهد به همسر مُردهاش تلفن کند
اما نمیکند
چرا که بهخوبی میداند
در بهشت گوشیها را برنمیدارند...
Gloria
دعا میکنم
که باد با احترام از کنار گلهایش بگذرد
و نان و رویا
همیشه در سفره و پنجرهاش باشد
دعا میکنم که دعایم
آفتابی باشد بر فراز روزهای برفیاش.
آمین
Pooria Mardani
دلم برای تو تنگ شده است
اما نمیدانم چهکار کنم
مثل پرندهای لالم
که میخواهد آواز بخواند و نمیتواند.
(:Ne´gar:)
نه آنجا به ما خوش گذشت
نه اینجا
اسم دربهدریها را سفر گذاشتهاند
با چمدانی
سنگین از آرزوها
در آوارگیها پیر میشویم!
از غربتی
به غربتی دیگر رفتن سفر نیست
حرکت ناگزیر باد است
از شهری به شهر دیگر.
Gloria
هر چیزی میتواند
از هر چیزی شروع شود
sarahoosh
چمدانم را میبندم
بیهیچ دلهرهای
دیگر نه این درخت توت
میتواند مانع شود
و نه این آفتابِ لنگرانداخته
در پنجرهها
وقتی تو نباشی
چهقدر راحت میشود از اینجا رفت.
fatemeh
دلم برای تو تنگ شده است
اما نمیدانم چهکار کنم
آرام میگریم
حال آدمی را دارم
که میخواهد به همسر مُردهاش تلفن کند
اما نمیکند
چرا که بهخوبی میداند
در بهشت گوشیها را برنمیدارند...
sama
نه درختان کج روییدهاند
نه ساختمانها کج شدهاند
فقط تو زمین خوردهای
تو زمین خوردهای و
سرت گیج میرود...
مرگ را بپذیر!
نظم دنیا تو را کنار گذاشت.
Gloria
ای پرندهٔ زیبا
زخم بالت را که میبستم
عاشقت شدم
نباید اینقدر بیرحمانه دور میشدی
بیپروبالم من
آسمانبهآسمان
چگونه دنبالت بگردم؟
ای پرندهٔ زیبا
اسیر زیباییات شدهام
مرا به قفس انداختهای!
Pooria Mardani
شب غمگین
شهر در خواب
و کوچهها
مثل راهروهای زندان بهنظر میرسند
همهچیز دلهرهآور است
اینگونه که تاریکی
در اشیا نفوذ میکند
فردا خورشید
روز پُرکاری خواهد داشت.
کرم کتاب
دیگر منتظر کسی نیستم
هر که آمد
ستاره از رویاهایم دزدید
هر که آمد
سفیدی از کبوترانم چید
هر که آمد
لبخند از لبهایم برید
منتظر کسی نیستم
از سر خستگی در این ایستگاه نشستهام!
sama
بهار
بهار میآید
عکسها
پُر از خرگوش میشوند
بالکنها پُر از گنجشک
توفان
نسیم میشود و
نسیم
شانهای برای علفزار
بهار میآید
دنیا عوض میشود
اما آمدن بهار مهم نیست
مهم
شکفتن گلها در رویاهای توست.
Fatima
حجم
۴۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
حجم
۴۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
قیمت:
۲۳,۵۰۰
۱۱,۷۵۰۵۰%
تومان