بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب صد سال تنهایی | طاقچه
تصویر جلد کتاب صد سال تنهایی

بریده‌هایی از کتاب صد سال تنهایی

۳٫۷
(۳۵۳)
اگر سوسك توانسته تا امروز از دست ظلم بشر جان سالم به در برد صرفاً به اين علت بوده كه به تاريكی پناه برده است و در نتيجه در آنجا شكست‌‌ناپذير باقی مانده است، زيرا بشر ذاتاً از تاريكی می‌‌هراسد و سوسك هم ذاتاً از نور می‌‌ترسد.
shogun
«زمین مثل یك پرتقال گرد است.» اورسولا دیگر به تنگ آمده، فریاد زد: «اگر می‌‌خواهی دیوانه شوی خودت تنها دیوانه شو، ولی سعی نكن افكار كولی‌‌وارت را به ذهن بچه‌‌ها هم فرو كنی.»
مـَه‌سـا
گذشته چيزی جز توهم و خيال نيست و خاطرات بازگشتی ندارند و هر بهاری كه می‌‌گذرد ديگر بازنمی‌‌گردد و حتی شديدترين و پرحرارت‌‌ترين عشق‌‌ها نيز حقيقتی ناپايدارند.
Babeshty rolenia
«دوستان چيزی جز يك مشت آشغال نيستند!»
امیدوارم اندکی کمکم تاثیر...
سرهنگ آئورليانو بوئنديا، ساكت و خاموش و بی‌‌اعتنا به نفس تازه‌‌ی زندگی كه خانه را به تكاپو درآورده بود، سرانجام پی برد كه راز سعادت پيری تنها پيمانی شرافتمندانه با تنهايی است.
shogun
نبايد به دنبال چيزهای گمشده در مسير معمولی روزانه گشت زيرا به همين دليل يافتن آنها آنقدر سخت می‌‌شود.
Hassan
: «علم، فاصله‌‌ها را از ميان برداشته است. به زودی، بشر می‌‌تواند در خانه‌‌اش لم بدهد، و هر آنچه را كه در هر نقطه‌‌ای از جهان در حال وقوع است مشاهده كند.»
me
اما فرناندا برعكس بيهوده تمام روز را به دنبال حلقه‌‌اش در مسير كارهايی كه هر روز انجام می‌‌داد گشته بود، بی‌‌آنكه به اين مطلب توجه كند كه نبايد به دنبال چيزهای گمشده در مسير معمولی روزانه گشت زيرا به همين دليل يافتن آنها آنقدر سخت می‌‌شود.
shogun
سرهنگ آئورليانو بوئنديا زمانی كه می‌‌ديد پاسبانان پا برهنه‌‌ی مسلح به باتون‌‌های چوبی از خيابان‌‌ها عبور می‌‌كنند می‌‌گفت: «چه رژيم فلاكت باری! اين همه جنگيديم فقط به خاطر اينكه نگذاريم خانه‌‌هايمان را آبی رنگ كنند.»
Babeshty rolenia
اگر آئورليانو نيز همچون رقيبش عاشقی وحشی و ديوانه بود با اين حال، اين آمارانتا اورسولا بود كه با ابتكاراتش راهشان را در آن بهشت آفت زده هدايت می‌‌كرد. گويی او نيز همان نيروی مادربزرگش را داشت. وقتی از روی لذت، آواز می‌‌خواند و از اختراعات خود به زير خنده می‌‌زد، آئورليانو ساكت می‌‌شد و بيش از پيش در خود فرو می‌‌رفت.
saraj
هر جايی كه هستند هميشه به خاطر داشته باشند كه گذشته چيزی جز توهم و خيال نيست و خاطرات بازگشتی ندارند و هر بهاری كه می‌‌گذرد ديگر بازنمی‌‌گردد و حتی شديدترين و پرحرارت‌‌ترين عشق‌‌ها نيز حقيقتی ناپايدارند.
elahegholipour
«ما هيچ گاه به جايی نمی‌‌رسيم. تا آخر عمر بی‌‌آنكه از فوايد علم و دانش بهره‌‌مند شويم در اينجا خواهيم پوسيد.»
پویا پانا
«مرده‌‌ها بازنمی‌‌گردند، اين ماييم كه نمی‌‌توانيم عذاب وجدان خود را تحمل كنيم.»
پویا پانا
«عشق مثل طاعون است.
پویا پانا
هيچ هدفی در زندگی ارزش اين همه خفت و خواری را ندارد.»
پویا پانا
برای نخستين بار در طول آن همه سال‌‌های تنهايی خود، به اين باور قطعی رسيده بود كه ادامه ندادن به جنگ تا رسيدن به نتيجه‌‌ی مطلوبی كه به دنبال آن بود، اشتباهی بزرگ بوده است و اين فكر پريشان خاطرش می‌‌ساخت.
Hassan
ملكيادس می‌‌گفت: «علم، فاصله‌‌ها را از ميان برداشته است. به زودی، بشر می‌‌تواند در خانه‌‌اش لم بدهد، و هر آنچه را كه در هر نقطه‌‌ای از جهان در حال وقوع است مشاهده كند.»
مریم قنبری
معتقد بود كه پايبند بودن به تعهدات ثروتی است كه نبايد هرگز آن را از دست داد زير بار اين حرف نرفت
مریم قنبری
دنيا آن چنان تازه بود كه بسياری از اشياء هنوز نامی نداشتند و برای نشان دادن آنها، بايد به آنها اشاره می‌‌شد.
Gisoo
اهالی ده از اينكه می‌‌ديدند همه‌‌ی قابلمه‌‌ها، ماهيتابه‌‌ها، انبرها و منقل‌‌ها و ابزارهايشان از جای خود به زمين می‌‌افتند و از صدای جير جير تخته‌‌هايی كه با تقلای ميخ‌‌ها و پيچ‌‌ها كه گويی می‌‌خواستند از تنگنا خود را خلاص كرده به بيرون بپرند سخت حيرت كرده بودند.
Gisoo
اورسلا نيمی لز را را در تختی سپری كرده بود
کاربر ۳۱۹۵۰۹۴
او ديگر قانع شده بود كه خدايی وجود ندارد.
پویا پانا
برای توجيه همه گفتند: «آمديم، چون همه دارند می‌‌آيند
Fatmeh _h
آركاديو بوئنديا به حدی آرام و خونسرد بود كه حتی وقتی كه همسرش از شدت عصبانيت دوربين را بر زمين زد و شكست نه تنها وحشت نكرد، بلكه حتی دوباره يك دوربين ديگر ساخت.
مریم قنبری
تأسف خورد كه چرا مرگ سال‌‌ها قبل بر او ظاهر نشده بود، زمانی كه هنوز می‌‌شد خاطرات ناگوار را از صفحه‌‌ی ذهن پاك كرد و زندگی را در نوری تازه بنا كرد،
حمیدرضا
اورسولا با خونسردی تمام گفت: «ما از اينجا نخواهيم رفت، ما همين جا می‌‌مانيم، زيرا ما در اينجا فرزندانمان را به دنيا آورده‌‌ايم.» خوزه آركاديو بوئنديا پاسخ داد: «اما هنوز كسی در اينجا نمرده است. وقتی كسی مرده‌‌ای در جايی ندارد، به آنجا تعلق ندارد.»
MusaMohseni
«مردها چه موجودات عجيبی هستند! از يك سو تمام عمرشان را صرف جنگيدن با كشيشان می‌‌كنند و از سوی ديگر كتاب دعا برای هديه می‌‌آورند.»
پویا پانا
برای او آن مراسم فاقد هيچ لذت خاصی بود و تنها روشی ساده برای وقت‌‌كشی بود تا اينكه عاقبت گرسنگی بر او غالب آيد.
پویا پانا
قلبش بی‌‌هيچ غمی پير می‌‌شد
Fatmeh _h
«چقدر وحشتناك است! زمان چه به سرعت می‌‌گذرد!»
Fatmeh _h

حجم

۴۶۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

حجم

۴۶۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان