بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب به هادس خوش آمدید | طاقچه
تصویر جلد کتاب به هادس خوش آمدید

بریده‌هایی از کتاب به هادس خوش آمدید

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۱۹ رأی
۳٫۶
(۱۹)
از خیابان‌های تهران، خیابان ولی‌عصر را با چنارهای بلندش دوست داشت، و بیش از چنارها از سایهٔ آن‌ها خوشش می‌آمد
همچنان خواهم خواند...
ما برا تماشا کردن به‌دنیا اومدیم؟ ـ نه، ولی اگه برای تماشا کردن هم به‌دنیا می‌اومدیم، می‌ارزید که فقط تماشا بکنیم.
همچنان خواهم خواند...
شایعه دهان به دهان، محله به محله، شهر به شهر، حتا کشور به کشور چرخید.
همچنان خواهم خواند...
جنگ قواعد و اصول نداره، صلحه که قواعد و اصول داره. جنگ یعنی بی‌قانونی، بی‌قاعدگی، یعنی کشتن، بردن و خوردن، همون داستان کهنهٔ همیشگی.
Ailin_y
ـ جنگ قواعد و اصول نداره، صلحه که قواعد و اصول داره. جنگ یعنی بی‌قانونی، بی‌قاعدگی، یعنی کشتن، بردن و خوردن، همون داستان کهنهٔ همیشگی.
mojgan
پایگاه مقاومت جوانان ابراهیم‌آباد فعال‌ترین پایگاه بود و قبرستان ابراهیم‌آباد، آبادترین قبرستان منطقه.
Ailin_y
رودابه به انگشت‌های باریکش که بدون نوازش سرانگشت‌های احسان همچنان زیبا مانده بود، امر کرد بدون دستکش ظرف بشویند و کرم به خود نبینند و سخت کار کنند.
Ailin_y
شایعه دهان به دهان، محله به محله، شهر به شهر، حتا کشور به کشور چرخید.
rozhinism
بالاخره جنگ هم قواعد و اصول خودشو داره.
rozhinism
جنگ قواعد و اصول نداره، صلحه که قواعد و اصول داره. جنگ یعنی بی‌قانونی، بی‌قاعدگی، یعنی کشتن، بردن و خوردن، همون داستان کهنهٔ همیشگی.
rozhinism
شد خزان گلشن آشنـایی بازم آتش به جان زد جدایی
rozhinism
این چند روز مدام به نبودن، به خودکشی، به مرگ فکر کرده بود و همواره مرگ خودش را پایان زندگی پدرش دیده بود.
کاربر ۳۷۵۴۶۶۵
این چند روز مدام به نبودن، به خودکشی، به مرگ فکر کرده بود و همواره مرگ خودش را پایان زندگی پدرش دیده بود.
کاربر ۳۷۵۴۶۶۵
رودابه از پس هر سقوط، کسی را به درون خندق روحش می‌کشاند تا با دشمنی و مبارزه با او به لحظات اکنونش معنا بدهد.
rozhinism
این لحظه مثل یک لحظهٔ کشف و شهود بر او پدیدار شد. فکر انتقام در ذهنش چنان واضح و روشن جلوه‌گر شد که گمان برد همه از آن مطلع شده‌اند. پناه بردن به آشپزخانه همان و مواجه شدن با انواع چاقوها همان. تک‌تک چاقوهای آشپزخانه او را برای پاره کردن و دریدن به خود می‌خواندند.
rozhinism
قاتل‌ها، آدم‌دزدها، سارق‌ها، کلاه‌بردارها، معتادها، ولگردها، بی‌خانمان‌ها، رمال‌ها، فالگیرها، زندانی‌ها، قاچاقچی‌ها
rozhinism
رودابه حالا فرق قمه، چاقو، خنجر، شمشیر و شی برّنده را می‌دانست و می‌فهمید آدم‌ها را می‌توان با میل‌گرد، تبر، چماق، شیشه، پیچ‌گوشتی، قیچی، چکش، روسری، طناب، سیم، هفت‌تیر، تفنگ شکاری، تفنگ جنگی، تصادف ساختگی، آتش‌سوزی عمدی، سم، قرص خواب، اسید، پرت کردن از پنجره و پشت‌بام و دره، مادهٔ نظافت و... کشت. حالا می‌دانست قاتل نباید به صحنهٔ قتل برگردد، نباید اثر انگشت از خود به‌جا بگذارد، نباید لباس روشن و کفش عاج‌دار بپوشد، نباید در خانهٔ مقتول چیزی بنوشد یا بخورد، نباید همدست داشته باشد ــ اکثر همدست‌ها خائن هستند ــ و نباید آلت قتاله را در محل وقوع جنایت جا بگذارد.
rozhinism
از همه مهم‌تر خونسرد باشد و کشتن را حق خود و مردن را حق آن دیگری بداند.
rozhinism
عاشق واقعی کسی است که مستقیم به دل آتش می‌زند و از هیچ‌یک از قوایش کمک نمی‌گیرد.
rozhinism
حال دانش‌آموزی را داشت که در آستانهٔ یک امتحان بسیار مهم از یادآوری درس‌هایش طفره می‌رود، مبادا ذهنش آشفته شود.
rozhinism
لباس پوشید و موهایش را با حوله خشک کرد. تلویزیون تماشا کرد، کتاب خواند، راه رفت، اما زمان کش می‌آمد. زمان نبود، زمان مرده بود. ظهر نمی‌شد، ناهار نمی‌آمد، دخترها و خانم باباوند برنمی‌گشتند. دوباره به گوران تلفن کرد. باز هم کسی گوشی را برنداشت. کسی به‌قول ننه‌بیگم در دلش رخت می‌شست، تندوتند.
rozhinism
نمی‌توانست بماند چون مفید نبود، چون سربار بود، چون غذای دیگران را می‌خورد، چون جلو کولر زیر پتویی می‌خوابید که مال او نبود، چون تحقیر می‌شد، چون تحمل شنیدن متلک و کنایه نداشت.
rozhinism
نه عجله‌ای داشت، نه دلشوره‌ای. نه قلبش تند می‌زد، نه دست‌هایش عرق کرده بود.
rozhinism
احسان مرده بود و رودابه هر روز می‌مرد.
rozhinism
«رواق منظر چشم من آشیانهٔ توست، کرم نما و فرود آ که خانه خانهٔ توست»
rozhinism
نادیده گرفتن جسم به نادیده گرفتن دنیا انجامید، انگار جسم گذرگاه دنیا بود.
rozhinism
آدم باید وقتی عزیزه، وقتی سالمه، در اوج شکوه و جلال بمیره، جوون بمیره
نیتا

حجم

۱۸۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۳ صفحه

حجم

۱۸۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۳ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۵۰%
تومان