بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب از این ولایت؛ داستان‌های کوتاه | طاقچه
تصویر جلد کتاب از این ولایت؛ داستان‌های کوتاه

بریده‌هایی از کتاب از این ولایت؛ داستان‌های کوتاه

۴٫۴
(۱۷)
مادرت چه می‌کند؟ - بیکار شد، آقا. دیروز دندان‌های جلوش افتاد و بیکار شد. خوب که جویا شدم، معلوم شد که مادرش برای مش باقر، تاجر خشکبار ده، کار می‌کرده. کارش خندان کردن پسته بوده. پسته‌های دهان بسته را با دندان باز می‌کرده. روزی بیست و پنج ریال هم می‌گرفته. پس از سال‌ها کار، دندان‌هایش ریخته و بیکار شده.
محسن سفیدگر
آدم بدبخت، خواب دیدنش هم بدبختیه.
محسن سفیدگر
ای متکا، دین و گناه سه راه دار و سه جاه‌دار و سه گمرکچی به گردنت اگر صُب زود بیدارمان نکنی
محسن سفیدگر
«سخته، خیلی سخته، اما تحمل می‌کنم، صبر می‌کنم، صبر کوچک خدا چهل ساله. یک مرتبه باید تکانشان بدهم، تکان سخت، که سکته بکنند. بی ناموس‌ها.»
کاربر ۴۳۴۳۱۶۹

حجم

۵۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۵۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۲۵,۵۰۰
۱۲,۷۵۰
۵۰%
تومان