جملات زیبای کتاب راز نوشتن | طاقچه
تصویر جلد کتاب راز نوشتن

بریده‌هایی از کتاب راز نوشتن

۳٫۲
(۲۶)
ترسناک‌ترین لحظه همیشه درست قبل از آغاز است. بعد همه چیز روبه‌راه می‌شود.
کاربر ۱۵۸۰۸۱۱
اگر یک بار گولت زدند، شرم بر آنها. دوبار گولت زدند، شرم بر تو. اما وقتی سه‌بار گول خوردی، شرم بر هر دوی ما
erfangsm
هر وقت خسته می‌شدم، یا اگر قبض آب و برق می‌آمد که باید می‌پرداختم و نداشتم، احساس بدی پیدا می‌کردم. به خود می‌گفتم، زندگیمان به این صورت پیش نمی‌رود. بعد فکر می‌کردم، نیمی از مردم دنیا هم همین‌طور فکر می‌کنند.
-؟!.شبح.!؟-
بیشتر مردم وقتی علاقهٔ مفرطشان به تلویزیون کم می‌شود، از مطالعه لذت می‌برند. من پیشنهاد می‌کنم تلویزیون را خاموش کنید تا علاوه بر کیفیت زندگی، کیفیت نگارشتان هم بهتر شود. این کار گذشت می‌خواهد، اما تا چه حد؟
مهرآذر
فکر می‌کنم بسیاری استعداد نویسندگی و داستان‌گویی دارند و این استعداد می‌تواند به کمک توشه‌ای که از خاطرات و تجربیات همراه داریم، مستحکم و پُربار شود
erfangsm
بیشتر مردم وقتی علاقهٔ مفرطشان به تلویزیون کم می‌شود، از مطالعه لذت می‌برند. من پیشنهاد می‌کنم تلویزیون را خاموش کنید تا علاوه بر کیفیت زندگی، کیفیت نگارشتان هم بهتر شود.
کرم کتابخوان
البته خودم را فریب می‌دادم و به خود می‌گفتم هنوز وقت هست، هنوز دیر نیست،
-؟!.شبح.!؟-
منتقدانی که سعی می‌کنند از راه‌های سخت روشنفکرانه، قدمی فراتر بردارند، معمولاً کمتر موفق می‌شوند.
sima
ترسناک‌ترین لحظه همیشه درست قبل از آغاز است. بعد همه چیز روبه‌راه می‌شود.
مهرآذر
۱ اگر دوست دارید نویسنده شوید، باید دو اصل مهم را رعایت کنید: زیاد بخوانید و بنویسید. تا جایی که می‌دانم، راه دیگری وجود ندارد و راه میانبری هم نیست.
کرم کتابخوان
احساس می‌کردم طرح‌های زیادی در ذهنم هست، انگار کسی مرا داخل ساختمان عظیمی که تعداد زیادی در بسته داشت برده بود و من آزاد بودم هر دری را که دوست داشتم باز کنم. فکر می‌کردم در زندگی هر کسی درهای زیادی هست که می‌تواند باز کند (هنوز هم این احساس را دارم).
حسن
نوشته بود: «داستان خوبی است. نه برای ما، اما خوب است. تو استعداد داری. باز هم بفرست.» این چهار جملهٔ کوتاه که با خودنویس و بدخط نوشته شده بود و لکه‌های رنگ‌ورو رفتهٔ بزرگی از خودش باقی گذاشته بود، به زمستان کسل‌کنندهٔ شانزده سالگی من روحیه داد. ده سال و اندی گذشت، بعد از اینکه دو رمانم را فروختم، شب ببر را در جعبهٔ دست‌نوشته‌های قدیمی پیدا کردم و فکر کردم هنوز داستان باارزشی است، هرچند شبیه آن را کسی نوشته و عدم موفقیت آن را تازه تجربه کرده بود. داستان را دوباره نوشتم و فوری آن را برای نشریهٔ فانتزی و علمی تخیلی فرستادم. این بار آن را خریدند. چیزی که توجه‌ام را جلب کرد، این بود که وقتی کمی موفقیت پیدا می‌کنید، مجله‌ها کمتر از عبارت «نه برای ما» استفاده می‌کنند.
m.dehnavi
من کتابخوان کُندی‌ام، اما سالی هفتاد هشتاد کتاب مطالعه می‌کنم که بیشتر آنها داستان‌اند. من کتاب را به خاطر مهارت آن نمی‌خوانم؛ مطالعه می‌کنم چون مطالعه را دوست دارم. شب‌ها سرگرمی من این است که روی مبل آبی خودم لم بدهم و کتاب بخوانم. همین‌طور هم داستان را به‌خاطر هنر آن نمی‌خوانم، بلکه دوست دارم داستان بخوانم. با این حال یک جریان آموزشی پیش می‌آید. هر کتابی را که انتخاب می‌کنید از آن درسی می‌آموزید، و اغلب از کتاب‌های بد بیشتر چیز یاد می‌گیرید تا کتاب‌های خوب.
سیداحمد حسینی
من کتاب را به خاطر مهارت آن نمی‌خوانم؛ مطالعه می‌کنم چون مطالعه را دوست دارم.
کرم کتابخوان
خُب، من پنجاه و چند ساله‌ام، و کتاب‌های زیادی برای مطالعه وجود دارد. وقت ندارم کتاب‌هایی را که بد نوشته شده‌اند، بخوانم.
کرم کتابخوان
«بی‌احترامی و بددهنی، زبان افراد نادان است و از نظر لغوی بحث‌انگیز.»
کرم کتابخوان
اگر به داستان‌نویسی ادامه دهید، متوجه خواهید شد، هر شخصیتی که خلق می‌کنید، بخشی از آن خودتان است. وقتی از خودتان سؤال می‌کنید که اگر یک سری شرایط معین به شخصیت معینی بدهید، چه خواهد کرد، بدون شک حدستان بر اساس کاری است که احتمالاً خودتان انجام خواهید داد
کرم کتابخوان
«تمام چیزها دست خدا است.»
کرم کتابخوان
اگر یک بار گولت زدند، شرم بر آنها. دوبار گولت زدند، شرم بر تو. اما وقتی سه‌بار گول خوردی، شرم بر هر دوی ما
-؟!.شبح.!؟-
احساس می‌کردم طرح‌های زیادی در ذهنم هست، انگار کسی مرا داخل ساختمان عظیمی که تعداد زیادی در بسته داشت برده بود و من آزاد بودم هر دری را که دوست داشتم باز کنم. فکر می‌کردم در زندگی هر کسی درهای زیادی هست که می‌تواند باز کند (هنوز هم این احساس را دارم).
-؟!.شبح.!؟-
تلویزیون دیر به خانهٔ خانوادهٔ کینگ آمد و از این بابت خوشحالم. من واقعاً از دستهٔ خوش‌شانس‌ها بودم؛ قبل از آنکه دیگران یاد بگیرند روزانه با ویدئوهای آشغال، خودشان را سرگرم کنند، من جزء معدود رمان‌نویسان آمریکایی بودم که یاد گرفتم بخوانم و بنویسم.
ولی الله
آن شب، تابی در یکی از صندلی‌های جنبان نشسته بود. من کنار او روی زمین نشسته بودم و ضمن اینکه صحبت می‌کرد، دستم را پشت پای او گذاشته بودم و از روی جوراب، گرمی تنش را حس می‌کردم. او به من لبخند زد. این چیزها اتفاقی نیست، مطمئنم.
حسن
مطالعه، اساس خلاقیت یک نویسنده است. من هر جا می‌روم کتابی همراه دارم و می‌بینم چه فرصت‌های زیادی برای مطالعه پیش می‌آید. مهم این است که خودتان را عادت بدهید در هر فرصتی کتاب بخوانید. اتاق‌های انتظار به درد مطالعه می‌خورند، همین‌طور سالن‌های انتظار سینما یا تئاتر قبل از نمایش، صف‌های طویل و خسته‌کنندهٔ صندوق‌های پرداخت. حتی می‌توانید هنگام رانندگی به کتاب‌های صوتی گوش کنید. از کتاب‌هایی که سالانه می‌خوانم، شش تا دوازده‌تایشان کتاب صوتی است
سیداحمد حسینی
من با بچه‌هایی به مدرسه می‌رفتم که ماه‌ها یک‌دست لباس کهنه می‌پوشیدند، بچه‌هایی که پوست پُر از زخم و جوش و چهره‌هایی عجیب و غریب مثل عروسک‌های صورت چروکیده داشتند که در اثر سوختگی درمان نشده بودند، بچه‌هایی که در ظرف غذایشان سنگ بود و با فلاسک‌های خالی روانهٔ مدرسه می‌شدند.
کرم کتابخوان
«بعضی از مالکان افرادی مهربان بودند، زیرا از کاری که باید می‌کردند متنفر بودند و بعضی از آنها عصبانی، زیرا از ظلم متنفر بودند، بعضی بی‌رحم، زیرا سال‌ها قبل متوجه شده بودند که کسی نمی‌تواند مالک چیزی باشد مگر آنکه بی‌رحم باشد.»
کرم کتابخوان
اگر وقت مطالعه نداشته باشید، وقت یا ابزار نوشتن هم نخواهید داشت، همین.
کرم کتابخوان
وقتی از چیزی لذت نمی‌برید، نشانهٔ خوبی نیست. بهتر است به کاری بپردازید که در آن استعداد دارید و از انجامش لذت بیشتری می‌برید. استعداد، اجرای کل تمرین را بی‌معنی می‌کند؛ وقتی در چیزی استعداد دارید، آن‌قدر ادامه دهید تا از انگشتتان خون جاری شود یا چشم‌هایتان از حدقه درآید.
کرم کتابخوان
باور کنید، واقعاً کنجکاوم که بدانم. اگر خدا استعدادی به شما داده که می‌توانید از آن استفاده کنید، محض رضای خدا، چرا این استعداد را در خود می‌کُشید؟
کرم کتابخوان
بعضی‌ها نمی‌خواهند حقیقت را بشنوند، اما تقصیر شما نیست. صحبت چه زشت باشد، چه زیبا، نشانهٔ شخصیت است؛
کرم کتابخوان
. بعد با لحنی امیدوارکننده، لبخند زد و گفت: «استیوی، ناراحت نباش، دردی ندارد.» من هم حرفش را باور کردم. برای این دروغ باید زندانی می‌شد (دروغ گفتن به بچه باید جریمه‌ای دو برابر داشته باشد).
-؟!.شبح.!؟-

حجم

۲۸۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

حجم

۲۸۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
۳۳,۶۰۰
۳۰%
تومان