هنگام بامداد به کوه مغناطیس خواهیم رسید و آن کوه کشتی را به سوی خویش کشد و آنچه که میخ آهنین به کشتی اندر است از کشتی بپراکند و بر کوه بچسبد
آسمان
تو را شب به عیش و طرب میرود
ندانی که بر ما چه شب میرود
seyed mostafa
تو خواهی آستین افشان و خواهی روی درهم کش
مگس جایی نخواهد رفت از دکان حلوایی
Ali Yeganeh
گر روی زمین تمام شادی گیرد
ما را نبود به نیم جو بهره از آن
Masoumehh
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
جیمی جیم
گویند صبر کن که تو را صبر بر دهد
آری دهد ولیک به خون جگر دهد
ما عمر خویش را به صبوری گذاشتیم
عمری دگر بباید تا صبر بر دهد
zohi
گر من ز غمم حکایت آغاز کنم
با خود دل خلقی به غم انباز کنم
خون در دل من فسرده بینی ده توی
چون غنچه اگر من سر دل باز کنم
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
گر روی زمین تمام شادی گیرد
ما را نبود به نیم جو بهره از آن
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
گویند صبر کن که تو را صبر بر دهد
آری دهد ولیک به خون جگر دهد
ما عمر خویش را به صبوری گذاشتیم
عمری دگر بباید تا صبر بر دهد
A L I
گویند صبر کن که تو را صبر بر دهد
آری دهد ولیک به خون جگر دهد
nsiamrahadi
به هم بر مکن تا توانی دلی
که آهی جهانی به هم بر کند
miracle
شاهزمان گفت:
گر روی زمین تمام شادی گیرد
ما را نبود به نیم جو بهره از آن
shadmehr
هرگز نبود از تو گمان جفا مرا
دیگر به کس نماند امید وفا مرا
zara_
ز بد اصل چشم بهی داشتن
بود خاک بر دیده انباشتن
miracle
از من پرسید که چه صنعت داری؟ گفتم: مردی حکیمم و همه علوم را نیک دانم. گفت: کالای تو درین شهر نارواست و به علم و کتابت کسی مایل نیست تیشه و ریسمانی بهدست آور و با خارکنان به خارکنی مشغول شو و خویشتن به کسی نشناسان که کشته میشوی.
Fatemeh Afsharmanesh
خیال روی توام دیده میکند پر خون
هوای زلف توام عمر میدهد بر باد
نه در برابر چشمی نه غایب از نظری
نه یاد میکنی از من نه میروی از یاد
miracle