بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خیابان کاتالین | طاقچه
تصویر جلد کتاب خیابان کاتالین

بریده‌هایی از کتاب خیابان کاتالین

نویسنده:ماگدا سابو
انتشارات:نشر بیدگل
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۳۳ رأی
۴٫۰
(۳۳)
زندگی کلاس درس نیست ایرن. هیچ قانون و قاعده‌ای نداره.»
پویا پانا
در زندگیِ هرکس تنها یک نفر هست که آدم نامش را در لحظهٔ مرگ فریاد می‌زند.
nina61
تصور نمی‌کردم که در این دنیا کسی باشد که بتواند بدون توجه و علاقهٔ دیگران دوام بیاورد.
da☾
من باز هم مثل همیشه سخت کار می‌کردم، چون داشتم خودم را آماده می‌کردم که بزرگ شوم، که مستقل شوم، مثل وقتی که آدم خودش را برای کاری آماده می‌کند. عزمم را جزم کرده بودم که روزی مطابق آرزوها و خواسته‌های خودم زندگی کنم
da☾
مردم مجارستان در ۱۹۵۶ درس مهمی را که در ۱۸۴۹ آموخته بودند دوباره تجربه کردند: اگرچه غرب آزادی‌خواهی و استقلال‌طلبی آنها را می‌ستود، ولی هیچ‌وقت در حمایتشان کاری نکرد.
Mostafa F
برایش مهم بود که وقتی را صرف فکر کردن به چیزهایی کند که قوی‌ترش می‌کرد و ذهنش را آرام می‌کرد: فکر  کردن به انواع مرگ‌هایی که احتمالاً با آنها مواجه می‌شد
Mostafa F
هیچ‌کس به آنها نگفته بود که وحشتناک‌ترین چیز در مورد از دست رفتن جوانی آن چیزهایی نیست که آدم از دست می‌دهد، بلکه آن چیزی است که به او داده می‌شود. نه خردمندی؛ و نه آسودگی. نه قوهٔ تمیز  بی‌عیب‌ونقص نه آرامش. بلکه فقط آگاهی از فروپاشی همگانی.
nina61
: همه‌چیز در نهایت باز هم تکرار می‌شود، روزهای زندگی و خاطرات گذشته کنار هم قرار می‌گیرند، درست مثل شیشه‌ای که وقتی روی آینه‌ای قرار می‌گیرد مثل همان آینه عمل می‌کند.
Mahshid kh
هیچ‌کس به آنها نگفته بود که وحشتناک‌ترین چیز در مورد از دست رفتن جوانی آن چیزهایی نیست که آدم از دست می‌دهد، بلکه آن چیزی است که به او داده می‌شود. نه خردمندی؛ و نه آسودگی. نه قوهٔ تمیز  بی‌عیب‌ونقص نه آرامش. بلکه فقط آگاهی از فروپاشی همگانی.
maedeh
درعین‌حال دریافته بودند که تفاوت میان زنده‌ها و مرده‌ها صرفاً تفاوتی کیفی است، تفاوتی که چندان به حساب نمی‌آید؛ و پی برده بودند که در زندگیِ هرکس تنها یک نفر هست که آدم نامش را در لحظهٔ مرگ فریاد می‌زند.
Mahshid kh
بدن با همان دقت و ظرافتی که به یاری‌اش از لحظهٔ لقاح خود را برای سفر  پیش رو آماده می‌کند روند تباهی‌اش نیز آغاز می‌شود.
niulion
پی برده بودند که در زندگیِ هرکس تنها یک نفر هست که آدم نامش را در لحظهٔ مرگ فریاد می‌زند.
benyamin parang
آن موقع این را نمی‌دانستم که بعضی‌ها خیلی قبل از مرگ واقعی‌شان می‌میرند.
کاربر ۱۱۷۳۵۴۴
ما فقط یکی را می‌خواستیم تا به نیازهایمان، از جمله نازونوازش کردن و قربان‌صدقه  رفتن، بدون اینکه احساس شرم کنیم، پاسخ بدهد. اصلاً می‌شد به‌جایش یک توله‌سگ بخریم.
پویا پانا
وحشتناک‌ترین چیز در مورد از دست رفتن جوانی آن چیزهایی نیست که آدم از دست می‌دهد، بلکه آن چیزی است که به او داده می‌شود. نه خردمندی؛ و نه آسودگی. نه قوهٔ تمیز  بی‌عیب‌ونقص نه آرامش. بلکه فقط آگاهی از فروپاشی همگانی.
niulion
من خودم را نه به دست شادی بلکه به دست ناامیدی سپرده‌ام، ناامید از خودم و ناامید از او. اینکه آن‌طور بی‌امان گریه می‌کردم و نمی‌توانستم خودم را به‌نحوی که مناسب آن مکان و آن موقعیت بود کنترل کنم به‌خاطر این بود که از زمانی که دوستش داشتم مدت‌ها گذشته بود.
MoonShadow
نمی‌دانستم که بعضی‌ها خیلی قبل از مرگ واقعی‌شان می‌میرند. حتی چنین تصوری هم نداشتم که آخرین  بار که آنها را دیده‌ای ممکن است آخرین  باری بوده باشد که به‌راستی زنده بوده‌اند.
MoonShadow
بلینت در ضمن می‌دانست که کینگا نشانهٔ حقیقی عشق بین ما یا دستاورد رمانتیک زندگی مشترک ما نیست: ما فقط یکی را می‌خواستیم تا به نیازهایمان، از جمله نازونوازش کردن و قربان‌صدقه  رفتن، بدون اینکه احساس شرم کنیم، پاسخ بدهد. اصلاً می‌شد به‌جایش یک توله‌سگ بخریم.
کاربر ۲۲۱۱۱۰۴
آن موقع این را نمی‌دانستم که بعضی‌ها خیلی قبل از مرگ واقعی‌شان می‌میرند. حتی چنین تصوری هم نداشتم که آخرین  بار که آنها را دیده‌ای ممکن است آخرین  باری بوده باشد که به‌راستی زنده بوده‌اند.
El
. اما حالا، دقایقی قبل از سومین مرگش، بالاخره به قدرت خاموش اشیا و خاطراتی که زنده‌شان می‌کردند پی برده بود
FMG
هیچ‌کس به آنها نگفته بود که وحشتناک‌ترین چیز در مورد از دست رفتن جوانی آن چیزهایی نیست که آدم از دست می‌دهد، بلکه آن چیزی است که به او داده می‌شود. نه خردمندی؛ و نه آسودگی. نه قوهٔ تمیز  بی‌عیب‌ونقص نه آرامش. بلکه فقط آگاهی از فروپاشی همگانی.
fateme
درعین‌حال دریافته بودند که تفاوت میان زنده‌ها و مرده‌ها صرفاً تفاوتی کیفی است، تفاوتی که چندان به حساب نمی‌آید؛ و پی برده بودند که در زندگیِ هرکس تنها یک نفر هست که آدم نامش را در لحظهٔ مرگ فریاد می‌زند.
بیتا بهاردوست
برایان کارتلِج، دیپلمات و مورخ انگلیسی، در بخشی از کتاب خود ارادهٔ بقا: تاریخ (۱) که در آن به دهه‌های پرالتهاب مجارستان در قرن بیستم پرداخته، می‌نویسد: طی نیم قرن پس از پایان جنگ جهانی اول، مجارستان سه فاجعه را از سر گذراند؛ اگر این مصیبت‌ها برای هر کشوری غیر از مجارستان (که در  برابر حوادث فاقد انعطاف و توان ترمیم لازم بود) پیش می‌آمد، کارش به نابودی می‌کشید: معاهده‌ای زمین‌گیرکننده و غیرمنصفانه، اشغال توسط آلمان نازی و تحمیل شدن رژیمی استالینیستی و بی‌رحم. اما مجارستان از این دوران جان سالم به در برد و بعدها در ۱۹۸۹ به‌عنوان کشوری آزاد و دموکراتیک احیا شد. (کارتلج، ۲۰۱۱: ۳۱۹)
☆Nostalgia☆
از تبعات معاهدهٔ صلحی که در سال ۱۹۲۰ به تجزیهٔ امپراتوری اتریش‌مجارستان انجامید این بود که مجارستان دیگر  به اقیانوس و راه‌های آبی دسترسی نداشت و به  این  ترتیب به سرزمینی محصور در خشکی بدل شد. در مارس ۱۹۱۹ جمهوری شوراییِ مجارستان، پس از پشت‌سر  گذاشتن دورهٔ موسوم به وحشت سرخ، به زورِ ارعاب و سرکوب تشکیل می‌شود، که خیلی زود ساقط می‌شود و در نوامبر همان سال میکلوش هورتی، سیاستمدار دستِ‌راستی، قدرت را به دست می‌گیرد و حکومت او در قبال اعمال خشونت علیه کمونیست‌ها و یهودیان (موسوم به دوران وحشت سفید) هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد. در چنین وضعیت حاد و بغرنجی است که معاهدهٔ صلح «تریانون» به مجارستان تحمیل می‌شود.
☆Nostalgia☆
در مارس ۱۹۴۴، سربازان آلمانی بدون هیچ مقاومتی از جانب هورتی وارد مجارستان می‌شوند. در اکتبر همان سال، هم‌زمان با پیشروی ارتش شوروی و تلاش مجدد حاکمیت مجارستان برای خروج از جنگ، نظامیان آلمانی هورتی را عزل و حکومتی دست‌نشانده را تحت فرمانِ حزب فاشیستی «صلیب پیکان» بر سر کار می‌آورند. شکست آلمان نازی در جنگ موجب می‌شود شوروی در مجارستان قدرت بگیرد. رهبران شوروی ماتیاش راکوشی را برای اجرای برنامهٔ پاک‌سازی سیاسی در کشور انتخاب می‌کنند. به  این  ترتیب راکوشی، که خود را «بهترین شاگرد استالین» می‌نامید، از ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۶ قدرت را در مجارستانی به دست می‌گیرد که اولویت‌ها و سیاست‌هایش را عمدتاً کرملین دیکته می‌کند.
☆Nostalgia☆
در این سال اتحادیه‌های کارگری که خواستشان تغییر سیاسی است شهر را از چنگ حزب کارگر خلق مجارستان درآوردند. در ۴ نوامبر، نیروهای نظامی شوروی به بوداپست و سایر شهرها حمله می‌کنند و در این کشمکش‌ها ۲۵۰۰ نفر از مردم مجارستان کشته می‌شوند. طی این ناآرامی‌ها هزاران نفر دستگیر می‌شوند و بعد از محاکمه به زندان محکوم می‌شوند و تعدادی از آنها نیز به اعدام. در  نهایت در ۸ نوامبر، شوروی کنترل را به دست می‌گیرد و کادار نخست‌وزیرِ «حکومت کارگری‌دهقانی انقلابی» می‌شود. و اما کارتلج فصل مربوط به انقلاب ۱۹۵۶ را این‌گونه به پایان می‌برد: مردم مجارستان در ۱۹۵۶ درس مهمی را که در ۱۸۴۹ آموخته بودند دوباره تجربه کردند: اگرچه غرب آزادی‌خواهی و استقلال‌طلبی آنها را می‌ستود، ولی هیچ‌وقت در حمایتشان کاری نکرد.
☆Nostalgia☆
با وجود این چیزی که آنها در این سال به آن دست پیدا کردند عزت‌نفس ملی بود، عزت‌نفسی که در معاهدهٔ تریانون و اتحاد با نازی‌ها آن را از دست داده بودند. و به  این  ترتیب احترام دنیای غیرکمونیستی را به دست آوردند. [...] وقایع سال ۱۹۵۶ مجارستان را بر لوح خودآگاه جهان ثبت کرد: دربارهٔ این انقلاب به همهٔ زبان‌ها و بیشتر از دیگر دوره‌های تاریخ پُرفرازونشیب مجارستان مطلب نوشته شد. به‌علاوه اتفاقات این سال، ملت و دولت‌های بسیاری را واداشت که به ارزش‌ها و اولویت‌های سیاست‌ورزی‌شان نگاه جدی‌تری بیندازند: مسئلهٔ حقوق بشر در مناسبات بین‌الملی اهمیت بیشتری پیدا کرد. (کارتلج، ۲۰۱۱: ۴۵۹) نام مجارستان در حد فاصل سال‌های ۱۹۵۶ تا ۱۹۸۸ با نام یانوش کادار، رهبر حزب کارگرانِ سوسیالیستِ مجارستان، گره خورده است. شروع زمامداری او نیز با سرکوب همراه بود، ولی در دههٔ ۶۰ اصلاحاتی هم صورت گرفت.
☆Nostalgia☆
در ۱۹۶۲ روزنامهٔ حزب جانِ کلام کادار را چنین نقل کرد: «راکوشی می‌گفت: "کسی که با ما نیست، علیه ماست"، ولی ما می‌گوییم: "کسی که علیه ما نیست، با ماست."» (کارتلج، ۴۶۹). این لفاظی‌ها تبدیل به شعار کل دورهٔ حکومت کادار شد، تا اینکه عاقبت در سال ۱۹۸۸ به‌دلیل کهولت سن و ناتوانی در ادارهٔ کشور از قدرت کنار رفت. با تحولات سال ۱۹۸۸، به  قول خود مجارها «تغییر رژیم» اتفاق افتاد و دورهٔ حاکمیت جمهوری خلق به سر رسید. از سال ۱۹۸۹ به این سو، مجارستان اصلاحاتی ساختاری را به‌خصوص در حوزهٔ اقتصاد انجام داد و روابط خود را با اروپای غربی بیشتر کرد، تا اینکه سرانجام در سال ۲۰۰۴ به اتحادیهٔ اروپا پیوست. وقایع رمان خیابان کاتالین تقریباً سه دهه از این تاریخ پرآشوب و پُرتنش را در  بر می‌گیرد. اما اتفاق‌هایی که برای شخصیت‌ها می‌افتد و مناسبات آنها در روایتی پیچیده برای ما نقل می‌شود. با در  نظر  گرفتن تاریخی که این اتفاق‌ها در آن می‌افتد و بستری که شخصیت‌ها در آن شکل می‌گیرند، می‌توان گفت فرم رمان با محتوای آن سازگار است.
☆Nostalgia☆
در ۱۹۶۲ روزنامهٔ حزب جانِ کلام کادار را چنین نقل کرد: «راکوشی می‌گفت: "کسی که با ما نیست، علیه ماست"، ولی ما می‌گوییم: "کسی که علیه ما نیست، با ماست."» (کارتلج، ۴۶۹).
zargOl
وحشتناک‌ترین چیز در مورد از دست رفتن جوانی آن چیزهایی نیست که آدم از دست می‌دهد، بلکه آن چیزی است که به او داده می‌شود. نه خردمندی؛ و نه آسودگی. نه قوهٔ تمیز  بی‌عیب‌ونقص نه آرامش. بلکه فقط آگاهی از فروپاشی همگانی.
zargOl

حجم

۲۶۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۲۶۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۱۵۹,۰۰۰
تومان