- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب سالتو
- بریدهها
بریدههایی از کتاب سالتو
۳٫۵
(۳۳۰)
«جنوب ایتالیا یه نوع حلزونی زندگی میکنه که میگن باهوشترین شکارچی دنیاست، بهش میگن حلزون فیلسوف. این حلزون پنجسانتی عروسهای دریاییای رو شکار میکنه که تا شیش متر قدشونه، باور میکنی؟»
منتظر بودم برود سر اصل مطلب. حوصلهٔ حیاتوحش نداشتم، ولی جرئت هم نداشتم این را بگویم. بعدِ چند ثانیه مکث گفت «گاهی حاشیهها اصلِ مطلبن، اما من خلاصهش میکنم برات... اونها خودشون رو شکار جا میزنن، به خاطرِ همین تغییر در ذاته که بهشون میگن فیلسوف؛ شکارچی زورش نمیرسه و خودش رو شکار جا میزنه. عروس دریایی هم قورتش میده و اینطوری اونها به مجرای هاضمهٔ مدوزها وارد میشن.» انگار یادش افتاده باشد که من هم باید بدانم، گفت «مدوز اسم عروسهاست. پوستهٔ سخت حلزون مانع هضم شدنش میشه و اینطوری شکار شروع میشه. حلزون به دیوارهٔ معدهٔ عروس دریایی میچسبه و آرومآروم از درون شروع میکنه خوردن. حلزون که به رشد کامل خودش میرسه دیگه خبری از عروس دریایی نیست؛ چون اون رو از درون خورده.»
دردونه
آنجا بود که فهمیدم آدمها به خاطر مُردهها نیست که گریه میکنند، به خاطر زندههاست. به خاطر آنهایی که ماندهاند.
Gloria
باورها رو زیاد جدی نگیر بچه. فقط گوشهٔ ذهنت باشه و مُدام غربالشون کن. باورِ ثابت تو دنیا نداریم. همهچی تغییر میکنه. یادت باشه وقتی چیزی رو زیادی باور کردی دیگه نمیتونی کار درست رو انجام بدی.
yasi
بعضی حرفها رو باید مثل شکلات تلخ مزهمزه کنی.»
یلدا روشن
«یه ماهی هست تو ژاپن به اسم فوگو، که سالی سیصد نفر تو رستورانهای ژاپن بعدِ خوردنش سر همون میز میمیرن. فقط به این خاطر که ماهیه درست تخلیه و پخته نشده. بااینحال باز هم مردم ژاپن بیخیالش نمیشن. یه مدت دولت ممنوعش کرد، میدونی چی شد؟» مکثِ کوتاهی کرد. «مردم رفتن سراغ رستورانهای زیرزمینی و فوگو خوردن و همون جاها هم مُردن. خندهداره اما میدونی چرا؟»
گفتم «نه.»
گفت «خیلی سادهست، اونها خوردنِ فوگو رو دوست دارن. ازش لذت میبرن. اما فکر نکن به خاطر مزهش، بهنظرم اونها از ترسیدن و ریسک کردن لذت میبرن بچه. از آدرنالین.»
Aysan
تو رنج میکشی اما هیچوقت نمیفهمی چرا.
A~
مردم همیناند؛ همیشه بیشتر از عقلشان برای دلشان خرج میکنند
Parla Pashayy
بهترین شکارچیها صبورترینِ موجوداتاند.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
آنها از ما میترسیدند و ما از روزگار که هربار مثل یک شعبدهباز قهار خرگوشِ سیاهِ زشتِ مریضی از کلاهش درمیآورد و مستقیم پرت میکرد توی زندگیمان.
میرفندقی
«رمانها تصویرهای خارقالعادهٔ زندگیان، اونها قدرت و وسعت مغز آدم رو نشون میدن. میدونی، رمانها خیالهامون رو واقعی و واقعیت اطرافمون رو خیالی میکنند.
Gloria
بچه، هر کاری رو که ازش لذت میبری انجام بده، حتا اگه میدونی تهش شکسته. انجامش بده. برنده شدن تو نترسیدنه بچه، نه تو اول شدن.
shakiba
نادر میگفت بعضی از قصهها آنقدر واقعیاند که نباید تعریف شوند، چون کسی باور نمیکند.
دانشآموز گم شدهی هاگوارتز
ترس همهٔ انرژی و زمانت رو برای زندگی کردن میگیره... جاش هم هیچی بهت نمیده... آخرش هم یه تفاله ازت تحویل میده
کاربر ۴۴۳۸۰۶۶
میگفت خدا اون استعدادی رو که میخوای بهت نمیده. میگفت اون چیزی رو بهت میده که طبیعت نیاز داره تا چرخهاش از کار نیفته. میگفت این رسم زندگیه که توی تصمیمگیریهای بزرگش تو رو پشیزی هم حساب نمیکنه، اینکه اسمت چی باشه، کجا به دنیا بیای، چه استعدادی داشته باشی و مرد باشی یا زن. بههیچوجه ازت نظر نمیخواد. کار خودش رو میکنه و این تهِ نامردیه.»
Parla Pashayy
میدونی یه زن چرا به یه مردی میگه آره و قبول میکنه که زنش بشه؟»
«چون دوستش داره؟»
«نه. چون به این نتیجه رسیده که دوست داره اون مرد بابای بچهش باشه.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
«خُب بگو ببینم، گفتم چی رو باور کنی؟»
«حریفم زورش خیلی بیشتر از منه و حریفش نمیشم. که پای بلند یه تهدیده.»
«آفرین، حالا میخوام که بندازیش دور، باورها رو زیاد جدی نگیر بچه. فقط گوشهٔ ذهنت باشه و مُدام غربالشون کن. باورِ ثابت تو دنیا نداریم. همهچی تغییر میکنه. یادت باشه وقتی چیزی رو زیادی باور کردی دیگه نمیتونی کار درست رو انجام بدی.
Gloria
«آدم باید هر وقت خواست از خواب بیدار بشه و هر وقت خواست بره. باید بتونه کُل وابستگیها و مالواموالش رو ظرف نیمساعت تو یه کولهپشتی بذاره و بزنه به جاده.»
Parla Pashayy
«پنجره فقط باعث میشه مردم تو زندگیت سَرَک بکشن.»
# säm !
مرگ دنبال کسی که بخوادش نمیره. پس زندگی میکنم و سعی هم میکنم عادت کنم. تو هم سعی کن.
mahan
آن وقتها فکر میکردم عذابوجدان ساخته شده تا مردم در یک محدودهٔ مشخص قابلکنترل باشند. مثل شرافت. مثل صداقت یا نوعدوستی.
Gloria
«گاهی آدم باید حلزون فیلسوف باشه. به جای قدوهیکلش به مغزش متکی باشه.»
دانشآموز گم شدهی هاگوارتز
آدمها به خاطر مُردهها نیست که گریه میکنند، به خاطر زندههاست. به خاطر آنهایی که ماندهاند.
marya
«به من اعتماد کن. کُشتی دردناکترین قسمت زندگیته. اصلاً ببین کیها قهرمان جهان و المپیک شدهن... از اونور هم ببین بچهٔ کدوم نابغهٔ کُشتی تونسته قهرمان بشه... هیچکدوم. کُشتی نه زور میخواد نه استعداد نه فن؛ کُشتی درد میخواد، این درد رو هم فقط زندگی بهت میده. واسه همین هم هست که کمکم خودش رو عینِ زندگی به رُخ میکشه؛ میزنه تو چشم مردم که ببین، منم، کُشتی.»
mahsa
این لباس کمکی به تو نمیکند، فقط کاری میکند که دیگران از برهنه دیدن تو چندششان نشود.
HENRI
میگفت آدمهای این شهر را خوب میشناسد و میداند که چهطور وقتی دستبالا را داشته باشند، بیرحم میشوند. میگفت همیشه باید توی سر آدمهای شهر بزنی تا توی سرت نزنند.
Gloria
«میدونی یه زن توی دنیا چی رو بیشتر از همه دوست داره؟»
«مامانش؟»
چشمهاش برق میزد. «بچهش رو. یه زن حتا وقتی هنوز ازدواج هم نکرده بچهش رو بیشتر از کُل دنیا دوست داره. تو خیالش باهاش بازی میکنه، حرف میزنه و لباس تنش میکنه. حالا میدونی یه زن چرا به یه مردی میگه آره و قبول میکنه که زنش بشه؟»
«چون دوستش داره؟»
«نه. چون به این نتیجه رسیده که دوست داره اون مرد بابای بچهش باشه.
Paniz
دریا عجیب بیقرار بود.
دانشآموز گم شدهی هاگوارتز
بنبست فقط یک تصور بچگانه است برای آنهایی که نمیتوانند.
فقیر
سادهترین راه ضربه زدن به یک آدم مغرور از طریق نقطهٔ قوت اوست.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
مردم همیناند؛ همیشه بیشتر از عقلشان برای دلشان خرج میکنند.
دردونه
حجم
۲۳۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۶۲ صفحه
حجم
۲۳۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۶۲ صفحه
قیمت:
۵۸,۰۰۰
تومان