بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رنج های ورتر جوان | طاقچه
تصویر جلد کتاب رنج های ورتر جوان

بریده‌هایی از کتاب رنج های ورتر جوان

انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۴.۰از ۱۰۹ رأی
۴٫۰
(۱۰۹)
آه از این حسِ گم‌کردگی، این کمبود وحشتناکی که در سینهٔ خود دارم! ــ اغلب می‌اندیشم، اگر که می‌شد یک بار، تنها یک بار او را بر قلب خود بفشارم، تمامی این کمبود از میان می‌رفت.
rain_88
آخ، من صدبار دست به خنجر برده‌ام و خواسته‌ام قلبم را از فشار این رنج خلاص کنم. می‌گویند نژادی از اسب نجیب هست که اگر وحشتناک تازاندی و به ستوه‌اش آوردی، از سر غریزه یک رگ خود را به دندان پاره می‌کند، که تنفس را بر خود آسان‌تر کرده باشد. من هم اغلب چنین حالی دارم. دلم می‌خواهد یک رگ خودم را باز کنم و به این ترتیب به آزادی جاویدان برسم.
raha
درد کهنه این است که این مردم به پیامبر تو ایمان دارند، ولی به سخنانش گوش نمی‌دهند،
مریم صادقی
تنها این من نیستم که رنج می‌کشم. همهٔ انسان‌ها امیدشان به ناامیدی می‌کشد و از انتظاراتشان جز فریبی به‌جا نمی‌ماند.
raha
سرنوشت امثال ما این است که کج بفهمندمان.
علی دائمی
بهترین کار تو در حق دوستانت این است که چشم دیدن شادی آن‌ها را داشته باشی و با شرکت در این شادی، شادمانی آن‌ها را افزون کنی. آیا اگر روزی دیدی جان و دل آن‌ها از حسی هولناک در عذاب است و دلشان از غصه پریشان، عرضه داری که ذره‌ای از رنجشان بکاهی؟
pejman
درد کهنه این است که این مردم به پیامبر تو ایمان دارند، ولی به سخنانش گوش نمی‌دهند
علی دائمی
هیچ‌چیز آن‌قدر از کوره به درم نمی‌بَرَد که ببینم دارم از حس قلبی و باطنی‌ام حرف می‌زنم و جوابم را با جملاتی پوچ و قالبی می‌دهند.
علی دائمی
جوان دوباره رشتهٔ کلام را به دست گرفت و گفت: شما تندخویی را عادتی زشت می‌دانید. به گمانم دارید اغراق می‌کنید. گفتم به‌هیچ‌وجه. چون آن خویی که باعث خودآزاری و دیگرآزاری می‌شود، لایق اسمی غیر از این نیست. مگر همین بس نیست که از خوشبخت‌کردن همدیگر عاجزیم؟ دیگر چرا از اطرافیان و معاشرانمان آن شادی را هم بگیریم که گاهی از خود دلمان می‌جوشد و بیرون می‌ریزد.
rain_88
محبوبهٔ من فرشته‌ای آسمانی است! برو بابا! هر کسی محبوبهٔ خودش را فرشته می‌خواند، مگرنه؟
علی دائمی
مردم هر آدم فوق معمولی را که به کاری بزرگ یا درظاهر ناممکن دست زده، از قدیم وندیم با انگ مستی یا دیوانگی بدنام کرده‌اند.
علی دائمی
ما تا زمانی در باب این یا آن مطلب حق اظهار نظر داریم که خود نیز احساسش کرده باشیم.
مریم صادقی
وقتی آن مرز و محدودیتی را می‌بینم که پویایی و پژوهندگی آدمی اسیر حصار آن است، وقتی می‌بینم هدف همهٔ سختی‌ها تأمین نیاز زندگی است و هدف این تأمین باز به سهم خود افزودن بر روزهای همین زندگی سخت، یا وقتی می‌بینم دلخوشی آدمی به آن اندک دستاوردهای دانش و پژوهشْ بر توهم وتسلیم پایه دارد و از این حیث آدمی صرفآ اسیری است که دیوارهای سیاهچال خود را با تصویرهایی رنگین و چشم‌اندازهایی زیبا می‌آراید...
Aisan
زندگی در چشم برخی آدم‌ها خواب و خیالی بیش نیست. این گمان گاهی به من هم دست می‌دهد. وقتی آن مرز و محدودیتی را می‌بینم که پویایی و پژوهندگی آدمی اسیر حصار آن است، وقتی می‌بینم هدف همهٔ سختی‌ها تأمین نیاز زندگی است و هدف این تأمین باز به سهم خود افزودن بر روزهای همین زندگی سخت، یا وقتی می‌بینم دلخوشی آدمی به آن اندک دستاوردهای دانش و پژوهشْ بر توهم وتسلیم پایه دارد و از این حیث آدمی صرفآ اسیری است که دیوارهای سیاهچال خود را با تصویرهایی رنگین و چشم‌اندازهایی زیبا می‌آراید...
raha
من، از زمانی که او دوستم دارد، در چشم خودم ارجمند می‌آیم. می‌پرسی آیا احساسم گستاخی است یا یقینِ یک رابطهٔ راستین؟ ــ من آدمی سراغ ندارم که بترسم در گوشه‌ای از قلب لوته رقیب من باشد. با این حال، وقتی که از نامزد خودش حرف می‌زند، آن‌هم با آن‌همه گرمی و با آن‌همه عشق، حالت آدمی را دارم که همهٔ افتخارات و مقام‌هایش را از او سلب کرده، و شمشیرش را از او گرفته باشند.
omidariobarzan
البته می‌دانم که من و این مردم مثل هم نیستیم و نمی‌توانیم هم باشیم. اما معتقدم اویی که فاصله‌گرفتن از این به‌اصطلاح عوام را لازمهٔ حفظ احترام خود می‌داند، هم به اندازهٔ آن ترسویی درخور سرزنش است که از ترس شکست، خودش را از نگاه دشمن پنهان می‌کند.
علی دائمی
آیا در سینهٔ من این میل به تغییر موقعیت نشان یک دل‌زدگی ناخوشایند نیست که همه‌جا دنبالم می‌کند؟
ftme
آری! من جز سالک و زائری بر زمین نیستم! آیا شما بیش از این‌اید؟
ftme
آیا سرنوشتی که نصیب انسان کرده‌ای این است که روی خوشبختی را نبیند، مگر وقتی که هنوز به عقل نرسیده، یا وقتی که همین عقل را از کف داده است!
ftme
اساسآ آدم‌هایی خوشبخت‌ترند که بچه‌وار فارغ از غم فردا زندگی می‌کنند
پویا پانا
حالا که وقتم کم‌تر شده، دوست دارم کتاب با سلیقه‌ام جورتر باشد و نویسنده‌ای را دوست‌تر دارم که دنیای خودم را در داستان‌هایش ببینم
پویا پانا
زندگی در چشم برخی آدم‌ها خواب و خیالی بیش نیست.
Sophie
در این مملکت کدخدا که به کاری اراده کرد، از دیگران کاری برنمی‌آید.
AS4438
آیا سرنوشت چیزی جز این است که سهم خود را از بار رنج به دوش بکشیم و جاممان را تا به جرعهٔ آخر بنوشیم؟
rain_88
قلب ما اگر از عشق خالی باشد، چیست؟! چیست فانوس خیالی خالی از نور؟! ولی همین که شعله را در این محفظه گذاشتی، آن تصویرهای همه‌رنگ بر دیوار سفید اتاق به تجلی درمی‌آید! و این‌همه، حتی اگر بیش از وهمی گذرا نباشد، باز پایه و مایهٔ خوشبختی ماست که مثل بچه‌های معصوم دور آن می‌ایستیم و از این‌همه رنگ و جلوهٔ سحرآمیز لذت می‌بریم.
کاربر ۳۶۲۷۹۴۸
و این زمزمه و ولولهٔ جهان کوچک را در لابه‌لای ساقه‌ها، و آن نقش‌های بی‌شمار و حیرت‌انگیز را در کرم و پشه و پروانه به قلبم نزدیک‌تر می‌یابم و در پرتو آن‌ها حضور آن قادر متعال را حس می‌کنم که ما را بر صورت خویش آفرید، و نفخهٔ آن عاشق مهربان را که در سبک‌سیری یک شادی جاویدان ما را در پناه بال خود گرفته است و می‌برد، بله دوست من، وقتی که هوا در گرداگردم تاریک می‌شود و جهان در اطرافم، و آسمان مثل پیکر معشوقه‌ای در جانم آرام می‌گیرد، پس شوقی در روحم می‌دود و با خود می‌گویم، ای‌کاش می‌توانستی نقش‌بند این‌همه جوش وجنبش باشی و همهٔ آن‌چه را که چنین سرشار و گرم در وجودت زنده است، با نفخه‌ای بر صفحهٔ بوم بنشانی تا جلوهٔ آن آینهٔ جانت شود، همچنان که جان تو آینهٔ خدای بی‌کران است!
rain_88
روزهایم مثل ساعاتی که خداوند به مقربان خود ارزانی می‌کند، سرشار از سعادت است. سرنوشتم هرچه باشد، پنهان نمی‌کنم که شادی، آن ناب‌ترین شادی‌های زندگی را چشیده‌ام
mohammad reza Latifi
تو کافی است لحظه‌های گویای زندگی را دریابی و جرئت کنی که به زبانشان بیاوری. در آن صورت با کلماتی اندک کلامی بسیار گفته‌ای.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
این‌ها چه آدم‌هایی هستند که همهٔ جانشان به تشریفات بند است، و تمامی فکروذکرشان در طول سال به این‌که از چه راه می‌توانند شده حتی یک صندلی به شاه نزدیک‌تر بنشینند!
پویا پانا
قلب ما اگر از عشق خالی باشد، چیست؟! چیست فانوس خیالی خالی از نور؟! ولی همین که شعله را در این محفظه گذاشتی، آن تصویرهای همه‌رنگ بر دیوار سفید اتاق به تجلی درمی‌آید! و این‌همه، حتی اگر بیش از وهمی گذرا نباشد، باز پایه و مایهٔ خوشبختی ماست که مثل بچه‌های معصوم دور آن می‌ایستیم و از این‌همه رنگ و جلوهٔ سحرآمیز لذت می‌بریم.
raha

حجم

۱۶۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

حجم

۱۶۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان