بریدههایی از کتاب حمام روح
۴٫۸
(۴)
آیا این عجیب نیست؟ من شدیداً دوست دارم که دیگران مرا فریب دهند تا بر آنها که فکر میکنند من نمیدانم که فریبم میدهند، بخندم!
Mohammad
هرگز در پاسخ، عاجزانه در نماندهام مگر در برابر کسی که از من پرسید:
تو کیستی؟
Mohammad
به زندگی گفتم: «دوست دارم صدای مرگ را به گوش بشنوم.»
زندگی کمی صدایش را بلندتر کرد و گفت: «هماینک تو صدای مرگ را میشنوی.»
Mohammad
«آری، آری! خودشناسی، مادر همهٔ شناختهاست.
معجزه ی سپاسگزاری
ریشه، گلی است بیاعتنا به شهرت و آوازه.
حدیث
«آری، آری! خودشناسی، مادر همهٔ شناختهاست. اما من، من باید خودم را بشناسم. دقیق و عمیق. من باید نقاب از اسرار روحم بردارم و پرده را از روی نهفتههای قلبم به کنار بزنم. بلکه بر من است تا وجود معنوی و مادی خویش را به خودم بشناسانم و اسرار و خفایای این دو را بر یکدیگر آشکار کنم…». این کلمات را با لحنی حماسی از دهان بیرون داد و آتش «عشق به شناخت» در چشمهایش زبانهای روشن کشید
معجزه ی سپاسگزاری
هرگز در پاسخ، عاجزانه در نماندهام مگر در برابر کسی که از من پرسید:
تو کیستی؟
حدیث
همانا خداوند در درون هر کدام از ما پیامبری قرار داده تا این پیامبر، ما را به سوی نور رهنمون شود، اما در میان مردم هستند کسانی که هستی را در خارج از خویش جستوجو میکنند در حالی که هستی در وجود آنهاست و آنها از این امر بیاطلاعاند.
محمدحسین
"هدف از زندگی، تلاش برای نیل به اسرار ماورای زندگی است"
محمدحسین
شادمانه مردن را بر ملولانه زیستن، ترجیح میدهم.
محمدحسین
دوستی با آدم جاهل هم به گونهٔ بحث و استدلال با آدم مست، کاری احمقانه است.
حدیث
خودشناسی، مادر همهٔ شناختهاست.
محمدحسین
یک بار به زندگی گفتم: «دوست دارم صدای مرگ را به گوش بشنوم.»
زندگی کمی صدایش را بلندتر کرد و گفت: «هماینک تو صدای مرگ را میشنوی.»
محمدحسین
اگر جز آنچه را که نور نشان میدهد نمیبینی و جز آنچه را که اصوات میگویند نمیشنوی، پس تو در حقیقت نه میبینی و نه میشنوی.
حدیث
دوستتر دارم در میان آنها که آرزو و هدفی دارند و برای تحقق آن میکوشند، کوچکترین باشم تا در میان آنها که نه آرزو و هدفی دارند و نه تلاشی برای تحقق آن، بزرگترین.
محمدحسین
همانا خداوند در درون هر کدام از ما پیامبری قرار داده تا این پیامبر، ما را به سوی نور رهنمون شود، اما در میان مردم هستند کسانی که هستی را در خارج از خویش جستوجو میکنند در حالی که هستی در وجود آنهاست و آنها از این امر بیاطلاعاند.
علیرضا
ما میگرییم زیرا درماندگی بیوهزنان و بیچارگی یتیمان را میبینیم و شما میخندید چرا که جز برق طلا نمیبینید. ما میگرییم چرا که صدای مظلوم و نالهٔ فقیر را میشنویم و شما میخندید زیرا که جز صدای جامهای شراب نمیشنوید. ما میگرییم چرا که پیکرهامان روح ما را از خدا جدا کرده است و شما میخندید چرا که پیکرهاتان آسوده و آرام ضمیمه خاک است.
مریم
درندگان را کنامی است و پرندگان را لانهای اما برای فرزند انسان سرپناهی نیست.
علیرضا
مؤمن تمامی شبها و روزها را زندگی میکند حال آنکه غیر مؤمن جز لحظاتی اندک از عمر خویش را نمیزید و چه زندگی رنجآوری دارد آن که چشمهایش را با کف دست میپوشاند، چرا که از عالم جز خطوط کف دست خویش چیزی نمیبیند! و چه ترحمانگیز است آن که پشت به آفتاب میکند و بر خاک جز نقش سایهٔ خویش نمیبیند!
علیرضا
ارزش انسان در چیزی که به دست میآورد نیست. بل ارزش انسان در چیزی است که مشتاق به دست آوردن آن است.
علیرضا
گوش حقنیوش، کم از دهان حقگو نیست.
علیرضا
دستهایی که «تاج خار» میسازند به مراتب از دستهای تنبل و بیکاره بهترند.
علیرضا
شاعر آن رنگرزی است که رنگهایی را که پیش از او کسی به هم نیامیخته، به هم میآمیزد و رنگ جدید به دست میدهد
علیرضا
حجم
۹۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۹۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
قیمت:
۴۸,۰۰۰
تومان