بریدههایی از کتاب نامه ای عاشقانه از تیمارستان ایالتی
۲٫۹
(۲۰)
آدم وقتی واقعاً قدرِ بقیه رو میدونه که یه چند سالی از مرگشون بگذره.
Mohammad
نمیتوانم به کسی که دوستش دارم بگویم: «سلام، گلِ قشنگم. چهطوری مرغِ عشقِ نازم؟»
نازنین بنایی
چهت شده؟ اگه خودت رو بذاری جای من، میفهمی علافی یعنی چی. ولی من نقشم رو اونقدر خوب بلدم بازی کنم که همه فکر میکنن سرم خیلی شلوغه.
نازنین بنایی
شروع کردم به قصه گفتن: «روزی روزگاری در نپتون نژادی از عقربهای پنجسر زندگی میکرد.»
گفت: «چه بیمزه. شروعش که خیلی فسیل بود. تازه، اتمسفرِ سطحِ نپتون یخزدهست. عقربِ پنجسر چهطوری میتونه بدونِ اتمسفر زندگی کنه، ها؟»
سکوتی طولانی حاکم شد.
Ava
خیلی دوستت دارم، جین. تو تنها کسی هستی که مرا درک میکند. تو تنها کسی هستی که میفهمد چه میگویم: خرگوشکوچولویی آشفته در جنگلی پر از ببر.
نازنین بنایی
پدرم گفت:
فصل ۲۰
«همهچیز درست میشه.»
فصل ۲۱
گفتم: «آره.
فصل ۲۲
اونها من رو میفرستن
فصل ۲۳
دیوونهخونه.
فصل ۲۴
همهچیز
فصل ۲۵
مرتب میشه.
فصل ۲۶
مطمئن باشین.»
محمدرضا فرهادی
آدم وقتی واقعاً قدرِ بقیه رو میدونه که یه چند سالی از مرگشون بگذره.
شراره
چرا اصلاً با استلا آشنا شدم؟ چرا عاشقش شدم؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا عاشق کسی شدم که شانس رسیدن به او یک در میلیون است؟ مگر چه گناهی کردهام که مستحقِ چنین عذابیام؟ جین، برایم دعا کن. دعا کن که خدا بر من رحمت آورد. لطفاً برایم دعا کن.
نازنین بنایی
*
میخواهم بنویسم. میخواهم بنویسم و بنویسم و بنویسم. میخواهم آنقدر پول درآورم تا بتوانم هدیههای قشنگ برای استلا بخرم. خواستهٔ قلبیام این است که هدیههای قشنگی به استلا بدهم، هدیههایی در حدواندازهٔ زیبایی او. شک دارم دیگر بتوانم دل استلا را بهدست بیاورم، اما امیدوارم و دعا میکنم که دستکم بتوانم هدیههای قشنگی به او بدهم تا خوشحالش کنم، حتا اگر من آن کسی نباشم که بتواند خوشبختش کند. تنها چیزی که از زندگی میخواهم این است که استلا را خوشبخت کنم، و در برابرِ خطراتِ جنگل از او محافظت کنم، و همیشه مراقبش باشم. جین، تو را به خدا، این خواسته و توقعِ زیادی است؟ جین، نمیتوانم تنها زندگی کنم. باید زندگیام را به پای کسی بریزم. لطفاً از خدا بخواه بر من رحمت آورد.
نازنین بنایی
چرا عاشق کسی شدم که شانس رسیدن به او یک در میلیون است؟ مگر چه گناهی کردهام که مستحقِ چنین عذابیام؟
Behjat Shafiee
نمیتوانم به کسی که دوستش دارم بگویم: «میآی باهم بریم تو یه غار و ذرتِ بوداده بخوریم؟» یا بهش بگویم: «دوست داری سوارِ یه جفت ماهی قرمز بشیم و تا آلاسکا شنا کنیم؟»
fahim
گریس خیلی آرام بهسمتم آمد و در آغوشم جای گرفت. تنش انگار قالبِ دستهام بود.
*
آهسته زمزمه کرد: «چی میخوای؟»
*
بهسختی صداش را میشنیدم.
*
گفتم: «تو چرا اینقدر قشنگی؟»
*
گریس نخودی خندید.
naqme
جین، نمیتوانم تنها زندگی کنم. باید زندگیام را به پای کسی بریزم.
fahim
حجم
۳۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۳۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
۱۹,۵۰۰
۹,۷۵۰۵۰%
تومان