- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب خرمگس
- بریدهها
بریدههایی از کتاب خرمگس
۴٫۳
(۱۱۳)
پدر... بههمراه ما بیایید! این بتها و دنیای مردهٔ کشیشها را رها کنید. در چهرهٔ آنها غبار بدبختیهای قرون جهالت موج میزند، آنها پوسیده و تباه و آلودهاند. این کلیسای طاعونزده را رها کنید. قدم به نور بگذارید تا بفهمید چه موهوماتی را بهنام خدا و مسیح میگرفتهاید. پدر، این ماییم که سرشار از زندگی و جوانی هستیم، این ماییم که بهار ابدی هستیم، این ماییم که آیندهایم، پدر، سپیدهدم امید را بر فراز سرتان نگاه کنید
لئون
این تاریکی... تاریکی بیرونی نیست که از آن میترسم... تاریکی درونی و عاطفی ماست... در آنجا، خلأیی وجود دارد که در آن نه میتوان گریه کرد و نه دندان بر هم سایید. فقط سکوت است... یک سکوت مطلق.
Mohammad
ما مرتدها معتقدیم که اگر مردی ناگزیر از تحمل چیزی است، باید آن را به بهترین نحو تحمل کند و اگر در زیر آن پشت خم کند... وای بر او! ولی یک مرد مسیحی، در چنین لحظاتی زاریکنان به درگاه خدا روی میآورد و مقدسین را بهیاری میطلبد و اگر آنان یاریاش ندهند، به دشمنان روی میآورد...
Mohammad
اگر همیشه دهنهٔ رامترین اسب را بکشید، بیشک بهطرف شما لگد میپراند.
.ً..
وینچ در این کتاب، سیمای انسانهایی را مجسم کردهاست که برای آزادی، استقلال و حقوق خود دست به مبارزه میزنند و در این راه از مرگ نیز هراسی ندارند.
لئون
این خدایی که او را میپرستید ریاکار است، نه زخمی بر بدن دارد، نه رنجی واقعی متحمل شده است. این من هستم که باید در قلب شما خانه کرده باشم. حق من بیش از اوست. پدر، هیچ شکنجهای نیست که من آن را تجربه نکرده باشم.
Mohammad
نه گربهٔ کوچولو، ما حق نداریم برای اینکه خودمان را راحت کنیم بمیریم، ما میتوانیم درصورتیکه آراممان کند، بر روی زمین تف کنیم و فحش بدهیم؛ ولی نباید پنجهٔ دست خود را جدا کرده و دور بیندازیم.»
nargess
آنها قصد دارند مرا بکشند؛ چون از من میترسند؛ چه آرزویی بالاتر از این میتواند برای یک مرد انقلابی وجود داشته باشد که دشمن از او هراس داشته باشد؟
🖤paria
این یک اصل حیاتی است که قدرتی غیرقابل کنترل، بیشتر افراد را بهسوی فساد میکشاند.
لیلی مهدوی
به روحی بیندیشید که از سرما میلرزد و بهخاطر نجابتش حتا آه هم نمیکشد. با همه میگوید و میخندد، با همه میجوشد، به همه عشق میورزد و سرانجام همین تن عریان، مورد ریشخندهای مردم که همچون تازیانهای پیکرش را مینوازد، قرار میگیرد و خندههایشان را که مثل آهن گداختهای جانسوز است، لمس میکند... به روحی بیندیشید که... در پیش نگاه مردم، در دل آرزو میکند تا کوهها بر سرش فرود آیند و صخرهها او را از چشم دیگران پنهان کنند... و به موشها که میتوانند در سوراخی بخزند و مخفی شوند، حسادت میکند. این را بهیاد داشته باشید که روح لال است، صدایی ندارد تا فریاد بکشد، نه طنین نالههایش بهگوش کسی میرسد و نه اگر نالهای کند، کسی آن را میشنود؛ بنابراین باید تحمل کند، صبر پیشه کند و شکیبایی بهخرج دهد. حرفهای پوچ و چرندی میزنم نه؟ پس چرا نمیخندید؟ آهان یادم آمد، شما از بذلهگویی و طنز بههیچوجه خوشتان نمیآید.
منیره
طبیعت عاطفی انسان چنین است؛ تحمل دیدن آدم ضعیف را در اطرافش ندارد.
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
«انگار زندگی در همهجا یکجور است، زشت و نفرتانگیز و مأوای مردم پست و فرومایه و پر از رازهای شرمآور و گوشههای تاریک؛ ولی بههرحال زندگی همین است و باید با آن ساخت و از آن لذت برد.»
Mina
همین حکم مرگی که برایم صادر کردهاند، بهخوبی نشان میدهد که آن را از روی وجدان انجام دادهام. آنها قصد دارند مرا بکشند؛ چون از من میترسند؛ چه آرزویی بالاتر از این میتواند برای یک مرد انقلابی وجود داشته باشد که دشمن از او هراس داشته باشد؟
.ً..
«گذشته از آن گذشتگان است و آینده از آن تست.» و افکارت را نه روی آزاری که در گذشته رساندهای؛ بلکه بر روی کمکی که اکنون میتوانی انجام دهی، متمرکز کن.»
Elahe_h
خرمگس با بیاعتنایی شانههایش را بالا انداخت و با خونسردی گفت: «در جنگ همهچیز مجاز و عادلانه است
زهرا
جمای دوستداشتنیام، من تو را از آن زمان که دخترکی زشت بودی، روپوش کتانی و دستمالگردن مشکی و زبری میپوشیدی و گیسهای بافتهات را به پشت میانداختی، دوست داشتم و هنوز هم بهراستی دوستت دارم.
🖤paria
بهطرف صورت مسیح مصلوب چرخید و هیچ اضطراب و التهابی در آن ندید. آنگاه از مشاهدهٔ این خدای ناتوان و صبور در بهت و شگفتی فرورفت.
nargess
انگار زندگی در همهجا یکجور است، زشت و نفرتانگیز و مأوای مردم پست و فرومایه و پر از رازهای شرمآور و گوشههای تاریک؛ ولی بههرحال زندگی همین است و باید با آن ساخت و از آن لذت برد.
Bookworm
حرفهایش خیلی شبیه پند و اندرزهای مسیح بود که میگوید قلمرو زمین و آسمانها در وجود خود شماست...
ــ از قضا این درست همان قسمتی بود که من از آن بدم آمد. با طول و تفصیل درمورد نکتههای متعالیای که ما باید خودمان بهشخصه درمورد ایشان فکر کنیم و آنها را احساس کنیم و چنان و چنین باشیم، سخن گفت؛ ولی یک کلمه دربارهٔ اینکه بهطور عملی چه کار باید انجام دهیم، نگفت.
لیلی مهدوی
هروقت سینیورا گراسینی از زنی نفرت بهدل میگرفت، این تنفر را بهصورت محبتی بینهایت نشان میداد.
لیلی مهدوی
من معتقدم بزرگترین گرفتاری ما این است که عدهای بهواسطهٔ روحیهٔ نامتعادل و سست خود، بتی را برای ستایش برمیگزینند و دچار تعصب فکری میشوند.
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
فقط محتاج آن بود که از این مردم پست و فرومایه دور شود و دوباره یک زندگی تازه را آغاز کند.
لیلی مهدوی
اصل بد و غلط این است که هر کسی بتواند در عینحال که قدرت بهبندکشاندن و یا اعطای آزادی را داشته باشد، بر دیگری حکومت کند
نفیسه خبوشانی
«عزیزم، اگر در جهان راهی پیدا شود که به کمک آن بتوان همهچیز را جبران کرد، آنگاه ارزشش را دارد تا به اشتباههای گذشتهٔ خود فکر کنیم؛ ولی بهراستی باید گذشته را به گذشته سپرد.
Mohammadreza Tashakori
ما حق نداریم برای اینکه خودمان را راحت کنیم بمیریم،
AS4438
بههرحال، این کارها و رفتار توست که مهم است، خواه مردم از تو بیزار باشند و یا دوستت داشته باشند.
Arman ekhlaspour
افکارت را نه روی آزاری که در گذشته رساندهای؛ بلکه بر روی کمکی که اکنون میتوانی انجام دهی، متمرکز کن.»
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
این را بهیاد داشته باشید که روح لال است، صدایی ندارد تا فریاد بکشد، نه طنین نالههایش بهگوش کسی میرسد و نه اگر نالهای کند، کسی آن را میشنود؛ بنابراین باید تحمل کند، صبر پیشه کند و شکیبایی بهخرج دهد
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
«تمام موجها و خیزابهای ناآرام تو از روی من گذشتند.»
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
«من در زمینهٔ هدایت و راهنمایی جوانان، بهویژه دانشجویان که قشر روشنفکر جامعه را تشکیل میدهند، تجربههای فراوانی دارم. قانون اصلی من این است که هرگز نباید کسی را بدون دلیل کافی از دانشگاه اخراج کرد. وقتی توجه خاصی به جوانان شود و مورد احترام قرار بگیرند، بهندرت ممکن است موجب دردسر شوند؛ ولی اگر همیشه دهنهٔ رامترین اسب را بکشید، بیشک بهطرف شما لگد میپراند.
سجاد
حجم
۳۴۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۱۴ صفحه
حجم
۳۴۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۱۴ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۲۴,۵۰۰۵۰%
تومان