بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نیایش چرنوبیل؛ رویدادنامه‌ی آینده | طاقچه
تصویر جلد کتاب نیایش چرنوبیل؛ رویدادنامه‌ی آینده

بریده‌هایی از کتاب نیایش چرنوبیل؛ رویدادنامه‌ی آینده

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۰از ۸۵ رأی
۴٫۰
(۸۵)
چندی پیش از پسر هجده‌ساله‌ای شنیدم که می‌گفت برای چه این شنل آبی احمقانه، این چکمه‌های مسخره را بپوشم و بروم بمیرم؟ من نمی‌خواهم بمیرم! نه برای نفت، نه برای جغرافیای وسیع کشورم، نه برای وطنم. من فقط می‌خواهم زندگی کنم. عشق بورزم. با طلوع خورشید برخیزم و از پنجره نگاه کنم که ریل‌های تراموا می‌درخشند و مردمان صبح در رفت‌وآمدند... آیا این کم چیزی است؟ فقط زندگی کنی!
Sasan
تحول در احساسات رخ داد... دکتر به جای دلداری به زن، از شوهر در حال مرگش می‌گفت، «امکان نزدیک شدن نیست، نباید ببوسیدش، نمی‌شود نوازشش کنید! این دیگر عشق شما نیست، بلکه شیئی است که به خاطر رادیواکتیوش باید نابود شود.» این‌جاست که شکسپیر عقب‌نشینی می‌کند، دانته هم. سؤال: نزدیک شدن یا نشدن؟ بوسیدن یا نبوسیدن؟
رویا
عادلانه‌ترین چیز در این دنیا مرگ است. هنوز کسی از آن معاف نشده است. زمین همه را می‌پذیرد: هم خوب‌ها را، هم بدها را، هم گناهکاران را. و عادلانه‌تر از این چیزی در این دنیا نیست. من در تمام زندگی‌ام صادقانه و سخت کار کردم. و منصفانه زندگی کردم. اما عدالتی نصیبم نشد.
Raziyeh Safdari
(اول سکوت می‌کند. بعد مدتی طولانی گریه). واقعاً چیزی وحشتناک‌تر از انسان وجود دارد؟ (دوباره ساکت می‌شود.)
Shadi
“بیماری‌هایی هستند که درمان نمی‌شوند. فقط باید نشست و دست‌هاشان را نوازش کرد.”
Clarissa
«ما یا در جنگ بودیم یا برای جنگ آماده می‌شدیم. در هر صورت هیچ‌گاه زندگی نکردیم. ما حتی به چیزی شک نمی‌کردیم. همان‌قدر که ما مردمان جنگ هستیم، قهرمانان ما، ایده‌آل‌های ما، تصورات ما از زندگی نظامی بوده‌اند. همهٔ ما در دههٔ نود این تصور را داشتیم که آزادی از جایی به دست خواهد آمد اما در واقع برای آزادی احتیاج به مردمان آزاد داریم، این مردم آزاد نیستند.»
yasinds
از جنگل می‌توان انتظار شکوفه داشت اما از شن هیچ‌وقت
ヽ( ´¬`)ノپری
از بلاروس دام به روسیه می‌بردند و می‌فروختند. گوساله‌ها سرطان خون داشتند. اما در عوض آن‌ها را ارزان‌تر معامله می‌کردند
ヽ( ´¬`)ノپری
سگ‌ها نزدیک خانه‌های‌شان در حال دویدن بودند و نگهبانی می‌دادند. منتظر آدم‌ها بودند؛ از دیدن ما خوشحال شدند، به سمت صدای انسان می‌دویدند... به دیدارمان می‌آمدند... در خانه به‌شان تیراندازی می‌کردیم، در انبار، در باغچه. در خیابان روی زمین می‌کشیدیم‌شان و توی کمپرسی می‌انداختیم. البته که خوشایند نبود. آن‌ها نمی‌توانستند بفهمند چرا آن‌ها را می‌کشیم؟ کشتن‌شان آسان بود. حیوانات خانگی... از اسلحه، از آدمیزاد نمی‌ترسیدند... به سمت صدای انسان می‌دویدند...
ヽ( ´¬`)ノپری
در خود منطقه آدم حیرت می‌کرد که چه‌طور سهل‌انگارانه و باخونسردی دربارهٔ حادثه صحبت می‌کنند
ヽ( ´¬`)ノپری
سرخ‌پوستان در مکزیک و حتی اجداد ما در روسیهٔ قبل از مسیحیت از حیوانات و پرندگانی که برای خوراک کشته بودند طلب بخشش می‌کردند. در مصر باستان حیوان حق داشت از انسان شکایت کند. در یکی از پاپیروس‌های باقی‌مانده در اهرام نوشته شده: «هیچ شکایتی از گاو نر علیه فلانی پیدا نشد.» مصریان قبل از رفتن از دنیا، دعایی می‌خواندند که در آن این کلمات هم بود: «من هیچ حیوانی را نرنجاندم. من از هیچ حیوانی نه دانه و نه علفی غصب نکردم.»
ヽ( ´¬`)ノپری
می‌خواهید بدانید؟ خب سوسیالیسم چیست: ترکیب زندان و مهدکودک. سوسیالیسم از جنس شوروی‌اش. انسان روحش را به دولت می‌فروخت، درونش را واگذار می‌کرد، در ازایش جیره می‌گرفت. این‌جا دیگر مسئلهٔ شانس هم وسط بود، به یکی جیرهٔ بزرگ می‌رسید، به دیگری کوچک. اما یک چیز عادلانه بود. به همه در ازای روح‌شان جیره می‌دادند.
حسین احمدی
عادلانه‌ترین چیز در این دنیا مرگ است. هنوز کسی از آن معاف نشده است. زمین همه را می‌پذیرد: هم خوب‌ها را، هم بدها را، هم گناهکاران را. و عادلانه‌تر از این چیزی در این دنیا نیست.
Sari
چرنوبیل برای کسانی که آن‌جا بودند، در چرنوبیل، تمام نشد. آن‌ها از جنگ نه، از دنیای دیگری بازگشته بودند
کاربر ۸۳۳۲۹۰
کسی که زندگی‌اش را در ازای زندگی بقیه داده، انسان مقدسی است.
kordelia
از افغانستان که برگشتم می‌دانستم زنده خواهم ماند! اما بعد از چرنوبیل همه‌چیز برعکس بود: دقیقاً همان وقتی که در خانه‌ای تو را خواهد کُشت. برمی‌گردی... اما همه‌چیز تازه شروع می‌شود...»
رویا
پس با وجود این آن‌ها کی هستند: قهرمان یا کسی که خودش را می‌کشد؟ قربانیانِ ایده‌ها و تربیت شوروی؟
رویا
هیچ‌کس از تشعشع رادیواکتیو چیزی نمی‌گفت... فقط نظامی‌ها با ماسک راه می‌رفتند...
نسا
قهرمان‌ها... قهرمان... امروز آن‌ها چه کسانی هستند؟ برای من پزشکی است که بی‌توجه به دستوراتی که از بالا می‌آید، حقیقت را به مردم می‌گوید. و روزنامه‌نگاران و دانشمندان
هر چیز که در جستن آنی،آنی
«من جهان کتاب‌هایم را از هزار صدا و سرنوشت، و تکه‌هایی از وجود و هستی چیده‌ام. من هر کتابم را در مدت چهار تا هفت سال می‌نویسم و تقریباً با پانصد تا هفتصد نفر ملاقات می‌کنم، حرف می‌زنم و یادداشت برمی‌دارم. تاریخ من، برای ده نسل کافی است؛ تاریخی که آغازش با داستان‌های مردمی است که انقلاب را به یاد دارند، جنگ، اردوگاه‌های استالینی را از سر گذرانده‌اند. وقایعی که تا این روزهای ما ادامه دارند.» تقریباً صد سال؛ تاریخ روح، روح روسی و یا دقیق‌تر «روح روسی ـ شورویایی». نویسنده از روح حاکم بر ذهن روسی می‌گوید و معتقد است برای مردم روسیه مقیاس اصلی وحشت، همسنگ زندگی است.
yasinds
فاجعهٔ چرنوبیل بزرگ‌ترین اتفاق تکنولوژیکیِ قرن بیستم شد.
yasinds
اصلاً فکر نمی‌کردیم...’ آن روزها کم پیش می‌آمد کسی به کارهایش فکر کند... چه‌قدر حیف که این‌قدر کم فکر می‌کردیم... در فرهنگ ما فکر کردن به خود، خودخواهی است. ضعفِ روحی. چون همیشه چیزی پیدا می‌شود که از تو و زندگی‌ات فراتر باشد...”
fateme
به ما می‌گفتند که باید پیروز شویم. علیه چه کسی؟ اتم؟ فیزیک؟ فضا؟ پیروزی برای ما یک اتفاق نیست بلکه فرایند است. زندگی جنگ است. برای همین عاشق سیل و حریق و زلزله بودند... همهٔ این‌ها را مکانی برای عمل می‌دانستند. لازم است “مردانگی و قهرمانی به تصویر درآید” و پرچم ما برافراشته شود.
Shayan
پیشرفت قربانی می‌خواهد، هر چه جلوتر بروی، قربانی‌ها بیش‌تر خواهند بود. نه کم‌تر از جنگ. این قضیه الآن درک‌پذیر شده است.
Shayan
من از یک چیز می‌ترسم که ترس جای عشق را در زندگی ما بگیرد..
kordelia
عادلانه‌ترین چیز در این دنیا مرگ است. هنوز کسی از آن معاف نشده است. زمین همه را می‌پذیرد: هم خوب‌ها را، هم بدها را، هم گناهکاران را. و عادلانه‌تر از این چیزی در این دنیا نیست
__mohadeseh.b__
انسانِ ما یا اسلحه دارد یا صلیب... همهٔ تاریخ همین بوده است... انسان دیگری وجود نداشته. حالا هم وجود ندارد.
amin dorri
یکی جرئت کرد و و از میان صف پرسید “چرا این را که چه‌جور تشعشع رادیواکتیوی است مخفی می‌کنند؟ چه مقدار دُز دریافت می‌کنیم؟”، وقتی ژنرال عازم شد، فرمانده بخش او را احضار و تو بیخش کرد. “بقیه را تحریک می‌کنی؟ آشوب‌طلب!”
لیلی مهدوی
گاهی چشم‌هایم را می‌بندم و به روستا می‌روم... اوه، چه‌طوری با آن‌ها حرف می‌زنم، این‌جا تشعشع رادیواکتیوی است، اما هم پروانه پرواز می‌کند، هم زنبور وزوز. و واسکای من موش می‌گیرد. (گریه می‌کند.) اما تو عشقم! آیا غمم را درک کردی؟ آن را به گوش مردم می‌رسانی؟ چون ممکن است من دیگر نباشم. در خاک پیدایم می‌کنند... زیر ریشه‌ها...» زینایدا اِودوکُمیونا کُوالنکا، ساکن منطقهٔ چرنوبیل
حسین احمدی
درست در روز حادثه دخترم شش سالش کامل می‌شد. یک‌بار که داشتم می‌خواباندمش توی گوشم زمزمه کرد “بابا، من می‌خواهم زندگی کنم، من هنوز کوچیکم.” فکر می‌کردم چیزی نمی‌فهمد... در مهدکودک وقتی پرستاری با روپوش سفید می‌دید یا در غذاخوری، آشپزی با روپوش سفید، دچار حملهٔ عصبی می‌شد. “نمی‌خواهم بروم بیمارستان! نمی‌خواهم بمیرم!” حالش از رنگ سفید به هم می‌خورد. ما حتی در خانهٔ نو پرده‌های سفید را عوض کردیم.
حسین احمدی

حجم

۴۴۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۳۹ صفحه

حجم

۴۴۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۳۹ صفحه

قیمت:
۷۶,۰۰۰
۳۸,۰۰۰
۵۰%
تومان