۴٫۳
(۱۶)
آرزو دارم
در روزگار دیگری
دوستت میداشتم.
روزگاری،
مهربانتر
شاعرانهتر
روزگاری
که شمیم کتاب
شمیم یاسمن
و شمیم آزادی را
بیشتر حس میکرد.
راضیه حفیظی
نمیتوانم
زنده بمانم
بیهوایی که نفس میکشی
بیکتابی که میخوانی
بیقهوهای که مینوشی
بیآهنگی که میشنوی.
MiM
احساس در پوستمان مرده است
جانهایمان
از پوچی
مینالند.
روزهایمان
نرد است
شطرنج است
و خمیازه.
آیا ما
بهترین قومیم
که بر مردمان مبعوث شدیم؟
Mary gholami
اگر
میدانستم که عشق خطر دارد
دل نمیدادم.
اگر
میدانستم که دریا عمیق است
دل نمیزدم.
و اگر
پایان را میدانستم
آغاز نمیکردم.
Arezuwishi
- اجازه دهید در باره جایزه نوبل هم صحبت کنیم. آیا شده است مثلا فکر کنید که یک روز صبح با صدای تلفن از خواب برخیزید و ببینید که آکادمی سوئد از آن طرف خط به شما بگوید: مبارک باشد، جایزه نوبل را به شما دادهاند؟
- برادر من! داستان جایزه نوبل را از مغزتان بیرون کنید. من که اصلا به این جایزه فکر نمیکنم. برای اینکه این جایزه یک رشوه سیاسی است.
mim_ti
همه چیزهایی که در جنگ شکست برمیدارد، قابل جبران است: هواپیماها، تانکها، رادارها و خودروهای نفربر، تنها دلشکسته است که ترمیم نمیپذیرد و به هم پیوستن آن ممکن نیست.
goli
بانوی من!
آرزو دارم
در روزگار دیگری
دوستت میداشتم.
روزگاری،
مهربانتر
شاعرانهتر
روزگاری
که شمیم کتاب
شمیم یاسمن
و شمیم آزادی را
بیشتر حس میکرد.
منکسر
ای یار
من فکر نکردهام
و کسی که عاشق شد
فکر نمیکند.
سیما
اگر توان داری
از این دریا
بیرونم بِکش
که من
شنا نمیدانم
و موج آبی چشمانت
به ژرفایم میکشاند
من
در عشق
نازمودهام
و بیقایق
Arezuwishi
عشق
این است
که مردم
ما را با هم اشتباه بگیرند
وقتی
تلفن با تو کار دارد
من پاسخ بگویم.
و اگر دوستان
به شام دعوتم کنند
تو بروی.
وقتی هم
شعر عاشقانه جدیدی
از من بخوانند
تو را سپاس بگویند.
منکسر
اگر از فلسطین غمگین
برای ما
ستارهای یا پرتقالی میآوردند.
اگر از کرانه غزّه
سنگریزهای یا صدفی
اگر در بیست و پنج سال
زیتون بنی را آزاد کرده بودند
یا لیمویی را باز گردانده بودند
و رسوایی تاریخ را میزدودند
من
قاتلان تو را سپاس میگفتم.
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
آرزو میکردم
که تو از آنِ من بودی
در روزگاری که بر گل ستم نبود
بر شعر
بر نی
و بر لطافت زنان.
اما
افسوس
دیر رسیدهایم
ما گل عشق را میکاویم
در روزگاری
که عشق را نمیشناسد.
s.h
اگر
میدانستم که دریا عمیق است
دل نمیزدم.
و اگر
پایان را میدانستم
آغاز نمیکردم.
mohamad mirmohamadi
دوستت دارم
و نگرانم
روزی بگذرد
که تو
تن زندگیام را نلرزانی
و در شعر من
انقلابی برپا نکنی
و واژگانم را
به آتش نکشی.
MiM
بانوی من!
آرزو دارم
در روزگار دیگری
دوستت میداشتم.
روزگاری،
مهربانتر
شاعرانهتر
روزگاری
که شمیم کتاب
شمیم یاسمن
و شمیم آزادی را
بیشتر حس میکرد.
آیدا
اگر با تو بنشینم
ـ دقایقی حتی ـ
ترکیب خونم دیگرگون میشود.
کتابها
به پرواز درمیآیند
تابلوها
گلدانها
ملحفهها
و توازن زمین
بههم میخورد.
سیما
آرزو دارم
در روزگار دیگری
دوستت میداشتم.
روزگاری،
مهربانتر
شاعرانهتر
روزگاری
که شمیم کتاب
شمیم یاسمن
و شمیم آزادی را
بیشتر حس میکرد.
خیر کثیر
چشمانش
شفّافتر از آب خلیج.
MiM
همه چیزهایی که در جنگ شکست برمیدارد، قابل جبران است: هواپیماها، تانکها، رادارها و خودروهای نفربر، تنها دلشکسته است که ترمیم نمیپذیرد و به هم پیوستن آن ممکن نیست.
سیما
نفت ریخته در صحرایمان
میتوانست
خنجری از آتش و شعله شود
اما
با بوق و کرنا
پیروزی
به دست نمیآید.
Mary gholami
همه چیزهایی که در جنگ شکست برمیدارد، قابل جبران است: هواپیماها، تانکها، رادارها و خودروهای نفربر، تنها دلشکسته است که ترمیم نمیپذیرد و به هم پیوستن آن ممکن نیست.
Arezuwishi
پیش از تو
در پی زنی بودم
تا به روشناییام بسپارد
و با تو
به روشنی رسیدم.
منکسر
بانوی من!
از من انقلاب چشم مدار
که حس میکنم
آخرین انقلاب من
تو بودهای.
mohamad mirmohamadi
ما زمان را میسازیم.
دلبرم!
ساعتسازان چه میدانند
این تنها
چشمان تواَند
که وقت را میسازند
و طرح زمان را میریزند.
*
وقتی بر سر قرارمان میآمد
علیرضا
همه چیزهایی که در جنگ شکست برمیدارد، قابل جبران است: هواپیماها، تانکها، رادارها و خودروهای نفربر، تنها دلشکسته است که ترمیم نمیپذیرد و به هم پیوستن آن ممکن نیست.
یك رهگذر
چه کنم،
بانوی من!
گناهانم بیشمارند
حس میکنم
تمام زنان جهان
در محکمه عشق
بر ضد من هستند
و هیچ زنی در تاریخ نیست
که عذرم را بپذیرد.
mohamad mirmohamadi
بانوی من!
مهمترین نکته فرهنگ تو این است
که از حزب شعری
و شکوه زبان تو آنجاست
که از زبان گنجشک مشتق شده است
معین کرمانی
ای که قامتت
از بادبان بالاتر
و فضای چشمانت
گستردهتر از آزادی است
تو زیباتری
از کتابهای نوشته و نانوشته من
و سرودههای
آمده و نیامدهام.
کاربر۰۰۰۰۰۰
به نظر من منظور از منفجر کردن زبان، منفجرکردن تکرار و کلیشههای رایج در شعر است تا به سخنی تازه برسد. زیرا شعر امروز دچار یکنواختی جدیدی شده است و به یک انقلاب فراگیر نیاز دارد. درست به همان شکلی که شعر نو با شعر کلاسیک رفتار کرد.
bookwormnoushin
نمیتوانم
زنده بمانم
بیهوایی که نفس میکشی
بیکتابی که میخوانی
بیقهوهای که مینوشی
بیآهنگی که میشنوی.
Zeinab AlizadehMousavi
حجم
۶۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
حجم
۶۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
قیمت:
۷۷,۰۰۰
تومان