بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب راز نوشتن | طاقچه
تصویر جلد کتاب راز نوشتن

بریده‌هایی از کتاب راز نوشتن

۳٫۲
(۲۶)
ترسناک‌ترین لحظه همیشه درست قبل از آغاز است. بعد همه چیز روبه‌راه می‌شود.
کاربر ۱۵۸۰۸۱۱
اگر یک بار گولت زدند، شرم بر آنها. دوبار گولت زدند، شرم بر تو. اما وقتی سه‌بار گول خوردی، شرم بر هر دوی ما
erfangsm
اگر یک بار گولت زدند، شرم بر آنها. دوبار گولت زدند، شرم بر تو. اما وقتی سه‌بار گول خوردی، شرم بر هر دوی ما.
علی خواجه پور
فکر کنم چهل سالم بود که متوجه شدم، تقریباً تمام نویسنده‌های داستان‌های تخیلی و شاعرانی که بیتی از اشعارشان را منتشر کرده‌اند، متهم شده‌اند که استعدادشان را هدر داده‌اند. هر کاری که بکنید؛ چیزی بنویسید، نقاشی کنید، برقصید، مجسمه‌سازی کنید یا آواز بخوانید، دیگران کاری می‌کنند که احساس کنید، هنرتان ارزشی ندارد، همین.
erfangsm
هر وقت خسته می‌شدم، یا اگر قبض آب و برق می‌آمد که باید می‌پرداختم و نداشتم، احساس بدی پیدا می‌کردم. به خود می‌گفتم، زندگیمان به این صورت پیش نمی‌رود. بعد فکر می‌کردم، نیمی از مردم دنیا هم همین‌طور فکر می‌کنند.
-؟!.شبح.!؟-
بیشتر مردم وقتی علاقهٔ مفرطشان به تلویزیون کم می‌شود، از مطالعه لذت می‌برند. من پیشنهاد می‌کنم تلویزیون را خاموش کنید تا علاوه بر کیفیت زندگی، کیفیت نگارشتان هم بهتر شود. این کار گذشت می‌خواهد، اما تا چه حد؟
مهرآذر
فکر می‌کنم بسیاری استعداد نویسندگی و داستان‌گویی دارند و این استعداد می‌تواند به کمک توشه‌ای که از خاطرات و تجربیات همراه داریم، مستحکم و پُربار شود
erfangsm
البته خودم را فریب می‌دادم و به خود می‌گفتم هنوز وقت هست، هنوز دیر نیست،
-؟!.شبح.!؟-
منتقدانی که سعی می‌کنند از راه‌های سخت روشنفکرانه، قدمی فراتر بردارند، معمولاً کمتر موفق می‌شوند.
sima
نوشته بود: «داستان خوبی است. نه برای ما، اما خوب است. تو استعداد داری. باز هم بفرست.» این چهار جملهٔ کوتاه که با خودنویس و بدخط نوشته شده بود و لکه‌های رنگ‌ورو رفتهٔ بزرگی از خودش باقی گذاشته بود، به زمستان کسل‌کنندهٔ شانزده سالگی من روحیه داد. ده سال و اندی گذشت، بعد از اینکه دو رمانم را فروختم، شب ببر را در جعبهٔ دست‌نوشته‌های قدیمی پیدا کردم و فکر کردم هنوز داستان باارزشی است، هرچند شبیه آن را کسی نوشته و عدم موفقیت آن را تازه تجربه کرده بود. داستان را دوباره نوشتم و فوری آن را برای نشریهٔ فانتزی و علمی تخیلی فرستادم. این بار آن را خریدند. چیزی که توجه‌ام را جلب کرد، این بود که وقتی کمی موفقیت پیدا می‌کنید، مجله‌ها کمتر از عبارت «نه برای ما» استفاده می‌کنند.
m.dehnavi
احساس می‌کردم طرح‌های زیادی در ذهنم هست، انگار کسی مرا داخل ساختمان عظیمی که تعداد زیادی در بسته داشت برده بود و من آزاد بودم هر دری را که دوست داشتم باز کنم. فکر می‌کردم در زندگی هر کسی درهای زیادی هست که می‌تواند باز کند (هنوز هم این احساس را دارم).
حسن
ترسناک‌ترین لحظه همیشه درست قبل از آغاز است. بعد همه چیز روبه‌راه می‌شود.
مهرآذر
من کتابخوان کُندی‌ام، اما سالی هفتاد هشتاد کتاب مطالعه می‌کنم که بیشتر آنها داستان‌اند. من کتاب را به خاطر مهارت آن نمی‌خوانم؛ مطالعه می‌کنم چون مطالعه را دوست دارم. شب‌ها سرگرمی من این است که روی مبل آبی خودم لم بدهم و کتاب بخوانم. همین‌طور هم داستان را به‌خاطر هنر آن نمی‌خوانم، بلکه دوست دارم داستان بخوانم. با این حال یک جریان آموزشی پیش می‌آید. هر کتابی را که انتخاب می‌کنید از آن درسی می‌آموزید، و اغلب از کتاب‌های بد بیشتر چیز یاد می‌گیرید تا کتاب‌های خوب.
سیداحمد حسینی
مطالعه، اساس خلاقیت یک نویسنده است. من هر جا می‌روم کتابی همراه دارم و می‌بینم چه فرصت‌های زیادی برای مطالعه پیش می‌آید. مهم این است که خودتان را عادت بدهید در هر فرصتی کتاب بخوانید. اتاق‌های انتظار به درد مطالعه می‌خورند، همین‌طور سالن‌های انتظار سینما یا تئاتر قبل از نمایش، صف‌های طویل و خسته‌کنندهٔ صندوق‌های پرداخت. حتی می‌توانید هنگام رانندگی به کتاب‌های صوتی گوش کنید. از کتاب‌هایی که سالانه می‌خوانم، شش تا دوازده‌تایشان کتاب صوتی است
سیداحمد حسینی
آن شب، تابی در یکی از صندلی‌های جنبان نشسته بود. من کنار او روی زمین نشسته بودم و ضمن اینکه صحبت می‌کرد، دستم را پشت پای او گذاشته بودم و از روی جوراب، گرمی تنش را حس می‌کردم. او به من لبخند زد. این چیزها اتفاقی نیست، مطمئنم.
حسن
تلویزیون دیر به خانهٔ خانوادهٔ کینگ آمد و از این بابت خوشحالم. من واقعاً از دستهٔ خوش‌شانس‌ها بودم؛ قبل از آنکه دیگران یاد بگیرند روزانه با ویدئوهای آشغال، خودشان را سرگرم کنند، من جزء معدود رمان‌نویسان آمریکایی بودم که یاد گرفتم بخوانم و بنویسم.
ولی الله
احساس می‌کردم طرح‌های زیادی در ذهنم هست، انگار کسی مرا داخل ساختمان عظیمی که تعداد زیادی در بسته داشت برده بود و من آزاد بودم هر دری را که دوست داشتم باز کنم. فکر می‌کردم در زندگی هر کسی درهای زیادی هست که می‌تواند باز کند (هنوز هم این احساس را دارم).
-؟!.شبح.!؟-
اگر یک بار گولت زدند، شرم بر آنها. دوبار گولت زدند، شرم بر تو. اما وقتی سه‌بار گول خوردی، شرم بر هر دوی ما
-؟!.شبح.!؟-
زندگی سیستم حمایت از هنر نیست، بلکه عکس آن درست است.
حسن
دفاع همینگوی چنین است: «من به عنوان یک نویسنده، شخص خیلی حساسی‌ام، اما یک مَرد و مردان حقیقی تسلیم احساساتشان نمی‌شوند. فقط مردهای نازک‌نارنجی این کار را می‌کنند. به همین جهت مشروب می‌خورم، چون راه دیگری برای مقابله با مکتب اگزیستانسیالیسم ندارم که به کارم ادامه دهم. یک مرد واقعی همیشه راهی پیدا می‌کند که از عهدهٔ آن برآید.»
حسن

حجم

۲۸۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

حجم

۲۸۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
۳۳,۶۰۰
۳۰%
تومان