بریدههایی از کتاب دختر ویولونزن در کوچههای برفی آذرماه
۳٫۵
(۱۵)
مگر یک نفر چندبار باید کُشته شود،
تا کُشته شود!
-Dny.͜.
تو باید یک جایی
همین حوالی باشی.
پس من
تا کِی باید از این مرگِ بیمعرفت
فرصت بخواهم.
بیا بیانصاف،
یک وقتی دیدی کار از کار گذشت!
-Dny.͜.
همینقدر که زن زاده شوی
حتماً زیبا زاده شدهای تا اَبَد...!
دردونه
هی دخترِ آوازهای آذرماه
در بارش اینهمه پروانه
کسی پنجرهاش را باز نخواهد کرد.
برگرد انتهای کوچه
بگو کلاهِ کاپشناش را پس بزند،
آنجا فقط فرهادِ مهراد مراقبِ توست.
قدم روی چشم
خانه گرم است
چای هِل دارد دَم میکشد...!
ریـوان|'
هر کسی سرانجام
یک جایی خسته خواهد شد
خاصه من
خاصه تو.
یك رهگذر
در جنگ
به زخمهای خود نگاه میکنیم.
در صلح
به جایِ زخمهای خود نگاه میکنیم.
پس کی زندگی خواهیم کرد...؟!
leila tofighy
هر وقت دیدی واقعاً از وحشتِ بیخوابی
خوابت نمیآید،
خُب... شعر بخوان
شعرهای مرا بخوان،
حتماً
خداوند میآید
برایت دَمنوشِ بابونه میآورد.
یك رهگذر
غیرِممکن است!
اینجا
برای هر کسی
حتماً چراغی هست،
فقط خودش باید آن را
روشن کند.
کاربر ۶۸۳۴۵۲۳
او که
برای بستنِ دستهای من میآید
بگو هیچ دستْبندی با خود نیاورد،
من دستهایم را
به کودکانِ کورهپزخانه قرض دادهام.
او که
برای بستنِ چشمهای من میآید
بگو زحمت نکش
من چشمهایم را
به دوقلوهای نرگسِ محمدی دادهام
تا دیگر از تنهاییِ بیمادرِ خود نترسند.
او که
برای کُشتنِ کلماتِ من میآید
بگو کجای کاری تو
ترانههای من سالهاست سینهبهسینه
از گزندِ تازیانه و قیچی گذشتهاند.
حالا خود دانید...!
دردونه
در حیرتم
مگر یک نفر چندبار باید کُشته شود،
تا کُشته شود!
یك رهگذر
مینویسم،
میگویند چرا مینویسی.
سکوت میکنم
میگویند چرا سکوت کردهای.
زندگی میکنم
میگویند چرا زندهای هنوز.
میمیرم
میپرسند اسمت چه بود...؟!
بَهبَه... چه ایامِ فرخندهای
چه روزگار خوشی
چه هولی... چه حسرتی!
the.simia
من هم مثل همان عدهٔ عجیب
در حیرتم
مگر یک نفر چندبار باید کُشته شود،
تا کُشته شود!
Sina Mahmoodi
چشمهایتان را به نور عادت دهید
تنهاییِ بزرگ تمام خواهد شد...!
Sina Mahmoodi
او که
برای کُشتنِ کلماتِ من میآید
بگو کجای کاری تو
ترانههای من سالهاست سینهبهسینه
از گزندِ تازیانه و قیچی گذشتهاند.
حالا خود دانید...!
maha
همینقدر که زن زاده شوی
حتماً زیبا زاده شدهای تا اَبَد...!
یك رهگذر
غیرِممکن است!
اینجا
برای هر کسی
حتماً چراغی هست،
فقط خودش باید آن را
روشن کند.
the.simia
مردم
همه
از دَم؛
اندوهگین، افسرده، ناامید
همه از دَم آزرده، دلتنگ
the.simia
او که
برای بستنِ دستهای من میآید
بگو هیچ دستْبندی با خود نیاورد،
من دستهایم را
به کودکانِ کورهپزخانه قرض دادهام.
مهران کاسبوطن
وِل کن این حرفها را دختر،
دنیا خیلی سرد است در این سرزمین!
arghavan
شما هم یکبار
خیابانِ یکطرفه را خلاف بیایید
خواهید دید
لذتی که در انتقام هست
همان لذتیست که در انتقام هست
یك رهگذر
حجم
۴۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۱۱ صفحه
حجم
۴۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۱۱ صفحه
قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰۵۰%
تومان