بریدههایی از کتاب دو جستار پیرامون آشویتس؛ کتاب سیاه ۲
۲٫۹
(۱۷)
نخستین ضرورت هر نوع آموزشی این است که آشویتس تکرار نشود
آرش
الگویی که در سراسر تاریخ آزار و شکنجه به تایید رسیده این است که خشم نسبت به ضعیف، هدف خود را به طور خاص از میان کسانی بر میگزیند که از نظر اجتماعی ضعیف و در عین حال –به درست یا غلط- خرسند شناخته میشوند.
آرش
کسی که پیش از هر هدف دیگر به دنبال منفعت شخصی خویش است و نمیخواهد خود را به دردسر اندازد، زیاد حرف نمیزند. این قانون کلی وضع موجود است. سکوت در برابر وحشت، صرفاً پیامد آن بود. سردی واحد اجتماعی در کنار بیتفاوتی نسبت به سرنوشت دیگران، پیششرطهای این واقعیت بودند که تنها عدۀ بسیار کمی به آن قضیه واکنش نشان دادند.
ماراتن
نظر عموم را آن چیزی میسازد که اکثریت مردم فکر میکنند و میطلبند، حتی اگر مبادی ارتباطات عمومی –مطبوعات، رادیو و تلویزیون- در مسیری خلاف آن جریان داشته باشند. تفاوتی آشنا میان ملت واقعی و ارگانهای عمومی کشور وجود دارد؛ و آن زمان که این تفاوت به صورت یک شکاف دهان بگشاید، نشانهای آشکار و حاضر از خطری است که تنوارۀ سیاسی را تهدید میکند.
شراره
آرنت از میان پروندهها و محاکمات دادگاههای فرانکفورت، از خلال اعترافات «پادوهای» آشویتس و شهادتهای بازماندگان آن، نشان میدهد این میانمایگی و ابتذال چگونه از دستورالعملهای ماشین کشتار نازی فراتر میرود: «متهمی به نام بوگر وجود دارد که پسربچهای را در حال خوردن سیب توصیف میکند، که چگونه او را از پایش میگیرد و سرش را با کوبیدن به دیوار متلاشی میکند، و یک ساعت بعد، با آرامش خیال، سیب او را میخورد»؛
آرش
پسربچهای هست که میداند قرار است بمیرد و با خون خودش روی آجرهای سربازخانه مینویسد: «آندرهآس راپاپورت – شانزده سال زندگی کرد».
پسربچۀ نه سال و نیمهای هست که میداند «خیلی چیزها» را میداند، اما «دیگر چیزی یاد نخواهد گرفت».
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«نخستین ضرورت هر نوع آموزشی این است که آشویتس تکرار نشود».
yazdaan
برای آرنت آشویتس آنجاست که میانمایگان در ابتذال یک جهان وحشی موجسوارند، اذهان تودهها را عدالت نیمهجان حکومتها میآزارد، قاعدۀ هراس حکم میراند، و بسیار دیگران گوشها و چشمهای خود را به نشانۀ انکار پوشاندهاند. «این اتفاقی است که وقتی انسانها میکوشند جهان را باژگونه کنند رخ میدهد».
آرش
ترجیحاً باید پذیرفت که فاشیسم و وحشتی که این مسئله به وجود میآورد، با این واقعیت در ارتباط است که مراجع قدرت تثبیت شدۀ قدیمی امپراطوری آلمان رو به زوال رفته و سرنگون شدند در حالی که مردم هنوز از نظر روانشناختی برای خودگردانی آماده نبودند. آنها نشان دادند که نسبت به آزادیای که فراچنگ آورده بودند، نابرابرند. به همین دلیل ساختارهای استبدادی به آن بُعد ویرانگر و -اگر بتوانم چنین بگویم- دیوانهواری که پیشتر به هیچروی نشان نداده بودند، روی آوردند.
آرش
آشویتس آدورنو هر آن کجاست که «مردمان آشویتس»، بوگرها و کادوکها و انکارکنندگانشان عنان و شلاق به دست دارند و اندیشۀ منتقد یا سوزانده میشود، یا به تبعید میرود، یا با پایی تاولزده بر مرز نومیدی و شیدایی انتحار میکند. و این آشویتسی است که آدورنو امحاء آن را آرزو میکند.
yazdaan
وقتی از آموزش پس از آشویتس سخن میگویم، دو حوزه را مد نظر دارم: اول آموزش کودکان، خصوصاً در اوایل کودکی؛ و سپس روشنگری عمومی
آرش
اما اگر به این اعمال مشخصاً سادیستی در مقام رفتارهایی بیندیشیم که توسط افرادی کاملاً بهنجار صورت گرفتهاند، افرادی که در زندگی معمولیشان، هیچگاه اینچنین با قانون رویارو نمیشوند، آرامآرام دلنگران جهان رویایی شهروندان میانمایهای میشویم که شاید چیزی کم از متهمان نداشته باشند مگر فرصت و بخت اعمال خشونت.
AmirHossein
متهمی به نام بوگر وجود دارد که پسربچهای را در حال خوردن سیب توصیف میکند، که چگونه او را از پایش میگیرد و سرش را با کوبیدن به دیوار متلاشی میکند، و یک ساعت بعد، با آرامش خیال، سیب او را میخورد.
AmirHossein
آنچه آشویتس، در معنایی که آدورنو یا آرنت بدان مینگرند، به ما میآموزد، هزینۀ سکوت و شرارت ابتذال است
yazdaan
بسیارند متفکرانی چون پل رازینیه، هری المر بارنز، دیوید هوگان، آستین اپ، کارلو ماتونیو و بانجی شونجو که قتل عام نظاممند یهودیان را تنها دروغی تبلیغاتی میدانند.
لیلی مهدوی
آنچه آشویتس، در معنایی که آدورنو یا آرنت بدان مینگرند، به ما میآموزد، هزینۀ سکوت و شرارت ابتذال است؛ نه دستنامهای از راهبردهای هراس یا جزواتی آماری که بتوان دستهای آلوده را با صفحاتش تمیز کرد. این «آشویتس» است آنگونه که باید شناخت.
ghazal moradi
هر مباحثهای پیرامون ایدهآلهای امر آموزش در مقایسه با این ایدۀ واحد، کممایه و فاقد ارتباط منطقی است: آشویتس، دیگر هرگز. تمام آنچه که آموزش بر علیه آن میکوشد، بربریت است
ghazal moradi
در بررسی عوامل انسانی دخیل در آشویتس، دومین عامل حایز اهمیت «دمدمی بودن» تصمیمات و رویههاست. چه چیز سریعتر و نرمتر از خلق آدمی تغییر میکند، و چه چیز از انسانیت یک انسان باقی میماند که به تمامی در معرض این تغییرات قرار دارد؟ افراد اس.اس، در محاصرۀ ذخیرهای بیپایان از مردمانی که تقدیرشان مرگ بود، به واقع میتوانستند آنگونه رفتار کنند که دلخواهشان است. آنها یقیناً «جنایتکاران عمدۀ جنگی»، آنگونه که متهمان دادگاه نورمبرگ نامیده میشدند، نبودند. آنها طفیلیهای جنایتکاران «عمده» بودند، و وقتی کسی آنها را میبیند، از خود میپرسد که آیا بدتر از آنانی نیستند که امروز مسئولیت شوربختیشان را به گردن آنها میاندازند؟
ghazal moradi
امروز تمام انسانها بدون استثناء خیلی کم احساس دوست داشته شدن میکنند زیرا تمام افراد نمیتوانند به مقدار کافی عشق بورزند. ناتوانی در همانندسازی با دیگران، بدون شک مهمترین علت روانشناختی برای این مسئله بود که چیزی مانند آشویتس توانست در میان مردمی کموبیش متمدن و بیگناه رخ دهد
ghazal moradi
حجم
۶۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۴۷ صفحه
حجم
۶۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۴۷ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰۵۰%
تومان