بریدههایی از کتاب چمدان
۳٫۷
(۵۸)
شماها نمیدانید چه شیرین است، وقتی آدم میتواند گذشت داشته باشد، فداکاری کند، برای فکری، آرزویی، برای ایمان و عقیده، برای هرچه شایسته از دست دادن زندگی است. این زندگی پر ملالت و یکنواخت من چه ارزشی داشت. آماده برای مرگ بودن زندگی را شیرین میکند.
Bluenight
زیبایی زندگی در همین ندانستگی است، در همین امید که فردا بهتر خواهد شد، دنیا آرامتر، زیباتر خواهد شد.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
پدر خدای خانه است.
Masoud Amini
این مصیبت را کسی نتوانسته است تصور کند که ممکن است اشخاصی باشند که نتوانند اصلاً دوست داشته باشند.
Mahdieh
زنها همه خود را میفروشند، بعضی در مقابل یک پول جزیی برای ساعت و روز، بعضی دیگر برای یک عمر در مقابل تأمین زندگی.
Monaaa♡
زیبایی زندگی در همین ندانستگی است، در همین امید که فردا بهتر خواهد شد، دنیا آرامتر، زیباتر خواهد شد.
Monaaa♡
من خوب میدانم که تو همیشه مرا دوست نخواهی داشت. موجی است میآید و بعد میرود. موج میرود اما آب سر جای خود هست
مهرنوش آیرم
من هم ترا دوست میدارم، من آن قدر ترا دوست دارم، که نمیتوانم ترا بخرم. بهتر این است که همین وهم برای ما بماند. این وهم بد نیست، به آدم دلداری میدهد، به آدم جرأت و امیدواری میدهد.
hoseini.pr
. پدر خدای خانه است. درست انعکاس مذهب در خانواده و یا برعکس
090909
ایشان یک روز شرح مفصلی راجع به ریشه لغت پالتو برای اینجانب صحبت فرمودند. کلمه پالتو از Paletot فرانسه اقتباس شده و این همان لغت Paltrok هلندی است، و آن در قدیم لباسی بوده که روی لباسهای دیگر تنشان میکردند و این لباس ممکن است شبیه به توگای رومی و یا تونیک کشیشها بوده باشد و با ردا و عبای مسلمین و خرقه دراویش و متصوفین و لباده اهل دین و جبه اعیان و مقربین سلاطین و چادر مخدرات و خوانین در یک حکم است.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
مردی که هیچ جامه ندارد به اتفاق بهتر ز جامهای که درو هیچ مرد نیست
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
من محکوم به مرگی را دیدهام که شب پیش از اجرای فرمان مرد. من محکوم به مرگی را میشناسم که قبل از تیرباران شدن صورتش را تراشید، لباسهای قشنگ تنش کرد، از دوستانش خداحافظی کرد و مردانه رو به مرگ رفت
arghavan
آنهایی که در دنیا زیاد زجر کشیدهاند، ماسکی روی صورتشان زدهاند، آنهایی که زیاد گریه و به همان اندازه زیاد ناله میکنند، اصلاً نمیدانند درد چیست.
صَبا
دقت و مواظبت او، وقار و بزرگمنشی او، وقاری را که از آباء و اجداد به ارث برده بود، وقار شترمآبی او با زندگانی مشوش پریشان من، با دل چرکین من به هیچ وجه جور نمیآمد.
NeginJr
آقای نواپور جوان منورالفکری بودند و اعتقاد داشتند که باید چون سعدی قسمتی از عمر را به مطالعه و قسمتی را به مسافرت و قسمتی را به سخنسرایی گذراند، منتها ایشان به هیچ وجه مایل نبودند که سطح فکری خود را تا به حد آن دوره سعدی تنزل دهند و میفرمودند:
«میان عصر حاضر که در آن خدای الکتریک بر همه جا فرمانفرمایی میکند و به وسیله رادیاسیون الکتریک ازدور میلیونها گاو ماده را بدون اینکه قبلاً و بعدا و یا در همان حال با گاوهای نر جمع بشوند، میتوان آبستن کرد، به طوری که حتی نر و ماده بودن گوسالهها در اختیار ما باشد، با دوره سعدی تفاوت از زمین تا آسمان است»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
من خوب میدانم که تو همیشه مرا دوست نخواهی داشت. موجی است میآید و بعد میرود. موج میرود اما آب سر جای خود هست، تو مرا فراموش میکنی. این طور نیست؟ اما من فراموش نمیکنم. من به آرزوی خودم رسیدهام. زندگانی من به هدر نرفته است. تا به حال به عشق این وهم زندگانی میکردم. از این به بعد هم به یاد این روزها زندگی خواهم کرد
arghavan
یک دیو منحوس مندرس مهیب، پول، جامعه، محیط او را مجبور میکرد که برود خودش را بفروشد، برای یک عمر بفروشد، برای این که بتواند فقط زندگانی کند، زنها همه خود را میفروشند، بعضی در مقابل یک پول جزیی برای ساعت و روز، بعضی دیگر برای یک عمر در مقابل تأمین زندگی.
arghavan
ایشان به کلی مخالف تمدن سامی و عربی و آثار آن دوره بوده و معتقدند که مملکت ایران که مهد نژاد آریایی است باید خود را از لوث تمدن عرب خلاص کرده و خوی نیاکان و پیشینیان را پیشه گیرد.
صَبا
میدانست که من مخالف او هستم. میدانست که من فقط لبهای او را دوست داشتم
090909
چشمهایش قی گرفته، تریاک دارد او را میکشد. فقط این زن میتواند او را نجات دهد. من پهلوی خودم فکر میکنم، اگر فرضا هم بمیرد، چه تأثیری در نظام عالم دارد. این فکر در جای خود منطقی و درست است. اما... شاید کوکب هم به جای خود عضو مفیدتری برای جامعه باشد
Hamid_R_khani
یک عمر به هدر رفته بود، حالا باید انتقام کشید... با این آهنگ دیرینگ... دیرینگ... عروس... داماد... دنگ.
سه سیم پاره شده بود، او هم زد به سیم آخر.
muculus
دسته سوم آنهایی بودند که در سن پنج یا شش سالگی به زندان آمده و دزدی و جیببری را در زندان از دزدهای دیگر یاد گرفته بودند و بالاخره پس از پانزده سال دزدی و ولگردی دفعه آخر با سلاح به دزدی رفته بودند و کسی را کشته بودند. این دسته که آنها را جامعه «قاتلین بالذات» اسم میگذارد، همان کسانی هستند که خود جامعه برای دزدی و جنایت تربیت میکند.
مهرنوش آیرم
ای کاش میتوانستم عین کلمات او را اینجا تکرار کنم، شاید همان تأثیری که در من کرده است و یا اقلاً سایهای از آن اینجا بیفتد، تا معلوم شود که زندگی، مصائب زندگی، دردها، چطور آدم را شاعر و هنرمند میکنند.
مهرنوش آیرم
آیا این مرگ به از آن نیست که قاضی به زجر محکومش پوزخند بزند؟
آیا این مرگ به از آن نیست که محتاج پشت خم کند!
آیا این مرگ به از آن نیست که آدم در بند باشد؟
از همین جهت است که آنها جشن گرفتهاند.
رقص میکنند، برای آنکه آزادند.
Monaaa♡
پدر خدای خانه است
Arezuwishi
او خود را استاد هنرمند میدانست، مردم میگفتند که تو مطربی. اما مردم که در زندگانی او حق رأی و قضاوت نداشتند چرا حق داشتند به شرط این که میفهمیدند و قضاوت میکردند.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
آیا مهتاب قشنگ نیست؟ چرا، برای آنکه تمام مناظر عاشقانه و شاعرانه شعرا و نویسندگان مساویست با زلف پریشان بهعلاوه کنار جوی آب، بهعلاوه مهتاب. غافل از اینکه مهتاب هم با شرایط دیگری خوب و بد است.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
کلید رمز زندگی اشخاص در دست زنهاست.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
حالا سوسکی هم تمام شد. مه سیگار تبدیل به ابرهای سفید رنگی شد که ماهتاب را بپوشاند، اما باد ملایمی آنها را پراکنده کرد. از دور از پشتبام همسایه صدای آواز سوزناکی میآمد. یک آواز مهیب.
Bluenight
ساززن تازه خودش را فراموش کرده بود، تازه فراموش کرده بود که فردا هم زنده است، تازه فراموش کرده بود آنهایی را که هیچ وقت به فکر او نیستند.
Bluenight
حجم
۱۰۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۱
تعداد صفحهها
۱۷۳ صفحه
حجم
۱۰۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۱
تعداد صفحهها
۱۷۳ صفحه
قیمت:
۴۷,۰۰۰
۳۲,۹۰۰۳۰%
تومان